سایه سیاه (F2) pt³⁰
دایانا : جیمین حق نداری پاتو بزاری داخل وگرنه خودم میکشمت ، کسیو که میفرستم از اینجا ببرید بیرون من سریع میام
جیمین : باشه مواظب باش
دایانا: جیهون همراه افرادم برو همین الان
جیهون : ولی تو چی ؟ زخمی شدی بیا بریم
دایانا : من میام ولی تو برو ممکنه اتفاق بدی بیوفته همراه افرادم از اینجا خارج شو
جیهون : مواظب باش
راوی جیهون همراه افراد دایانا از عمارت بیرون رفتم و فقط جیکانگ دایانا توی عمارت بودن دایانا با سرعت میره طبقه بالا توی اتاق کانگ گوشیشو در میاره و با پدر جیمین تماس تصویری میگیره
پ.جیمین : دایانا ، حالت خوبه دخترم
دایانا : بله خوبم
دایانا : کارتون انجا شد اقای پارک بفرمایید
دایانا ؛ گوشی رو گرفتم طرف جی کانگ
جی کانگ : پس کار توئه عوضی
پ.جیمین : خوشحالم میبینمت کانگ
حالت چطوره ؟
جی کانگ : دستم بهت برسه میکشمت
پ.جیمین : میدونی او نی که رو به روت وایستاده کیه؟ عروسمه و قاتل تو ، چیشد ترسیدی ، حق داری اون واقعا بی رحمه
جی کانگ : اینکارو نکن پارک من پسرتو نکشتم اون زندست
پ.جیمین : چی ؟
دایانا : دیگه کافیه ، درسته اقای پارک جیهون زندست خودم دیدمش
پ.جیمین : کارشو تموم کن دایانا خیلی زود
دایانا : میبینمتون
دایانا : خب جی کانگ حرفی داری ؟
جی کانگ : این کارو نکن من بهت پول میدم خونه ماشین هر چی بخوای
دایانا : کافیه من همشونو دارم خب دیگه خداحافظ
دایانا ؛ از اتاق اومدم بیرون و بمبا رو فعال کردم و سریع از عمارت بیرون رفتم به سمت جیمین دویدم و سریع سوار ماشین شدیم و دور تر از عمارت وایستادیم که یهو کل عمارت منفجر شد
جیمین ویو :
دایانا میگفت باید یه نفرو بیاریم بیرون منظورش کی بود ما که همه جارو تخلیه کردیم ، افراد دایانا از در پشتی رفتم سوار ماشینشون شدن منم منتظرش بودم که دیدم دارم میاد دستشو گرفتمو سوار ماشین شدم
جیمین : حالت خوبه ؟
دایانا : اره خوبم
دایانا : همه افراد حرکت کنید
جیمین : مردمو زنده شدم کجا بودی
دایانا : اومدم دیگه یه چند جا باید بمب میذاشتم رفتم گذاشتم
دایانا ؛ داشتم با جیمین حرف میزدم که یاد زخمم افتادم یهو تیر کشید لبم گاز گرفتم اما به روی خودم نیاوردم
دایانا : جیمین ، یه چیزی هست که باید بدونی
جیمین : چی ؟
دایانا : اونی که گفتم باید از عمارت ببریمش بیرون جیهون بود ، اون زندست
جیمین : چی؟ چی داری میگی؟
دایانا : میدونم باورش سخته ولی اره اونی که توی اون ماشین جیهونه
جیمین : باورم نمیشه ینی چی این همه سال ...
دایانا : اره فریبتون داده جیهونو تهدید کرده اگه برام کار نکنی خانوادتو میکشم اونم مجبور بوده قبول کنه
دایانا ؛ دیگه هیچی نگفت و رفت تو فکر منم سرمو گذاشتم روی شونش خیلی درد داشتم تقریبا صبح شده بود هوا روشن بود رسیدیم توی حیاط عمارت بودیم که پدر و مادر جیمین وایستاد بودن ما هم از ماشین پیاده شدیم
راوی : پدر مادر جیمین فهمیده بودن که جیهون زندست و با دیدنش رفتم به طرفش و بغلش کردن و گریه میکردم جیهون هم با دیدن اونها گریه میکرد جیمین رو دید و بغلش کرد خوشحال بود که از دست جی کانگ خلاص شده و برگشته پیش خانوادش باورش برای همشون سخت بود ، دایانا هم از ماشین پیاده شد و با دیدن اونها لبخند میزد و خوشحال بود که یهو....
شرط : 30 like
شرط برسه ۲ پارت اپ میکنم
جیمین : باشه مواظب باش
دایانا: جیهون همراه افرادم برو همین الان
جیهون : ولی تو چی ؟ زخمی شدی بیا بریم
دایانا : من میام ولی تو برو ممکنه اتفاق بدی بیوفته همراه افرادم از اینجا خارج شو
جیهون : مواظب باش
راوی جیهون همراه افراد دایانا از عمارت بیرون رفتم و فقط جیکانگ دایانا توی عمارت بودن دایانا با سرعت میره طبقه بالا توی اتاق کانگ گوشیشو در میاره و با پدر جیمین تماس تصویری میگیره
پ.جیمین : دایانا ، حالت خوبه دخترم
دایانا : بله خوبم
دایانا : کارتون انجا شد اقای پارک بفرمایید
دایانا ؛ گوشی رو گرفتم طرف جی کانگ
جی کانگ : پس کار توئه عوضی
پ.جیمین : خوشحالم میبینمت کانگ
حالت چطوره ؟
جی کانگ : دستم بهت برسه میکشمت
پ.جیمین : میدونی او نی که رو به روت وایستاده کیه؟ عروسمه و قاتل تو ، چیشد ترسیدی ، حق داری اون واقعا بی رحمه
جی کانگ : اینکارو نکن پارک من پسرتو نکشتم اون زندست
پ.جیمین : چی ؟
دایانا : دیگه کافیه ، درسته اقای پارک جیهون زندست خودم دیدمش
پ.جیمین : کارشو تموم کن دایانا خیلی زود
دایانا : میبینمتون
دایانا : خب جی کانگ حرفی داری ؟
جی کانگ : این کارو نکن من بهت پول میدم خونه ماشین هر چی بخوای
دایانا : کافیه من همشونو دارم خب دیگه خداحافظ
دایانا ؛ از اتاق اومدم بیرون و بمبا رو فعال کردم و سریع از عمارت بیرون رفتم به سمت جیمین دویدم و سریع سوار ماشین شدیم و دور تر از عمارت وایستادیم که یهو کل عمارت منفجر شد
جیمین ویو :
دایانا میگفت باید یه نفرو بیاریم بیرون منظورش کی بود ما که همه جارو تخلیه کردیم ، افراد دایانا از در پشتی رفتم سوار ماشینشون شدن منم منتظرش بودم که دیدم دارم میاد دستشو گرفتمو سوار ماشین شدم
جیمین : حالت خوبه ؟
دایانا : اره خوبم
دایانا : همه افراد حرکت کنید
جیمین : مردمو زنده شدم کجا بودی
دایانا : اومدم دیگه یه چند جا باید بمب میذاشتم رفتم گذاشتم
دایانا ؛ داشتم با جیمین حرف میزدم که یاد زخمم افتادم یهو تیر کشید لبم گاز گرفتم اما به روی خودم نیاوردم
دایانا : جیمین ، یه چیزی هست که باید بدونی
جیمین : چی ؟
دایانا : اونی که گفتم باید از عمارت ببریمش بیرون جیهون بود ، اون زندست
جیمین : چی؟ چی داری میگی؟
دایانا : میدونم باورش سخته ولی اره اونی که توی اون ماشین جیهونه
جیمین : باورم نمیشه ینی چی این همه سال ...
دایانا : اره فریبتون داده جیهونو تهدید کرده اگه برام کار نکنی خانوادتو میکشم اونم مجبور بوده قبول کنه
دایانا ؛ دیگه هیچی نگفت و رفت تو فکر منم سرمو گذاشتم روی شونش خیلی درد داشتم تقریبا صبح شده بود هوا روشن بود رسیدیم توی حیاط عمارت بودیم که پدر و مادر جیمین وایستاد بودن ما هم از ماشین پیاده شدیم
راوی : پدر مادر جیمین فهمیده بودن که جیهون زندست و با دیدنش رفتم به طرفش و بغلش کردن و گریه میکردم جیهون هم با دیدن اونها گریه میکرد جیمین رو دید و بغلش کرد خوشحال بود که از دست جی کانگ خلاص شده و برگشته پیش خانوادش باورش برای همشون سخت بود ، دایانا هم از ماشین پیاده شد و با دیدن اونها لبخند میزد و خوشحال بود که یهو....
شرط : 30 like
شرط برسه ۲ پارت اپ میکنم
۴۹.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.