وانشات پارت ¹⁷ من برمیگردم
ات:لوسیا بگو ببینم چقد پول دادی اینو ادیت کنن راستی اعتمادی چه به تهیونگ دارم رو!
به هیچکس ندارم!:) حالا هم از جلو چشام گمشو
برگشتم دیدم ته داره مثله سگ بهم میخنده
ات:مرض نخند!😐🧑🦯🕳️
کم کم مهمونی تموم شد ته منو رسوند خونه
ته:ات
ات:اوم
ته:اون حرفایی که زدی؟ واقعی بود؟
ات:اوهوم ولی اگه از دستش بدی بسختی بر میگرده
اومد کناره صورتم که صداش بره تو گوشم
ته:قول میدم به خوبی از اعتمادت استفاده کنم
اروم به بوسه ریز روی لپم زد
ات:خب دیگه من میرمممممم
پیاده شدم رفتم داخل خونه
ات:عرررررررررر خدایاااا این تهیونگ بوددددد منو بوسید؟ یا خودا
رفتم بالا خوابیدم
پرش زمانی صبح
دیدم یکی داره در میزنه رفتم پایین در رو باز کنم که در با شتاب وحشتناکی باز شد ترسیدم یهو تهیونگ اومد داخل چشماش قرمز بود معلوم بود خیلی عصبانیه
ات:تــ.....هـ.....یونگ
یهو با شتاب قدم برداشت سمتم
صفحه ی گوشیشو بهم نشون داد که انگار چییی شوگا و من داخل عکس بودیم که داشتیم همو میبوسیدیم
ته: ات این چیهههه (داد)
ات:تهیونگ این الکیه من نیستمممم سوکا خودش دوست دختر داره
دیدم چشاش پره اشکه
ته:من با تو چیکار کنم چیکار کنم که دوسم داشته باشی؟ ات بزار بهت بگم دیگه منو نمیبینی
خودمم داشتم گریه میکردم رفت دوییدم دنبالش دستاشو گرفتم
ات: ته تروخدا ولم نکنننن تروخدا اون الکیه قسم می خورم نمی تونم دوباره ازت دور شم(گریه) لطفاااا
دستشو از دستم کشید و رفتم منم رو دو تا زانو هام نشستم فقط گریه میکردم بزور بلند شدم سرم گیج میرفت زنگ لونا و لیا زدم که بیان ده مین بعد اومدن در رو روهم گذاشته بودم که خودشون بیا افتاده بودم رو مبل
وقتی اومدن اوضاعمو دیدن سریع دویدن سمتم
لونا:ات ات خوبی
لیا:ات میشنوی
ات:بشینید....بهتون......بگم.. (حال بدی)
کنارم نشستن و همه چیزو بهشون گفتم دیدم یهو گوشیم یه پیام اومده پیامو باز کردم
لوسیا:ات اگه تهیونگو می خوای بیا خونه ی من و ببینش
ات:دخترا من باید برم
بلند شدم رفتم ماشینمو روشن کردم حرکت کردم سمت خونه ی لوسیا
ته ویو
حالم افتضاح بود یدقه رو گوشیم یه پیامک اومد بازش کردم
لوسیا:ای بابا ددی رابطتون چه زود به گاج رفت! دوست دخترت الان میاد خونه ی من بیا ببرش:(!
وای من چیکار کردم خدا لعنتم کنه اون لوسیا رو میکشم که یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم جین بود
جین:مرتیکه دلم می خواد بکشمت
ته:بعدا بکشم الان اوضاع فرق میکنه
جین:سریع بیا خونه ی لوسیا اینا من تو راهم
سریع سوییچه ماشینمو برداشتم سوارش شدم و به سمت خونه ی لوسیا راه افتادم
ات ویو
تقریبا ریسیده بودم ماشینمو پارک کردم و رفتم داخل که یهو .....
به هیچکس ندارم!:) حالا هم از جلو چشام گمشو
برگشتم دیدم ته داره مثله سگ بهم میخنده
ات:مرض نخند!😐🧑🦯🕳️
کم کم مهمونی تموم شد ته منو رسوند خونه
ته:ات
ات:اوم
ته:اون حرفایی که زدی؟ واقعی بود؟
ات:اوهوم ولی اگه از دستش بدی بسختی بر میگرده
اومد کناره صورتم که صداش بره تو گوشم
ته:قول میدم به خوبی از اعتمادت استفاده کنم
اروم به بوسه ریز روی لپم زد
ات:خب دیگه من میرمممممم
پیاده شدم رفتم داخل خونه
ات:عرررررررررر خدایاااا این تهیونگ بوددددد منو بوسید؟ یا خودا
رفتم بالا خوابیدم
پرش زمانی صبح
دیدم یکی داره در میزنه رفتم پایین در رو باز کنم که در با شتاب وحشتناکی باز شد ترسیدم یهو تهیونگ اومد داخل چشماش قرمز بود معلوم بود خیلی عصبانیه
ات:تــ.....هـ.....یونگ
یهو با شتاب قدم برداشت سمتم
صفحه ی گوشیشو بهم نشون داد که انگار چییی شوگا و من داخل عکس بودیم که داشتیم همو میبوسیدیم
ته: ات این چیهههه (داد)
ات:تهیونگ این الکیه من نیستمممم سوکا خودش دوست دختر داره
دیدم چشاش پره اشکه
ته:من با تو چیکار کنم چیکار کنم که دوسم داشته باشی؟ ات بزار بهت بگم دیگه منو نمیبینی
خودمم داشتم گریه میکردم رفت دوییدم دنبالش دستاشو گرفتم
ات: ته تروخدا ولم نکنننن تروخدا اون الکیه قسم می خورم نمی تونم دوباره ازت دور شم(گریه) لطفاااا
دستشو از دستم کشید و رفتم منم رو دو تا زانو هام نشستم فقط گریه میکردم بزور بلند شدم سرم گیج میرفت زنگ لونا و لیا زدم که بیان ده مین بعد اومدن در رو روهم گذاشته بودم که خودشون بیا افتاده بودم رو مبل
وقتی اومدن اوضاعمو دیدن سریع دویدن سمتم
لونا:ات ات خوبی
لیا:ات میشنوی
ات:بشینید....بهتون......بگم.. (حال بدی)
کنارم نشستن و همه چیزو بهشون گفتم دیدم یهو گوشیم یه پیام اومده پیامو باز کردم
لوسیا:ات اگه تهیونگو می خوای بیا خونه ی من و ببینش
ات:دخترا من باید برم
بلند شدم رفتم ماشینمو روشن کردم حرکت کردم سمت خونه ی لوسیا
ته ویو
حالم افتضاح بود یدقه رو گوشیم یه پیامک اومد بازش کردم
لوسیا:ای بابا ددی رابطتون چه زود به گاج رفت! دوست دخترت الان میاد خونه ی من بیا ببرش:(!
وای من چیکار کردم خدا لعنتم کنه اون لوسیا رو میکشم که یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم جین بود
جین:مرتیکه دلم می خواد بکشمت
ته:بعدا بکشم الان اوضاع فرق میکنه
جین:سریع بیا خونه ی لوسیا اینا من تو راهم
سریع سوییچه ماشینمو برداشتم سوارش شدم و به سمت خونه ی لوسیا راه افتادم
ات ویو
تقریبا ریسیده بودم ماشینمو پارک کردم و رفتم داخل که یهو .....
۱۹.۰k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.