ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part 13
ویو ا.ت
راستش از اون پسره ترسیدم ولی وقتی پشت نامجون وایسادم احساس راحتی میکردم و اینبار فهمیدم واقعا یکی در هر شرایطی میوفته یار من باشه
به از خارج شدن از مهمونی به سمت ماشین رفتیم و داخل ماشین شدیم
- اممم. بابت کمک ممنون مرسی که پشتم بودی
هرکسی جای من بود اینکارو انجام میداد و لی خوب بهش نزدیک نشو اگر هم نزدیکت شد به من زنگ بزن باشه (لبخند)
- مرسی، راستش بعد از مدت ها دارم حس میکنم یکی هست که در هر شرایطی پشتمه
برگشتم و بهش لبخند زدن انم در جواب به من لبخند زد
وبعد کم کم خوابم برد
ویو نامجون
بعد از حرفی که زد به فکر فرو رفتم و بعد بهش نگاه کردم که اون به من لبخند زیبای تحویل نزدیک بود قلبم بیاد بیرون منم درجوابش لبخندم و زدم سرش رو به صندلی ماشین تکیه داد و ر کم کم خوابید و منم داشتم به حرفش فکر میکردم یعنی چی تاحالا کسی پشتش نبوده که در همین فکرا بودم که رسیدم دیدم ا.ت خوابه برای همین براید استایل بغلش کردم و به سمت اتاقمون بردمش روی تخت گزاشتم و کمی بهش نگاه کردم دیدم لباسش مناسب نیست و رفتم اتاق لباساش و داخل کیسه ها دنبال لباس راحتی پیدا کردم رفتم سمت اتاق و رفتم کنارش و لباس را جوری تنش کردم که بیدار نشه لباسای خودمم پوشیدم و رفتم کنارش دراز کشیدم
برش به ساعت 3 صبح ویو نامجون
حس کردم که کسی بغلم کرده از خواب بیدار شدم و با دیدن ا.ت لبخندی زدم و منم بغلش کردم
صبح ساعت 9
ویو ا.ت
.........
شرط لایک 5
کامنت 5
part 13
ویو ا.ت
راستش از اون پسره ترسیدم ولی وقتی پشت نامجون وایسادم احساس راحتی میکردم و اینبار فهمیدم واقعا یکی در هر شرایطی میوفته یار من باشه
به از خارج شدن از مهمونی به سمت ماشین رفتیم و داخل ماشین شدیم
- اممم. بابت کمک ممنون مرسی که پشتم بودی
هرکسی جای من بود اینکارو انجام میداد و لی خوب بهش نزدیک نشو اگر هم نزدیکت شد به من زنگ بزن باشه (لبخند)
- مرسی، راستش بعد از مدت ها دارم حس میکنم یکی هست که در هر شرایطی پشتمه
برگشتم و بهش لبخند زدن انم در جواب به من لبخند زد
وبعد کم کم خوابم برد
ویو نامجون
بعد از حرفی که زد به فکر فرو رفتم و بعد بهش نگاه کردم که اون به من لبخند زیبای تحویل نزدیک بود قلبم بیاد بیرون منم درجوابش لبخندم و زدم سرش رو به صندلی ماشین تکیه داد و ر کم کم خوابید و منم داشتم به حرفش فکر میکردم یعنی چی تاحالا کسی پشتش نبوده که در همین فکرا بودم که رسیدم دیدم ا.ت خوابه برای همین براید استایل بغلش کردم و به سمت اتاقمون بردمش روی تخت گزاشتم و کمی بهش نگاه کردم دیدم لباسش مناسب نیست و رفتم اتاق لباساش و داخل کیسه ها دنبال لباس راحتی پیدا کردم رفتم سمت اتاق و رفتم کنارش و لباس را جوری تنش کردم که بیدار نشه لباسای خودمم پوشیدم و رفتم کنارش دراز کشیدم
برش به ساعت 3 صبح ویو نامجون
حس کردم که کسی بغلم کرده از خواب بیدار شدم و با دیدن ا.ت لبخندی زدم و منم بغلش کردم
صبح ساعت 9
ویو ا.ت
.........
شرط لایک 5
کامنت 5
۲.۹k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.