پارت 12
داشتم میرفتم که ...
دستم رو گرفت با چشمای کردم بهش خیره شده بودم که شروع کرد با لکنت حرف زد یکم من من کرد که کوک از پشت سرش رو تخت نشست و گفت
کوک : خانم دکتر هیونگم کراش زده
کینیا : خب به من چه
کوک : دِ نه دیگه اون رو تو کراشه
به جیمین نگاه کردم که سرخ شده بود
کوک : مگه نه هیونگ بگو من راست میگم
جیمین : خفه شو کوک
کوک : وااا هیونگ مگه چی گفتم خب بگو دوستش داری شاید نظرش مثبت باشه
جیمین خیلی اروم لب زد
جیمین : خب اره راست میگه من از تو خوشم اومده به نظرم خیلی خوشگلی و مهربونی میشه یه حرفم فکر کنی و بهم جواب بدی ؟
خندم گرفته بود اما مخفیش کردم تا ناراحت نشه میگفت من مهربونم اصلا منو نمیشناخت من شاید قبلا مهربون بودم اما با اتفاقاتی که برام افتاده بود دیگه نیستم اما شاید تقییر کنم مثل یا شانس دوباره به حرف جییمن نگاه کردم و در جواب حرفش گفتم
کینیا : باشه
جیمین : خیلی ممنون که بهش فکر میکنی
کینیا : من فکر نکردم
جییمین : مگه الان نگفتی باشه فکر میکنم
کینیا : نگفتم فکر میکنم گفتم باشه
جیمین : من اصلا نمیفهمم چی میگی برام ترجمش کن
پوکر بهش نگاه کردم
کینیا : ببین من به جوابت فکر کردم و چیزی که به نتیجه رسیدم باشه قبول میکنم بود
یک دفعه از خوشحالی بغلم کرد منم خوشحال بودم اما به خودم گفتم زیاد بهش رو ندم تازه قبول کردم مثلا
کینیا : خب دیگه شما برید منم برم به مریزام برسم باید ویزیت بشن
جیمین : اوکی بیبی با بچه ها مهربون باش تا دوستت داشته باشن مثل من که دوستت دارم ❤️
کینیا : چه زود پسر خاله شدی اوکی برید دیگه
کوک : بای زن داداش
جیمین : بای
کینیا : بای اخیششش راحت شدم چقدر حرف میزنن. وایسا ببینم من الان دوست پسر دارم اون جیمینه عضوه یکی از بوی بند های جهانی عرررررررررر
داشتم با خودم حرف میزدم که متوجه حضوره کسی توی اتاق شدم سرم رو بالا گرفتم و با چهره میا که یه علامت سوال کم داشت مواجه شدم
میا : یا خدااا این باز زده به سرش چیشده بگو ببینم
کینیا : یه نیم ساعت وایسا و باید مریزام رو ویزیت کنم همین الانم دیر شده
میا : اوکی عجله نکن با حوصله کارتو انجام بده
رفتم همه ی بچه ها رو ویزیت کردم و رفتم توی اتاقم
میا : خب بگو دیگه
همه چیز رو براش تعریف کردم اون بیشتر از من خوشحال شد داشت عر میزد که گفتم
کینیا : راستی از تهیونگ چه خبر
میا : اصلا یادم رفته بود بخاطر همون اومده بودم یکی از واحد های ساختمون جدیدم رو بهش فروختم و با هم معامله کردیم
کینیا : خب میگم واکنشی یا ضعفی نسبت بهت نشون نداد مثل حرف زدن همراه با لکنت
میا : نه اصلا توی حرفاش لکنت نداشت ولی خیلی بهم لبخند میزد یه چشمک بهم زد و شمارمو گرفت الان برای کار بهنوش کرد
کینیا : جدیییی؟
میا : من با تو شوخی دارم
بای بای
دستم رو گرفت با چشمای کردم بهش خیره شده بودم که شروع کرد با لکنت حرف زد یکم من من کرد که کوک از پشت سرش رو تخت نشست و گفت
کوک : خانم دکتر هیونگم کراش زده
کینیا : خب به من چه
کوک : دِ نه دیگه اون رو تو کراشه
به جیمین نگاه کردم که سرخ شده بود
کوک : مگه نه هیونگ بگو من راست میگم
جیمین : خفه شو کوک
کوک : وااا هیونگ مگه چی گفتم خب بگو دوستش داری شاید نظرش مثبت باشه
جیمین خیلی اروم لب زد
جیمین : خب اره راست میگه من از تو خوشم اومده به نظرم خیلی خوشگلی و مهربونی میشه یه حرفم فکر کنی و بهم جواب بدی ؟
خندم گرفته بود اما مخفیش کردم تا ناراحت نشه میگفت من مهربونم اصلا منو نمیشناخت من شاید قبلا مهربون بودم اما با اتفاقاتی که برام افتاده بود دیگه نیستم اما شاید تقییر کنم مثل یا شانس دوباره به حرف جییمن نگاه کردم و در جواب حرفش گفتم
کینیا : باشه
جیمین : خیلی ممنون که بهش فکر میکنی
کینیا : من فکر نکردم
جییمین : مگه الان نگفتی باشه فکر میکنم
کینیا : نگفتم فکر میکنم گفتم باشه
جیمین : من اصلا نمیفهمم چی میگی برام ترجمش کن
پوکر بهش نگاه کردم
کینیا : ببین من به جوابت فکر کردم و چیزی که به نتیجه رسیدم باشه قبول میکنم بود
یک دفعه از خوشحالی بغلم کرد منم خوشحال بودم اما به خودم گفتم زیاد بهش رو ندم تازه قبول کردم مثلا
کینیا : خب دیگه شما برید منم برم به مریزام برسم باید ویزیت بشن
جیمین : اوکی بیبی با بچه ها مهربون باش تا دوستت داشته باشن مثل من که دوستت دارم ❤️
کینیا : چه زود پسر خاله شدی اوکی برید دیگه
کوک : بای زن داداش
جیمین : بای
کینیا : بای اخیششش راحت شدم چقدر حرف میزنن. وایسا ببینم من الان دوست پسر دارم اون جیمینه عضوه یکی از بوی بند های جهانی عرررررررررر
داشتم با خودم حرف میزدم که متوجه حضوره کسی توی اتاق شدم سرم رو بالا گرفتم و با چهره میا که یه علامت سوال کم داشت مواجه شدم
میا : یا خدااا این باز زده به سرش چیشده بگو ببینم
کینیا : یه نیم ساعت وایسا و باید مریزام رو ویزیت کنم همین الانم دیر شده
میا : اوکی عجله نکن با حوصله کارتو انجام بده
رفتم همه ی بچه ها رو ویزیت کردم و رفتم توی اتاقم
میا : خب بگو دیگه
همه چیز رو براش تعریف کردم اون بیشتر از من خوشحال شد داشت عر میزد که گفتم
کینیا : راستی از تهیونگ چه خبر
میا : اصلا یادم رفته بود بخاطر همون اومده بودم یکی از واحد های ساختمون جدیدم رو بهش فروختم و با هم معامله کردیم
کینیا : خب میگم واکنشی یا ضعفی نسبت بهت نشون نداد مثل حرف زدن همراه با لکنت
میا : نه اصلا توی حرفاش لکنت نداشت ولی خیلی بهم لبخند میزد یه چشمک بهم زد و شمارمو گرفت الان برای کار بهنوش کرد
کینیا : جدیییی؟
میا : من با تو شوخی دارم
بای بای
۲۴.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.