فیک جونگ کوک پارت ۱
پارت 1
💜🙂رویای ا/ت🙂💜
لونا: سلام بچه ها👋🏻
طهورا: سلام😇
لونا پس ا/ت کجاس؟؟
طهورا : فک کنم رفته از کتابخونه کتاب بگیره🙂
لونا : این خبری که دارم فقط برای ما دوتا نیست مربوط به ا/ت هم هست..😃
طهورا : اوکی پس بریم دنبالش😉
نویسنده: لونا و طهورا میرن دنبال ا/ت و داخل کتابخونه پیداش میکنن.
ا/ت : سلام لونا چطوری خیلی دلم برات تنگ شده بود☺️😍
لونا: اینارو ول کن ا/ت یه خبر برات دارم که خیلی خوشحال میشی اگر بشنویش🤪
ا/ت : تو که میدونی هیچ چیز من و خوشحال نمیکنه؛؛
نویسنده: ا/ت چون داخل ایران بود و نمیتونست بی تی اس رو ببینه یجورایی افسرده شده بود😔
لونا : ولی مطمعنم این میکنه😁
طهورا : ا/ت بیا بریم یه جای دیگه حرف بزنیم چون اینجا کتابخونه س و ما نمیتونیم بلند حرف بزنیم🥲
لونا : راست میگه بیاید بریم یه جای دیگه🚶🏻♀️
ا/ت : باشه بریم....
نویسنده: رفتید داخل سالن دانشگاه..
ا/ت : لونا میشه خبرت رو بگی من دارم سکته میکنم😠🥲
طهورا : خودت نمیدونی لونا عادت داره همه رو دق مرگ کنه😑🤪
لونا : خب حالا که اینقدر مشتاق شدید میگم😃
ا/ت : 😀 (قیافه شون جوریه که منتظر خبر هستن)
طهورا :😀
لونا : چون رشته من بازیگریه و من دارم بازیگری میخونم قراره منو بفرستن به کره جنوبی 😍
طهورا : تبریک میگم بهت😘
ا/ت : تبریک میگم بهت ولی تو ما رو این همه راه کشوندی که اینو بگی😶😑
لونا: هنوز خبرم ادامه داره😃
پدرم گفت که اجازه نمیده تنها برم 😏بخاطر همین گفت که شما ها هم با من بیاید😍🤩🥳
ا/ت : شوخی خوبی بود ، ولی بی مزه بود😑
طهورا : واقعا .. یعنی ما میتونیم کنسرت بی تی اس رو از نزدیک ببینیم😍😍😍😍😍😍😍
ا/ت : نه بابا سرکاریه جدیدشه نمیدونه چیکار کنه اومده با احساساتم بازی کنه😒
لونا : خب به اندازه ی کافی حرف زدید ؟ حالا دهن هاتون رو میبندین؟ بهتون گفته باشم من باید برم شما ها هم اگه نیاید من نمیتونم برم😢 پس باید بیاید😌
ا/ت : طهورا میشه لطفا یدونه بزنی توی گوشم ببینم خوابم یا بیدار؟
طهورا: البته چرا که نه😈
نویسنده: بلههه طهورا از فرصت استفاده کرد و یکی محکم خابوند زیر گوش ا/ت😂😂
ا/ت : هیییی مگه مریضی چرا میزنیم!؟😓
طهورا : خودت گفتی بزنم !
لونا : واییی ساکت الان خودمو از دستتون میکشم😖😖 تکلیف منو مشخص کنید ؛ میخواید بهم کمک کنید که به هدفم برسم یا نه؟
ا/ت : البته که میتونیم ؛ تو حتی برای رسیدن به هدفت داری ما رو هم به هدفمون میرسونی😍😍😍😍
طهورا : من که همیشه پایه بودم و هستم و خواهم بود🥳🤩
نویسنده: منظور ا/ت اینه که اون برای اینکه بازیگر معروفی بشه داره ما رو هم به بی تی اس نزدیک میکنه و این خیلی خوبه😁
(بچه ها این داخل داستان نیست ولی دستام به چوخ رفتن😥😰😅)
این فیک ادامه دارد...
💜🙂رویای ا/ت🙂💜
لونا: سلام بچه ها👋🏻
طهورا: سلام😇
لونا پس ا/ت کجاس؟؟
طهورا : فک کنم رفته از کتابخونه کتاب بگیره🙂
لونا : این خبری که دارم فقط برای ما دوتا نیست مربوط به ا/ت هم هست..😃
طهورا : اوکی پس بریم دنبالش😉
نویسنده: لونا و طهورا میرن دنبال ا/ت و داخل کتابخونه پیداش میکنن.
ا/ت : سلام لونا چطوری خیلی دلم برات تنگ شده بود☺️😍
لونا: اینارو ول کن ا/ت یه خبر برات دارم که خیلی خوشحال میشی اگر بشنویش🤪
ا/ت : تو که میدونی هیچ چیز من و خوشحال نمیکنه؛؛
نویسنده: ا/ت چون داخل ایران بود و نمیتونست بی تی اس رو ببینه یجورایی افسرده شده بود😔
لونا : ولی مطمعنم این میکنه😁
طهورا : ا/ت بیا بریم یه جای دیگه حرف بزنیم چون اینجا کتابخونه س و ما نمیتونیم بلند حرف بزنیم🥲
لونا : راست میگه بیاید بریم یه جای دیگه🚶🏻♀️
ا/ت : باشه بریم....
نویسنده: رفتید داخل سالن دانشگاه..
ا/ت : لونا میشه خبرت رو بگی من دارم سکته میکنم😠🥲
طهورا : خودت نمیدونی لونا عادت داره همه رو دق مرگ کنه😑🤪
لونا : خب حالا که اینقدر مشتاق شدید میگم😃
ا/ت : 😀 (قیافه شون جوریه که منتظر خبر هستن)
طهورا :😀
لونا : چون رشته من بازیگریه و من دارم بازیگری میخونم قراره منو بفرستن به کره جنوبی 😍
طهورا : تبریک میگم بهت😘
ا/ت : تبریک میگم بهت ولی تو ما رو این همه راه کشوندی که اینو بگی😶😑
لونا: هنوز خبرم ادامه داره😃
پدرم گفت که اجازه نمیده تنها برم 😏بخاطر همین گفت که شما ها هم با من بیاید😍🤩🥳
ا/ت : شوخی خوبی بود ، ولی بی مزه بود😑
طهورا : واقعا .. یعنی ما میتونیم کنسرت بی تی اس رو از نزدیک ببینیم😍😍😍😍😍😍😍
ا/ت : نه بابا سرکاریه جدیدشه نمیدونه چیکار کنه اومده با احساساتم بازی کنه😒
لونا : خب به اندازه ی کافی حرف زدید ؟ حالا دهن هاتون رو میبندین؟ بهتون گفته باشم من باید برم شما ها هم اگه نیاید من نمیتونم برم😢 پس باید بیاید😌
ا/ت : طهورا میشه لطفا یدونه بزنی توی گوشم ببینم خوابم یا بیدار؟
طهورا: البته چرا که نه😈
نویسنده: بلههه طهورا از فرصت استفاده کرد و یکی محکم خابوند زیر گوش ا/ت😂😂
ا/ت : هیییی مگه مریضی چرا میزنیم!؟😓
طهورا : خودت گفتی بزنم !
لونا : واییی ساکت الان خودمو از دستتون میکشم😖😖 تکلیف منو مشخص کنید ؛ میخواید بهم کمک کنید که به هدفم برسم یا نه؟
ا/ت : البته که میتونیم ؛ تو حتی برای رسیدن به هدفت داری ما رو هم به هدفمون میرسونی😍😍😍😍
طهورا : من که همیشه پایه بودم و هستم و خواهم بود🥳🤩
نویسنده: منظور ا/ت اینه که اون برای اینکه بازیگر معروفی بشه داره ما رو هم به بی تی اس نزدیک میکنه و این خیلی خوبه😁
(بچه ها این داخل داستان نیست ولی دستام به چوخ رفتن😥😰😅)
این فیک ادامه دارد...
۷۴.۳k
۲۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.