part 59
#part_59
#فرار
هول و شرمنده گفتم
- س..سلام اقا متین.. ببخشید فکر کردم ارسلان میاد !! اخه به من خبر نداد
اونم که دید هول کردم خندشو قورت داد و همینجور که ماشینو روشن میکرد
اروم گفت
- اشکال نداره دیانا خانم پیش میاد دیگه ..ارسلان شرکت کار داشت ماشینو داد به من بیام دنبالتون یادش رفته خبر بده
دیگه تو خود خونه همش تو دلم به ارسلان فحش میدادم و خودمو سرزنش میکردم خیلی حس بدی داشتم حالا راجبم چه فکری میکنه ؟
بعد خودش خندش گرفت و منم خندیدم خدایی سوتیش خیلی گنده بوداین از منم رد تره هااا !! داشتم فکر میکردم بعدش چی شد که خودش ادامه داد منم انگار اینایی که دارن واسشون قصه میگن دستمو گذاشتم زیر چونمو گوش دادم لبخندش پر رنگ تر شد و گفت
- خلاصه اونروزم منو رسوند و بعد از کلی عذر خواهی و تعارف تیکه پاره کردن رفت دیگه ازون روز بود که تا ارسلانو میدیدم یاد سوتیم پیش متین میفتادم از روزی که من خونه عمو اینا موندم متین بیشتر از قبل پیداش میشد همه هم دوستش داشتن حتی منم ازش خوشم میومد پسر ارومی بود و ظاهرشو که میدیدی میگفتی خیلی مغروره ولی خیلی شوخ و شیطون و صد البته منطقی بود خلاصه هرچی بیشتر میومد خونه ی ما یخش با من بیشتر باز میشد حتی باهام شوخی میکرد و با ارسلان کلی میخندیدیم مامان بابای من که برگشتن منم برگشتن خونمون راستش خیلی تو اون
مدت بهم خوش گذشته بود هنوز چند ماه نگذشته بود که خبر رسید عمو ایست قلبی کرده اخه بابای ارسلان مشکل قلبی داشت و نمیدونم چرا ایست قلبی کرده بود و درجا تموم کرده بود خیلی برام گرون تموم شد عمو مثل بابام بود حال اون روزام افتضاح بود نیکا .. روز به روز افسرده تر میشدم روز خاکسپاری عمو کل فامیل بودن اولش دقت نکردم به کسی ولی بعد که متین اومد و بهم تسلیت گفت فهمیدم اونم اون جاست من پا به پای کتی جون بی تابی میکردم خیلی عمو رو دوست داشتم نیکا خیلی آخرش که رسید تقریبا همه رفته بودن ماهم داشتیم میرفتیم که متین اومد جلو و به من گفت
- اینهمه اشکاتو اگه عموت ببینه خوشحال میشه ؟
فقط نگاش کردم که گفت
- اگه دوستش داری با اشکات ناراحتش نکن
این حرفش خیلی برام ارزش داشت نیکا اون روزا اینقد همه ناراحت و افسرده بودن که کسی توجهی به من نداشت ولی این حرفش یعنی اون به فکرم بودو خودش خیلی بود برام ازون ماجرا خیلی نگذشته بود که یه روز رو گوشیم با شماره ناشناس پیام اومد اولش خواستم نخونم ولی حس کنجکاویم باعث شد پیامو باز کنم
#فرار
هول و شرمنده گفتم
- س..سلام اقا متین.. ببخشید فکر کردم ارسلان میاد !! اخه به من خبر نداد
اونم که دید هول کردم خندشو قورت داد و همینجور که ماشینو روشن میکرد
اروم گفت
- اشکال نداره دیانا خانم پیش میاد دیگه ..ارسلان شرکت کار داشت ماشینو داد به من بیام دنبالتون یادش رفته خبر بده
دیگه تو خود خونه همش تو دلم به ارسلان فحش میدادم و خودمو سرزنش میکردم خیلی حس بدی داشتم حالا راجبم چه فکری میکنه ؟
بعد خودش خندش گرفت و منم خندیدم خدایی سوتیش خیلی گنده بوداین از منم رد تره هااا !! داشتم فکر میکردم بعدش چی شد که خودش ادامه داد منم انگار اینایی که دارن واسشون قصه میگن دستمو گذاشتم زیر چونمو گوش دادم لبخندش پر رنگ تر شد و گفت
- خلاصه اونروزم منو رسوند و بعد از کلی عذر خواهی و تعارف تیکه پاره کردن رفت دیگه ازون روز بود که تا ارسلانو میدیدم یاد سوتیم پیش متین میفتادم از روزی که من خونه عمو اینا موندم متین بیشتر از قبل پیداش میشد همه هم دوستش داشتن حتی منم ازش خوشم میومد پسر ارومی بود و ظاهرشو که میدیدی میگفتی خیلی مغروره ولی خیلی شوخ و شیطون و صد البته منطقی بود خلاصه هرچی بیشتر میومد خونه ی ما یخش با من بیشتر باز میشد حتی باهام شوخی میکرد و با ارسلان کلی میخندیدیم مامان بابای من که برگشتن منم برگشتن خونمون راستش خیلی تو اون
مدت بهم خوش گذشته بود هنوز چند ماه نگذشته بود که خبر رسید عمو ایست قلبی کرده اخه بابای ارسلان مشکل قلبی داشت و نمیدونم چرا ایست قلبی کرده بود و درجا تموم کرده بود خیلی برام گرون تموم شد عمو مثل بابام بود حال اون روزام افتضاح بود نیکا .. روز به روز افسرده تر میشدم روز خاکسپاری عمو کل فامیل بودن اولش دقت نکردم به کسی ولی بعد که متین اومد و بهم تسلیت گفت فهمیدم اونم اون جاست من پا به پای کتی جون بی تابی میکردم خیلی عمو رو دوست داشتم نیکا خیلی آخرش که رسید تقریبا همه رفته بودن ماهم داشتیم میرفتیم که متین اومد جلو و به من گفت
- اینهمه اشکاتو اگه عموت ببینه خوشحال میشه ؟
فقط نگاش کردم که گفت
- اگه دوستش داری با اشکات ناراحتش نکن
این حرفش خیلی برام ارزش داشت نیکا اون روزا اینقد همه ناراحت و افسرده بودن که کسی توجهی به من نداشت ولی این حرفش یعنی اون به فکرم بودو خودش خیلی بود برام ازون ماجرا خیلی نگذشته بود که یه روز رو گوشیم با شماره ناشناس پیام اومد اولش خواستم نخونم ولی حس کنجکاویم باعث شد پیامو باز کنم
۲.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.