p47
p47
جین. نه خدافظ
گوشیو قطع کردم...دیگه برام مهم نبود...
بلندشدم یه دوش گرفتمو موهامو خشک کردم لباسی نیاورده بودم به باردیگارم گفتم برام یه دست لباس بخره بعد چند مین امدو لباسو داد پوشیدم بعد تکمیل شدن کارا نگاهی به ساعت مچیم انداختم وقشته که برم سوار ون مشکیم شدم...
راننده. بریم کنسرت؟
کوک. بله
.
.
لحظه ای خون جلو چشمامو گرفت اون داشت بنگچان رو لمس میکرد.. اون به من گفتش که دنسش یه دنس سادس... عصبی شدمو میخواستم برم جلو که تهیونگ گرفتتم
تهیونگ. حق نداری نزدیکش بشی
کوک. از کی تا حالا تو برام تعیین تکلیف میکنی؟
یونگی. کوک حرف دهنتو بفهم از وقتی رفتی نه غذا میخورد نه با کسی حرف میزد الان تو هیچ حقی نداری سرش غیرتی بشی
راس میگفت... این همه وقت تنهاش گذاشتم ولی همش تقصیر خودش بود امروز میبرم هتلو بهش نشون میدم... بهش میگم میخوام از هم جدا شیم
.
.
ات. کوککک ولم کننننن(داد)
کوک. با من بیا کارت دارم(خونسرد)
منو به سمت ماشینش هدایت میکرد
ات. چیکارم داریییی
کوک. میفهمی
سوار ون مشکیش شدم روبه روش نشستم کلی سوال داشتم.. چرا تنهام گذاشت؟... براش تکراری شدم؟... دیگه منو نمیخواد و....
ماشین جلو بهترین هتل کره جنوبی وایستاد اینجا هر آدمی نمیتونست بیاد واقعا گرون بود
ات. منو چرا اینجا آوردییی
بدون حرفی دستمو گرفتو منو سوار آسانسور کرد گوشیم هی زنگ میخورد اعضا بود که برداشتم
ات. جانم هیونگ
جیهوپ. کجایی تو دختر
ات. بـ با کوکم
جیهوپ. چی؟.. اها باشه
ات. کاری نداری
جیهوپ. نه عزیزم خدافظ
گوشیو قطع کردمو به کوک نگا کردم به روبه روش خیره بود میخواستم چیزی بگم که در اسانسور باز شد دوباره مچ دستمو گرفتو منو داخل یکی از اتاقا برد
کوک. خوب گوش کن ببین چی میگم
هیچی نگفتمو به چشاش زل زدم که نگاشو ازم گرفت سعی داشت باهام چشم تو چشم نشه
کوک. بیا جدا شیم
لحظه ای نفس کشیدنو فراموش کردم... چی داشت میگفت شوخی میکنه دیگه...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
جین. نه خدافظ
گوشیو قطع کردم...دیگه برام مهم نبود...
بلندشدم یه دوش گرفتمو موهامو خشک کردم لباسی نیاورده بودم به باردیگارم گفتم برام یه دست لباس بخره بعد چند مین امدو لباسو داد پوشیدم بعد تکمیل شدن کارا نگاهی به ساعت مچیم انداختم وقشته که برم سوار ون مشکیم شدم...
راننده. بریم کنسرت؟
کوک. بله
.
.
لحظه ای خون جلو چشمامو گرفت اون داشت بنگچان رو لمس میکرد.. اون به من گفتش که دنسش یه دنس سادس... عصبی شدمو میخواستم برم جلو که تهیونگ گرفتتم
تهیونگ. حق نداری نزدیکش بشی
کوک. از کی تا حالا تو برام تعیین تکلیف میکنی؟
یونگی. کوک حرف دهنتو بفهم از وقتی رفتی نه غذا میخورد نه با کسی حرف میزد الان تو هیچ حقی نداری سرش غیرتی بشی
راس میگفت... این همه وقت تنهاش گذاشتم ولی همش تقصیر خودش بود امروز میبرم هتلو بهش نشون میدم... بهش میگم میخوام از هم جدا شیم
.
.
ات. کوککک ولم کننننن(داد)
کوک. با من بیا کارت دارم(خونسرد)
منو به سمت ماشینش هدایت میکرد
ات. چیکارم داریییی
کوک. میفهمی
سوار ون مشکیش شدم روبه روش نشستم کلی سوال داشتم.. چرا تنهام گذاشت؟... براش تکراری شدم؟... دیگه منو نمیخواد و....
ماشین جلو بهترین هتل کره جنوبی وایستاد اینجا هر آدمی نمیتونست بیاد واقعا گرون بود
ات. منو چرا اینجا آوردییی
بدون حرفی دستمو گرفتو منو سوار آسانسور کرد گوشیم هی زنگ میخورد اعضا بود که برداشتم
ات. جانم هیونگ
جیهوپ. کجایی تو دختر
ات. بـ با کوکم
جیهوپ. چی؟.. اها باشه
ات. کاری نداری
جیهوپ. نه عزیزم خدافظ
گوشیو قطع کردمو به کوک نگا کردم به روبه روش خیره بود میخواستم چیزی بگم که در اسانسور باز شد دوباره مچ دستمو گرفتو منو داخل یکی از اتاقا برد
کوک. خوب گوش کن ببین چی میگم
هیچی نگفتمو به چشاش زل زدم که نگاشو ازم گرفت سعی داشت باهام چشم تو چشم نشه
کوک. بیا جدا شیم
لحظه ای نفس کشیدنو فراموش کردم... چی داشت میگفت شوخی میکنه دیگه...
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۸.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.