پارت آخر
از زبون خودم
چشمامو باز کردم کوک:سوفیا حالت خوبه؟ من:چم شد یه دفع کوک:بیهوش شدی بهت نگفتم باید مراقب باشی اگه تو و بچه طوریت میشد چی من چه خاکی تو سرم میریختم هان من:ببخشید اومد بغلم کرد کوک:اشگال نداره خداروشکر که الان خوبی عزیزم منم بغلش کردم
۹ ماهم شده بود دردم شروع شده بود طبیب با آب داغ آوردن
از زبون جونگ کوک
بیرون اتاق وایسادم همون موقع صدا گریه بچه اومد سوهوم بود طبیب اومد بیرون طبیب:عالیجناب بهتون تبریک میگم بچتون دختره من:وایییی میدونستم حالش چطوره طبیب:حال هردوشون خوبه رفتم تو پیش سوفیا من:سوفیا رفتم دخترمو برداشتم چشماشو باز کرد چشماش قهوه ای بود تیله ای بود من:ای جانم شبیه توعه همه چیش فقط چشاش رنگی نیست دادمش به سوفیا تو بغلش سوفیا:ای جانم عزیزدلم خیلی نازه اسمشو چی بزاریم من:قرار شد من بزارم اومم هانا جئون هانا سوفیا:هانا
از زبون خودم
همون موقع سوهو اومد سوهو:برید کنار ببینم خیر سرم داییشم اومد جونگ کوک و حول داد اونور کوک:هی باباشما منو حول میدی سوهو:تو زیاد دیدیش نوبت منه کوک:تو زیاد دیدیش(اداشو در آورد😂) سوهو هانا رو گرفت تو بغلش سوهو:ای جانم چقدرم که زشته من:بده من بده من بچمو تا چشت دراد کوک:تو زشتی نه بچه من سوهو:دارم شوخی میکنم بابا خیلیم نازه ولی موهاش مشکیه من:آره شبیه جونگ کوکه
یک سال بعد
هانا ۹ ماهش شده بود داشتم تو حیاط باهاش تاتی بازی میکردم دستاشو گرفته بودم و راه میبردمش جونگ کوک اومد بیرون کوک:دختر کوچولو بابا تاتی تاتی میکنه رفت اونور نشست زمین ولش کردم آروم خودش رفت یه نگاه به پاش کرد یه نگاه به جونگ کوک آروم آروم قدم برداشت رفت جلو ذوق میکرد داشت میوفتاد جونگ کوک سریع گرفتش کوک:دختر خوشگلم بوسش کرد کوک:آفرین بزن قدش دستاشو زد به دستایه جونگ کوک خندیدم بعد از کلی سختی بلخره به هم رسیدیم سمره عشقمونم یه دختر گوگولی مگولی شد من عشقم و دخترم سه نفری کنار هم کاملیم عشق بین پری و شیطان سخت بود ولی تهش باهم خوشبخت شدن و برایه همیشه با خوشی کنار هم زندگی کردیم
پایان فیک عشق پری و شیطان:)🖤
چشمامو باز کردم کوک:سوفیا حالت خوبه؟ من:چم شد یه دفع کوک:بیهوش شدی بهت نگفتم باید مراقب باشی اگه تو و بچه طوریت میشد چی من چه خاکی تو سرم میریختم هان من:ببخشید اومد بغلم کرد کوک:اشگال نداره خداروشکر که الان خوبی عزیزم منم بغلش کردم
۹ ماهم شده بود دردم شروع شده بود طبیب با آب داغ آوردن
از زبون جونگ کوک
بیرون اتاق وایسادم همون موقع صدا گریه بچه اومد سوهوم بود طبیب اومد بیرون طبیب:عالیجناب بهتون تبریک میگم بچتون دختره من:وایییی میدونستم حالش چطوره طبیب:حال هردوشون خوبه رفتم تو پیش سوفیا من:سوفیا رفتم دخترمو برداشتم چشماشو باز کرد چشماش قهوه ای بود تیله ای بود من:ای جانم شبیه توعه همه چیش فقط چشاش رنگی نیست دادمش به سوفیا تو بغلش سوفیا:ای جانم عزیزدلم خیلی نازه اسمشو چی بزاریم من:قرار شد من بزارم اومم هانا جئون هانا سوفیا:هانا
از زبون خودم
همون موقع سوهو اومد سوهو:برید کنار ببینم خیر سرم داییشم اومد جونگ کوک و حول داد اونور کوک:هی باباشما منو حول میدی سوهو:تو زیاد دیدیش نوبت منه کوک:تو زیاد دیدیش(اداشو در آورد😂) سوهو هانا رو گرفت تو بغلش سوهو:ای جانم چقدرم که زشته من:بده من بده من بچمو تا چشت دراد کوک:تو زشتی نه بچه من سوهو:دارم شوخی میکنم بابا خیلیم نازه ولی موهاش مشکیه من:آره شبیه جونگ کوکه
یک سال بعد
هانا ۹ ماهش شده بود داشتم تو حیاط باهاش تاتی بازی میکردم دستاشو گرفته بودم و راه میبردمش جونگ کوک اومد بیرون کوک:دختر کوچولو بابا تاتی تاتی میکنه رفت اونور نشست زمین ولش کردم آروم خودش رفت یه نگاه به پاش کرد یه نگاه به جونگ کوک آروم آروم قدم برداشت رفت جلو ذوق میکرد داشت میوفتاد جونگ کوک سریع گرفتش کوک:دختر خوشگلم بوسش کرد کوک:آفرین بزن قدش دستاشو زد به دستایه جونگ کوک خندیدم بعد از کلی سختی بلخره به هم رسیدیم سمره عشقمونم یه دختر گوگولی مگولی شد من عشقم و دخترم سه نفری کنار هم کاملیم عشق بین پری و شیطان سخت بود ولی تهش باهم خوشبخت شدن و برایه همیشه با خوشی کنار هم زندگی کردیم
پایان فیک عشق پری و شیطان:)🖤
۲۰.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.