part 53
#part_53
#فرار
یکم مکث کرد
- همون حیاطی که هممون دور هم جمع میشدیم شبای جمعه !
صدای گرفتش ناراحتم کرد خیلی ناراحت
-کی برمیگردی ؟؟
منم بغض کردم
- همون روزایی که هنوز سامان پست فیلش یاد هندستون نکرده بود و میگی همون روزایی که بابام اوج زور گفتنش تو خالی دیدن ب شقاب غذام تموم میشد دیدی چی شد عسل ؟
صدای گریش دلمو ریش کرد کمتر از خواهر نبود برام نمیشد تحمل کرد نفس عمیق کشیدمو سعی کردم لحنم شاد بشه ولی لحن شاد با صدای لرزونم جور نبود
- اه بسه دیگه لوس ننر ! جمع کن بابا حالمو بهم زدی همین روزا برمیگردم شروع میکنم حرص دادنت بعد میگی کاش همونجا مونده بودی
یکم سکوت برقرار بود و بعد بدون اینکه تو صدای لرزونش اثری از شادی معلوم باشه جواب داد
-کجا ؟
- چی کجا !؟
- کجایی نیکا ؟؟
- خونه ی یه دوست
- کی ؟
- عسل !؟
- نگرانم نیکا مواظب خودت باش
- باشه اونجا خبری نیست ؟
یکم سکوت کرد و با تردید گفت
- نیکا دعا کن سامان بره
با تعجب صاف نشستم
- میخواد بره؟کجا ؟
- اره فک کنم از دیشب خیلی تو خودشه همه فکر میکنن واسه توعه واسه همین همه محکومت میکنن خیلی پسته نیکا به همه گفته عاشقته و تا پیدات نکنه ول نمیکنه یه دروغایی میگه که من دلم میخواد خفش کنم باباش میگه
برو امریکار پیش خالت
دستمو مشت کردمو رو تخت فشار دادم عوضی عوضی.!!
نمیدونم عسل احساس کرد عصبیم یا از صدای نفسای تندو عمیقم فهمید که زودگفت
- نیکا
یکم سکوت کردمو بعد عصبی گفتم
- بله
اونم بیشتر سکوت کرد فک کردم تماس قطع شده گفتم
حمایت شه🙂
#فرار
یکم مکث کرد
- همون حیاطی که هممون دور هم جمع میشدیم شبای جمعه !
صدای گرفتش ناراحتم کرد خیلی ناراحت
-کی برمیگردی ؟؟
منم بغض کردم
- همون روزایی که هنوز سامان پست فیلش یاد هندستون نکرده بود و میگی همون روزایی که بابام اوج زور گفتنش تو خالی دیدن ب شقاب غذام تموم میشد دیدی چی شد عسل ؟
صدای گریش دلمو ریش کرد کمتر از خواهر نبود برام نمیشد تحمل کرد نفس عمیق کشیدمو سعی کردم لحنم شاد بشه ولی لحن شاد با صدای لرزونم جور نبود
- اه بسه دیگه لوس ننر ! جمع کن بابا حالمو بهم زدی همین روزا برمیگردم شروع میکنم حرص دادنت بعد میگی کاش همونجا مونده بودی
یکم سکوت برقرار بود و بعد بدون اینکه تو صدای لرزونش اثری از شادی معلوم باشه جواب داد
-کجا ؟
- چی کجا !؟
- کجایی نیکا ؟؟
- خونه ی یه دوست
- کی ؟
- عسل !؟
- نگرانم نیکا مواظب خودت باش
- باشه اونجا خبری نیست ؟
یکم سکوت کرد و با تردید گفت
- نیکا دعا کن سامان بره
با تعجب صاف نشستم
- میخواد بره؟کجا ؟
- اره فک کنم از دیشب خیلی تو خودشه همه فکر میکنن واسه توعه واسه همین همه محکومت میکنن خیلی پسته نیکا به همه گفته عاشقته و تا پیدات نکنه ول نمیکنه یه دروغایی میگه که من دلم میخواد خفش کنم باباش میگه
برو امریکار پیش خالت
دستمو مشت کردمو رو تخت فشار دادم عوضی عوضی.!!
نمیدونم عسل احساس کرد عصبیم یا از صدای نفسای تندو عمیقم فهمید که زودگفت
- نیکا
یکم سکوت کردمو بعد عصبی گفتم
- بله
اونم بیشتر سکوت کرد فک کردم تماس قطع شده گفتم
حمایت شه🙂
۲.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.