ㅇmy childhood freind p11
سه می:وایاساااااا....هی...هی....وایسا...ساعت چندهه؟؟؟؟؟
جین هیه:۲ شب
سه می:ف..فردا که امتحان نداریم...نه...؟
جین هیه:عامم
مانا:چرا شیمی
سه می:چییییییی......واییی...شتتتتتتتتتتتت زود باشیدددد بریمممممم
جین هیه:بجنبیمنننننننن
مانا:فاخخخ
=خلاصه رفتن خونه و کپیدن=
_صبح از خواب بیدار شدند و رفتن مدرسه
سه می:خوب....نقشه اینه....
مانا:خانم هان هروز صبح قهوه میخوره....تو میری و حواسش رو پرت میکنی
جین هیه.....تو میری توی دفتر و کیف وون عجوزرو بر میداری.....و میاریش میدی به من.....فهمیدی؟
[دیروز حقیقت تخلی فهمیدم معصومه تو اقدس بودی من مهین بودم]
سه می:اسم رمزیتونم اینه....مانا:اقدس...خودم:مهین..جین هیه:شهین
=مانا...چیز اقدس به سمت خانم هان رفت=
مانا:سلام خانم هان...
خانم هان:سلام مانا...حالت خوبه..؟
مانا:اوهوم...راستی خانم هان...اونروز سر کلاس......یعنی..امتحان هارو امزا کردید؟
خانم هان:اره...ولی یادم نمیاد تو ودوستات امتحان داده باشید
مانا:از بس دماغت گندس نمیبینی
خانم هان:چی؟
مانا:یعنی..دماغتون خیلی خوش فرمه...
خانم هان:ممنون عزیزم..
=همچنین جین هیه که در دفتر به سر میبرد=
جین هیه:پس کیف این در به در کجاس...اهان...یاعلیی..امتحان ۵ صفحه ای..چه خبره...کی عروسی این خرمگس بود ما نفهمیدیم..؟
وایی...باید اینارو ببرممممم
=همچنین سه می پشت مدرسه=
وای....چررا این نمیاد...اها اومد...کجایی تیر برق ۲ ساعته
جین هیه:خوب...میخوای چیکا کنی.؟؟؟
سه می:وایسا......اقدس....از مهین به اقدس
مانا:مرگت چیه مهین
سه می:بیا سر موقعیت
مانا:اومدم
مانا:خوب..خانم هان از صحبت کردن باااتون خوشحال شدم من باید برم خدانگهدار
خانم هان:خداحافظ دخترم
=نانا رفت پشت مدرسه=
مانا:میخوای اینارو چیکار کنییی؟؟؟
سه می:میزاریم تو کیف افریطه
=فقط معصومه میدونه افریطه کیه=
.........
جین هیه:۲ شب
سه می:ف..فردا که امتحان نداریم...نه...؟
جین هیه:عامم
مانا:چرا شیمی
سه می:چییییییی......واییی...شتتتتتتتتتتتت زود باشیدددد بریمممممم
جین هیه:بجنبیمنننننننن
مانا:فاخخخ
=خلاصه رفتن خونه و کپیدن=
_صبح از خواب بیدار شدند و رفتن مدرسه
سه می:خوب....نقشه اینه....
مانا:خانم هان هروز صبح قهوه میخوره....تو میری و حواسش رو پرت میکنی
جین هیه.....تو میری توی دفتر و کیف وون عجوزرو بر میداری.....و میاریش میدی به من.....فهمیدی؟
[دیروز حقیقت تخلی فهمیدم معصومه تو اقدس بودی من مهین بودم]
سه می:اسم رمزیتونم اینه....مانا:اقدس...خودم:مهین..جین هیه:شهین
=مانا...چیز اقدس به سمت خانم هان رفت=
مانا:سلام خانم هان...
خانم هان:سلام مانا...حالت خوبه..؟
مانا:اوهوم...راستی خانم هان...اونروز سر کلاس......یعنی..امتحان هارو امزا کردید؟
خانم هان:اره...ولی یادم نمیاد تو ودوستات امتحان داده باشید
مانا:از بس دماغت گندس نمیبینی
خانم هان:چی؟
مانا:یعنی..دماغتون خیلی خوش فرمه...
خانم هان:ممنون عزیزم..
=همچنین جین هیه که در دفتر به سر میبرد=
جین هیه:پس کیف این در به در کجاس...اهان...یاعلیی..امتحان ۵ صفحه ای..چه خبره...کی عروسی این خرمگس بود ما نفهمیدیم..؟
وایی...باید اینارو ببرممممم
=همچنین سه می پشت مدرسه=
وای....چررا این نمیاد...اها اومد...کجایی تیر برق ۲ ساعته
جین هیه:خوب...میخوای چیکا کنی.؟؟؟
سه می:وایسا......اقدس....از مهین به اقدس
مانا:مرگت چیه مهین
سه می:بیا سر موقعیت
مانا:اومدم
مانا:خوب..خانم هان از صحبت کردن باااتون خوشحال شدم من باید برم خدانگهدار
خانم هان:خداحافظ دخترم
=نانا رفت پشت مدرسه=
مانا:میخوای اینارو چیکار کنییی؟؟؟
سه می:میزاریم تو کیف افریطه
=فقط معصومه میدونه افریطه کیه=
.........
۶.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.