♡pt: ¹ ♡bad boy
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز هم روزی مثل قبل با اینکه پولدارم ولی زیاد خوشم نمیاد برم جایی بیشتر توی خونه میمونم
ولی خب بیشتر اوقات مدرسه میمونم توی کتابخونه کتاب میخونم الان من توی کتاب خونه مدرسه هستم من این جارو خیلی دوست دارم چونکه همیشه بیشتر اوقاتم رو اینجا تلف میکنم داشتم یک کتاب میخوندم
خیلی باحال بود دختری که عاشق یک ارباب بی رحم شد اسم کتاب ارباب بود داشتم میخوندم و همینطور که مشغول خوندن بودم صدای جیغو داد و هورا بلند شد کتاب رو روی میز گذاشتم و رفتم از کتابخونه بیرون که ببینم چه خبره دیدم همه دارن از یه پسر عکسو فیلم میگرن و قربون صدقش میرن مگه این پسر کیه؟
همینطور که به بچها نگاه میکردم با تعجب
زنگ خورد و مجبور شدم نگاهم رو بردارم و به سمت کلاس حرکت کنم
رفتم توی کلاس و کنار نیمکت سوهو «پسره» و نشستم کنار سوهو میشستم
سوهو: خیلی خب این دفعه چه کتابی خوندی؟
ا/ت: امم اربارب اونو خوندم
سوهو: اوه اره من اونو خوندم
ا/ت: که اینطور از کی کتاب خون شدی؟
سوهو: بودم شما توجه نمیکردی کوچولو خانم
ا/ت: من کوچولو ن...«که در باز شد»
ا/ت ویو:
همه دوباره جیغو داد راه انداختن دوباره این پسره
دبیر: سلام بچها صبحتون بخیر بچها ایشون که فکنم همه بشناسین کیم تهیونگ هستن
یونا: وای مگه میشه ایشون رو نشناخت واییی
تهیونگ: ههه «لبخند فیکی»
دبیر: خیلی خب من چیزی نمیگم که خود آقای کیم براتون توضیح بدن «همه منتظر حرف تهیونگ شدن»
تهیونگ:«اهمم گلوش رو صاف کرد»
خیلی خب از اونجایی که این کلاس جزو بهترین کلاس نامیده میشه پس منم گفتم که شمارو انتخاب کنم حالا حتما میگین واسه چه کاری
خب ما قراره یه ارودو بریم این اوردو کمی به خلاقیت نیاز داره و همینطور باهوشی از اونجایی که شما هم بیشترتون خلاق و باهوش هستین برای همین کلاس شما انتخاب شدن حالا من که فقط آقای سوهو و خانم ا/ت رو اطلاح دادن نمره هاشون رو شمارو نمیدونم ولی فکنم این دونفر باهوش ترین کلاستون باشن درسته؟
یونا: بله هستن واییی ما واقعا میرم اوردو اونم با شما
تهیونگ: بله با من
خیلی خب صحبتم تموم شد امیدوارم برای فردا حاضر باشید
یورا: وای بله حتما من اصلا ساعت4صبح اینجام
تهیونگ: ههه«لبخند فیک»
امیدوارم همینطور باشه چون من حوصله دیر کردن ندارم
خیلی خب پس تا فردا فعلا
دبیر خدافظ خیلی متشکریم
«بدون توجه خارج شد»
دبیر: خیلی خب خوشحالم واستون بریم برای شروع درس
ا/ت ویو:
دبیر شروع کرد به درس دادن ولی سوهو انگار از این اوردو خوشش نیومد و تا آخر درس بی حوصله بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت اول حمایت فراموش نشه 🖤💜✨
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
امروز هم روزی مثل قبل با اینکه پولدارم ولی زیاد خوشم نمیاد برم جایی بیشتر توی خونه میمونم
ولی خب بیشتر اوقات مدرسه میمونم توی کتابخونه کتاب میخونم الان من توی کتاب خونه مدرسه هستم من این جارو خیلی دوست دارم چونکه همیشه بیشتر اوقاتم رو اینجا تلف میکنم داشتم یک کتاب میخوندم
خیلی باحال بود دختری که عاشق یک ارباب بی رحم شد اسم کتاب ارباب بود داشتم میخوندم و همینطور که مشغول خوندن بودم صدای جیغو داد و هورا بلند شد کتاب رو روی میز گذاشتم و رفتم از کتابخونه بیرون که ببینم چه خبره دیدم همه دارن از یه پسر عکسو فیلم میگرن و قربون صدقش میرن مگه این پسر کیه؟
همینطور که به بچها نگاه میکردم با تعجب
زنگ خورد و مجبور شدم نگاهم رو بردارم و به سمت کلاس حرکت کنم
رفتم توی کلاس و کنار نیمکت سوهو «پسره» و نشستم کنار سوهو میشستم
سوهو: خیلی خب این دفعه چه کتابی خوندی؟
ا/ت: امم اربارب اونو خوندم
سوهو: اوه اره من اونو خوندم
ا/ت: که اینطور از کی کتاب خون شدی؟
سوهو: بودم شما توجه نمیکردی کوچولو خانم
ا/ت: من کوچولو ن...«که در باز شد»
ا/ت ویو:
همه دوباره جیغو داد راه انداختن دوباره این پسره
دبیر: سلام بچها صبحتون بخیر بچها ایشون که فکنم همه بشناسین کیم تهیونگ هستن
یونا: وای مگه میشه ایشون رو نشناخت واییی
تهیونگ: ههه «لبخند فیکی»
دبیر: خیلی خب من چیزی نمیگم که خود آقای کیم براتون توضیح بدن «همه منتظر حرف تهیونگ شدن»
تهیونگ:«اهمم گلوش رو صاف کرد»
خیلی خب از اونجایی که این کلاس جزو بهترین کلاس نامیده میشه پس منم گفتم که شمارو انتخاب کنم حالا حتما میگین واسه چه کاری
خب ما قراره یه ارودو بریم این اوردو کمی به خلاقیت نیاز داره و همینطور باهوشی از اونجایی که شما هم بیشترتون خلاق و باهوش هستین برای همین کلاس شما انتخاب شدن حالا من که فقط آقای سوهو و خانم ا/ت رو اطلاح دادن نمره هاشون رو شمارو نمیدونم ولی فکنم این دونفر باهوش ترین کلاستون باشن درسته؟
یونا: بله هستن واییی ما واقعا میرم اوردو اونم با شما
تهیونگ: بله با من
خیلی خب صحبتم تموم شد امیدوارم برای فردا حاضر باشید
یورا: وای بله حتما من اصلا ساعت4صبح اینجام
تهیونگ: ههه«لبخند فیک»
امیدوارم همینطور باشه چون من حوصله دیر کردن ندارم
خیلی خب پس تا فردا فعلا
دبیر خدافظ خیلی متشکریم
«بدون توجه خارج شد»
دبیر: خیلی خب خوشحالم واستون بریم برای شروع درس
ا/ت ویو:
دبیر شروع کرد به درس دادن ولی سوهو انگار از این اوردو خوشش نیومد و تا آخر درس بی حوصله بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت اول حمایت فراموش نشه 🖤💜✨
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۵۹.۳k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.