فیک آخرش چی میشه:) ادامه ی¹⁰P
جونگ کوک ویو
رفتم سریع سمت خونه... یهو در وا شد که تهیوتگ که اصلااااااااااااااااااااااا معلوم بود حوصله نداشت اومد تو...
تهیونگ: برو بخواب دیر وقته...
جونگ کوک: یه سلامی یه چیزی... خودت چی؟
تهیونگ: من میرم دوش بگیرم تو بخواب...
جونگ کوک: میدونم اصلا حالت خوب نیست... پس باهام حرف بزن حداقل کمکت مبکنم...
تهبونگ: تو بچه ای نمیفهمی...
جونگ کوک: یک سال اختلاف سنی رو میگی بچه ای؟!؟... هع
کلافه رفتم سمت اتاقم و به فکر اینکه برای فردا باید جزوه مینوشتم و ننوشتم با سربلندیاااا اصلا افتخااااار شدیییییید به خودم کپیدم(زحمت کشیدی😑😑😑)
(فردا صبح)
ا.ت ویو
توی اولین آلارم گوشیم بیدار شدم... وای چقدر لباسام چروک شدن...باید عوض کنم(اسلاید دو قیافه ی ا.ت اسلاید سه لباسش)
عوض کردم لباسو رفتم بیرون که هی آسانسور و ردم ولی نیومددددددد🤌🏻🤌🏻🫥🫥🫥
راه افتادم شروع به رفتن دوارده طبقه... هر طبقه هم دوازده تا پله داشت...
رفتم سریع سمت خونه... یهو در وا شد که تهیوتگ که اصلااااااااااااااااااااااا معلوم بود حوصله نداشت اومد تو...
تهیونگ: برو بخواب دیر وقته...
جونگ کوک: یه سلامی یه چیزی... خودت چی؟
تهیونگ: من میرم دوش بگیرم تو بخواب...
جونگ کوک: میدونم اصلا حالت خوب نیست... پس باهام حرف بزن حداقل کمکت مبکنم...
تهبونگ: تو بچه ای نمیفهمی...
جونگ کوک: یک سال اختلاف سنی رو میگی بچه ای؟!؟... هع
کلافه رفتم سمت اتاقم و به فکر اینکه برای فردا باید جزوه مینوشتم و ننوشتم با سربلندیاااا اصلا افتخااااار شدیییییید به خودم کپیدم(زحمت کشیدی😑😑😑)
(فردا صبح)
ا.ت ویو
توی اولین آلارم گوشیم بیدار شدم... وای چقدر لباسام چروک شدن...باید عوض کنم(اسلاید دو قیافه ی ا.ت اسلاید سه لباسش)
عوض کردم لباسو رفتم بیرون که هی آسانسور و ردم ولی نیومددددددد🤌🏻🤌🏻🫥🫥🫥
راه افتادم شروع به رفتن دوارده طبقه... هر طبقه هم دوازده تا پله داشت...
۳.۵k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.