ایدل بهشتی: پارت2
فردا صبج:
از خواب پاشدم رفتم یه دوش گرفتم البته خودم رو سابیدم بعد اومدم بیرون ساعت2بود
رفتم توی گوشی تا ساعت 4 بعد شروع کردم به میکاپ کرد بعد لباسم رو پوشیدم دقیقا ساعت 6بود رفتم پایین و یکی اومد دنبالم و رفتم دم در خونه در زدم و دیدم هفت فرشته جلوم وایسادن تا کمر خم شدم
لیا: س.. سلام
نامجون: سلام خانم پارک نیازی به این کار ها نیست بفرمایید داخل
جین: سلام
یونگی: سلام
جیهوپ: سلام
جیمین: سلام
ته: سلام
ج. ک: سلام
هر هفت نفر رفتن کنار تا من برم رفتم داخل و روی مبل نشستم. نگاه های خیره جیمین رو احساس میکردم ولی به روی خودم نیاوردم بعد سکوتی مرگبار نامجون دست هاش رو بهم زد و گفت
ن: خبب سکوت بسه خانم پارک
لیا: لیا صدام کنید
ن: خانم لیا
لیا: منظورم لیا خالیه
جین: خانم لیا خالیه میشه یه سوال بپرسم
همه زدن زیر خنده ولی جیمین نه بعد کمی سوال پرسیدن نامجون
ن: چیزی هست که بخواید راجبع ما بدونید
لیا: من همه چی رو راجبع شما میدونم همه چی
ن: خیلی خب فکر نکنم مشکلی باشه جیمین میشه اتاقشون رو نشون بدی
من همراه با جیمین رفتیم رسیدیم به یه اتاق خیلی بزرگ و گفت
جیمین: اینجا اتاقته هر کاری داشتی به یونگی بگو*سرد*
لیا: باشه ممنون
داشتم نگاهی به اتاق مینداختم که نامجون اومد تو
ن: معلومه خوشتون اومده
جا خوردم
ن: ببخشید نمیخواستم بترسونمتون
لیا: نه مشکلی نیست بله اتاق خیلی خوشگله ای و با ویو بسیار زیبا
ن: بابت رفتار جیمین عذر میخوام وقتی ادم جدیدی وارد زندگیش میشه همین شکلیه
لیا: عیبی نداره. کی میتونم بیام اینجا
ن: همین الان
ل: واقعا 😳 ولی من که وسایلم رو جمع نکردم
ن: نگران نباشید گفتم چند نفر وسایلتون رو جمع کنن
ل: اقای کیم میتونم یه سوال بپرسم
ن: بنظرم بهتره این رسمی حرف زدن رو کنار بزاریم بالاخره تو هم عضوی از گروهی
ل: پس میتونم بهت بگم نامجون
ن: البته راستی سوالت چی بود
ل: اگر من خوراکی چیزی نیاز داشته باشم باید خودم برم بخرم یا
ن: نه چند شماره بهتون میدم هرچی خواستید به اونا بگید واستون میارن
دینگ دینگ(صدای زنگ خونه)
ن: اوه فکر کنم وسایلت رسید من میرم بیارمشون
ل: خودم میرم
ن: نیازی نیست از بس ادم ندیدم خسته شدم شما هم بمونید از ویو لذت ببرید
اینم پارت دو و میخوام برای اولین بار شرط بزارم
پارت بعد بعد از 5لایک
از خواب پاشدم رفتم یه دوش گرفتم البته خودم رو سابیدم بعد اومدم بیرون ساعت2بود
رفتم توی گوشی تا ساعت 4 بعد شروع کردم به میکاپ کرد بعد لباسم رو پوشیدم دقیقا ساعت 6بود رفتم پایین و یکی اومد دنبالم و رفتم دم در خونه در زدم و دیدم هفت فرشته جلوم وایسادن تا کمر خم شدم
لیا: س.. سلام
نامجون: سلام خانم پارک نیازی به این کار ها نیست بفرمایید داخل
جین: سلام
یونگی: سلام
جیهوپ: سلام
جیمین: سلام
ته: سلام
ج. ک: سلام
هر هفت نفر رفتن کنار تا من برم رفتم داخل و روی مبل نشستم. نگاه های خیره جیمین رو احساس میکردم ولی به روی خودم نیاوردم بعد سکوتی مرگبار نامجون دست هاش رو بهم زد و گفت
ن: خبب سکوت بسه خانم پارک
لیا: لیا صدام کنید
ن: خانم لیا
لیا: منظورم لیا خالیه
جین: خانم لیا خالیه میشه یه سوال بپرسم
همه زدن زیر خنده ولی جیمین نه بعد کمی سوال پرسیدن نامجون
ن: چیزی هست که بخواید راجبع ما بدونید
لیا: من همه چی رو راجبع شما میدونم همه چی
ن: خیلی خب فکر نکنم مشکلی باشه جیمین میشه اتاقشون رو نشون بدی
من همراه با جیمین رفتیم رسیدیم به یه اتاق خیلی بزرگ و گفت
جیمین: اینجا اتاقته هر کاری داشتی به یونگی بگو*سرد*
لیا: باشه ممنون
داشتم نگاهی به اتاق مینداختم که نامجون اومد تو
ن: معلومه خوشتون اومده
جا خوردم
ن: ببخشید نمیخواستم بترسونمتون
لیا: نه مشکلی نیست بله اتاق خیلی خوشگله ای و با ویو بسیار زیبا
ن: بابت رفتار جیمین عذر میخوام وقتی ادم جدیدی وارد زندگیش میشه همین شکلیه
لیا: عیبی نداره. کی میتونم بیام اینجا
ن: همین الان
ل: واقعا 😳 ولی من که وسایلم رو جمع نکردم
ن: نگران نباشید گفتم چند نفر وسایلتون رو جمع کنن
ل: اقای کیم میتونم یه سوال بپرسم
ن: بنظرم بهتره این رسمی حرف زدن رو کنار بزاریم بالاخره تو هم عضوی از گروهی
ل: پس میتونم بهت بگم نامجون
ن: البته راستی سوالت چی بود
ل: اگر من خوراکی چیزی نیاز داشته باشم باید خودم برم بخرم یا
ن: نه چند شماره بهتون میدم هرچی خواستید به اونا بگید واستون میارن
دینگ دینگ(صدای زنگ خونه)
ن: اوه فکر کنم وسایلت رسید من میرم بیارمشون
ل: خودم میرم
ن: نیازی نیست از بس ادم ندیدم خسته شدم شما هم بمونید از ویو لذت ببرید
اینم پارت دو و میخوام برای اولین بار شرط بزارم
پارت بعد بعد از 5لایک
۸.۰k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.