فقط برای تو p20
رفتیم بالا...تو اتاق من..
+نایول مسواکتو زدی مامان؟
○اره مامانی
دیدم تهیونگ خیلی پررو خودشو انداخت رو تخت من...
+هی ....
_چیه...
+من میخوام رو تخت بخوابمممم!
_کی گفت نخوابی...ناسلامتی تخت دو نفره سااااا...
+ایششش
_شب بخیر دخترم
○شب بخیر بابایی....
با فاصله از هم خوابیده بودیم...که از پشت بغلم کردو محکم کشید سمت خودش..
+نک...
_هیششش...یکاری نکن بیشتر از این پیش برم...
هی داشت موهامو از پشت ناز میکرد و گردنمو میبوسید.....
نمیتونستم کاری کنم...چون آرامش داشتم و میخواستم به کارش ادامه بده...
برگشتم دیدم خوابیده،عین یه خرس کیوت که مامانشو بغل کرده،خب راستش خودمم برگشتم بغلش کردم، که یهو چشماشو باز کرد..
+ههههه
اومدم برگردم که نگهم داشت،هوف مگه این خواب نبود ...
_ وقتی کاری رد میکنی باید تا تهش وایسی بیبی!
+(هیچی نگفت و در همون حالت چشماشو بست)
صبح9:10
با حس بوسیده شدن از خواب بیدار شدم..
+هی.... چیکار میکنی
دستمو گذاشتم رو لبم....
_وای به حالت اگه پاکش کنی!
پاکش کردم...با اینکه میدونستم عواقب خوبی نداره.....
_وایسا ببینمممم(داد)
+از پله ها بدو بدو رفتم پایین و داشت دنبالم میکرد.....هیچکس تو سالن نبود....خواب بودن...از رو مبل ها میپریدم ...دور خونه رو میدویدم ...لعنتی سرعتش خیلی زیاد بود
که بالاخره...گرفتممممم
براید استایل تو بغلش بودم و راه فرار نداشتم...
حالا چیکار کنم
_چی..کار..کرد..ی ..بالا؟(با لحن شیطانی و نفس نفس) یکاری نکن همینجا کبودت کنما!
خیلی محکم بوسیدم و گفت حق پاک کردن نداری.....
مامان و بابا اومدن ما رو تو اون حالت دیدن...
ما هم از خجالت سرمونو انداختیم پایین!
÷صبح بخیر
_+صب..ح ش..شمام بخیر..
÷برید جیمین و هانا رو واسه صبحونه بیدار کنید....
+من میرم
از در زدن خوشم نمیاد پس همینجوری در و باز کردم....
+هی جججیمینننن....هانااااا بیدار شید.
یجوری هم بغلش کرده ها ..
نترس نمیدزدیم زنتووو.....
دیدم چشماشونو که باز کردن اول همو بوسیدن و بعد صبح بخیر گفتن
+زهر مار منم اینجامااااا؟؟؟؟؟....#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
چطور بود؟
+نایول مسواکتو زدی مامان؟
○اره مامانی
دیدم تهیونگ خیلی پررو خودشو انداخت رو تخت من...
+هی ....
_چیه...
+من میخوام رو تخت بخوابمممم!
_کی گفت نخوابی...ناسلامتی تخت دو نفره سااااا...
+ایششش
_شب بخیر دخترم
○شب بخیر بابایی....
با فاصله از هم خوابیده بودیم...که از پشت بغلم کردو محکم کشید سمت خودش..
+نک...
_هیششش...یکاری نکن بیشتر از این پیش برم...
هی داشت موهامو از پشت ناز میکرد و گردنمو میبوسید.....
نمیتونستم کاری کنم...چون آرامش داشتم و میخواستم به کارش ادامه بده...
برگشتم دیدم خوابیده،عین یه خرس کیوت که مامانشو بغل کرده،خب راستش خودمم برگشتم بغلش کردم، که یهو چشماشو باز کرد..
+ههههه
اومدم برگردم که نگهم داشت،هوف مگه این خواب نبود ...
_ وقتی کاری رد میکنی باید تا تهش وایسی بیبی!
+(هیچی نگفت و در همون حالت چشماشو بست)
صبح9:10
با حس بوسیده شدن از خواب بیدار شدم..
+هی.... چیکار میکنی
دستمو گذاشتم رو لبم....
_وای به حالت اگه پاکش کنی!
پاکش کردم...با اینکه میدونستم عواقب خوبی نداره.....
_وایسا ببینمممم(داد)
+از پله ها بدو بدو رفتم پایین و داشت دنبالم میکرد.....هیچکس تو سالن نبود....خواب بودن...از رو مبل ها میپریدم ...دور خونه رو میدویدم ...لعنتی سرعتش خیلی زیاد بود
که بالاخره...گرفتممممم
براید استایل تو بغلش بودم و راه فرار نداشتم...
حالا چیکار کنم
_چی..کار..کرد..ی ..بالا؟(با لحن شیطانی و نفس نفس) یکاری نکن همینجا کبودت کنما!
خیلی محکم بوسیدم و گفت حق پاک کردن نداری.....
مامان و بابا اومدن ما رو تو اون حالت دیدن...
ما هم از خجالت سرمونو انداختیم پایین!
÷صبح بخیر
_+صب..ح ش..شمام بخیر..
÷برید جیمین و هانا رو واسه صبحونه بیدار کنید....
+من میرم
از در زدن خوشم نمیاد پس همینجوری در و باز کردم....
+هی جججیمینننن....هانااااا بیدار شید.
یجوری هم بغلش کرده ها ..
نترس نمیدزدیم زنتووو.....
دیدم چشماشونو که باز کردن اول همو بوسیدن و بعد صبح بخیر گفتن
+زهر مار منم اینجامااااا؟؟؟؟؟....#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
چطور بود؟
۱۵.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.