سناریو ☆
سناریو بی تی اس 🍂🍁
وقتی به عنوان بابات کارنامه ات رو گند بزنی
نامجون:
سر به زیر رفتی داخل خونه
نامجون: به به دختر گلم کارنامه ات رو ببینم؟
کارنامه ات رو نشونش دادی
نامجون: این همه کار کردی این شد نتیجه ات؟ همون روز نباید میزاشتم با دوستات بریم بیرون
تو : ببخشید
نامجون: اوکی برو
جین :
داشت آشپزی می کرد اما حواسش بود من آمدم
جین : کارنامه ات رو چند شدی؟
تو :......
جین : ای بابا از دست تو هی معلم بگیر اون بگیر اینجوری؟
تو : ببخشید : عیب نداره اما دفعه ی بعد خودت میدونی
شوگا :
رو مبل خوابش برده بود و تا رفتم بالا گفت
یونگی : کارنامه ات رو نشون ندادی؟ (با اخم و دست به سینه)
تو : ببخشید بابا (کمی بغض)
یونگی : من با تو چیکار کنم؟.....ها فهمیدمممم تا یک هفته اجازه ی بیرون رفتن نداری
تو : اما...
یونگی : ساکت میخوام بخوابم
جیهوپ:
تو : بابا...
جیهوپ: جانم؟
تو : بابا ببخشید (کارنامه ات رو نشون دادی)
جیهوپ: دفعه ی بعدی تلاش میکنی خوب میشه مگه نه؟
تو : اهوم
جیمین :
جیمین: کارنامه؟
تو : بابا
جیمین: کارنامه (کمی داد)
تو : (دادی بهش)
جیمین : نمیتونی تا یک هفته فیلم ببینی
تو : بابااا(با بغض)
جیمین : بابا بی بابا
تهیونگ:
رفتی دیدی بالای پله ها دست به سینه وایساده
تو : بابا...
تهیونگ: (کارنامه ات رو ازت گرفت )
تهیونگ: من چقدر برای تو معلم گرفتم ها؟ (با داد)
تو : ببخشید (با بغض)
تهیونگ: موبایلتو بده
تو : نه بابا لطفااا
تهیونگ: گفتم بده (با یکم عصبانیت)
تو : (موبایل رو دادی)
تهیونگ: حالا برو تو اتاق
سر به زیر رفتی
کوک :
رفتی خونه ندیدیش پس آروم رفتی بالا و در اتاقتو بستی و کوک در رو باز کرد
کوک : تا یک هفته نمیتونی با دوستات بری بیرون
ات : اما....
کوک : خانم معلمت زنگ زد و گفت
ات : ببخشید
کوک : دفعه ی بعد تلاش کن
ات : چشم
کوک : بایدم بگی چشم
خوب پایان 😁
وقتی به عنوان بابات کارنامه ات رو گند بزنی
نامجون:
سر به زیر رفتی داخل خونه
نامجون: به به دختر گلم کارنامه ات رو ببینم؟
کارنامه ات رو نشونش دادی
نامجون: این همه کار کردی این شد نتیجه ات؟ همون روز نباید میزاشتم با دوستات بریم بیرون
تو : ببخشید
نامجون: اوکی برو
جین :
داشت آشپزی می کرد اما حواسش بود من آمدم
جین : کارنامه ات رو چند شدی؟
تو :......
جین : ای بابا از دست تو هی معلم بگیر اون بگیر اینجوری؟
تو : ببخشید : عیب نداره اما دفعه ی بعد خودت میدونی
شوگا :
رو مبل خوابش برده بود و تا رفتم بالا گفت
یونگی : کارنامه ات رو نشون ندادی؟ (با اخم و دست به سینه)
تو : ببخشید بابا (کمی بغض)
یونگی : من با تو چیکار کنم؟.....ها فهمیدمممم تا یک هفته اجازه ی بیرون رفتن نداری
تو : اما...
یونگی : ساکت میخوام بخوابم
جیهوپ:
تو : بابا...
جیهوپ: جانم؟
تو : بابا ببخشید (کارنامه ات رو نشون دادی)
جیهوپ: دفعه ی بعدی تلاش میکنی خوب میشه مگه نه؟
تو : اهوم
جیمین :
جیمین: کارنامه؟
تو : بابا
جیمین: کارنامه (کمی داد)
تو : (دادی بهش)
جیمین : نمیتونی تا یک هفته فیلم ببینی
تو : بابااا(با بغض)
جیمین : بابا بی بابا
تهیونگ:
رفتی دیدی بالای پله ها دست به سینه وایساده
تو : بابا...
تهیونگ: (کارنامه ات رو ازت گرفت )
تهیونگ: من چقدر برای تو معلم گرفتم ها؟ (با داد)
تو : ببخشید (با بغض)
تهیونگ: موبایلتو بده
تو : نه بابا لطفااا
تهیونگ: گفتم بده (با یکم عصبانیت)
تو : (موبایل رو دادی)
تهیونگ: حالا برو تو اتاق
سر به زیر رفتی
کوک :
رفتی خونه ندیدیش پس آروم رفتی بالا و در اتاقتو بستی و کوک در رو باز کرد
کوک : تا یک هفته نمیتونی با دوستات بری بیرون
ات : اما....
کوک : خانم معلمت زنگ زد و گفت
ات : ببخشید
کوک : دفعه ی بعد تلاش کن
ات : چشم
کوک : بایدم بگی چشم
خوب پایان 😁
۱۸.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.