خانم جذاب
part3#
_ میبینی حسام؟ دارم زن تو میگام؛ یه فشار مونده تا
پردشو بزنم! فشار بدم داداش؟
حسام آه های عمیق میکشد و چشم هاش بسته بود!
حالت تهوع داشتم....معدم به شدت می جوشید و اون
مرد داشت انگولکم میکرد!
یکم دیگه سینه هام رو میکید و سر کالهک آلتشو روی
سوراخ بهشتم گذاشت.
دوباره روم خیمه زد و با چشم های درشت شده اش
نگاهم کرد و گفت:
_ زن شدنت مبارک همتا خانوم
گفت و همه آلتشو با فشار واردم کرد...!
از ته دل جیغ کشیدم و خودمو به تخت کوبیدم.
کامل روم خیمه زد و بعد از چند ثانیه؛ تلمبه های
آرومش شروع شد...!
هرچقدر جیغ میزدم صدام به گوش کسی نمیرسید و
فقط گلوی خودمو خراش میداد.
تلمبه هاش هر لحظه تند ترمیشدند و درد بدی زیر دلم
می پیچد.
دردی که تا مغز استخونم نفوذ میکرد و زجرم میداد....!
نمیدونم چند دقیقه، چند ساعت یا چند سال گذشت که
باالخره داغی چیزی رو توی وجودم حس کردم و هیکل
گنده عرق کرده اش از روم کنار رفت...!
چشم هام سیاهی میرفت از درد! خودمو جمع کردم و
نگاهم روی حسامی نشست که با کلی دستمال توی
دستش کف اتاق ولو شده بود...!
_ میبینی حسام؟ دارم زن تو میگام؛ یه فشار مونده تا
پردشو بزنم! فشار بدم داداش؟
حسام آه های عمیق میکشد و چشم هاش بسته بود!
حالت تهوع داشتم....معدم به شدت می جوشید و اون
مرد داشت انگولکم میکرد!
یکم دیگه سینه هام رو میکید و سر کالهک آلتشو روی
سوراخ بهشتم گذاشت.
دوباره روم خیمه زد و با چشم های درشت شده اش
نگاهم کرد و گفت:
_ زن شدنت مبارک همتا خانوم
گفت و همه آلتشو با فشار واردم کرد...!
از ته دل جیغ کشیدم و خودمو به تخت کوبیدم.
کامل روم خیمه زد و بعد از چند ثانیه؛ تلمبه های
آرومش شروع شد...!
هرچقدر جیغ میزدم صدام به گوش کسی نمیرسید و
فقط گلوی خودمو خراش میداد.
تلمبه هاش هر لحظه تند ترمیشدند و درد بدی زیر دلم
می پیچد.
دردی که تا مغز استخونم نفوذ میکرد و زجرم میداد....!
نمیدونم چند دقیقه، چند ساعت یا چند سال گذشت که
باالخره داغی چیزی رو توی وجودم حس کردم و هیکل
گنده عرق کرده اش از روم کنار رفت...!
چشم هام سیاهی میرفت از درد! خودمو جمع کردم و
نگاهم روی حسامی نشست که با کلی دستمال توی
دستش کف اتاق ولو شده بود...!
۲.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.