پارت ۱۷

پارت ۱۷

کوک :خب بزار جواب شو بدم
ات :بس
اوکی
ات :خب الان میریم دیدن پدر بزرگ و بعدش بهش میگم و تورو تبدیل به یه فرشته واقعی میکنم .
کوک :مگه الان کیکم
جیمین :نپه واگعی
ات :خب حالا
به سمت قصر سفید حرکت کردیم .وقتی رسیدیم از دره ورودی عبور کردم همه برام سر خم میکردن خب معلومه
بعد از مادرم من شدم رئیس بهشت ۸ خدای من به دره تالار که رسیدم کوک و جیمینو بیرون گزاشتم .
خودم وارد شدم .
ات:سلام پدر بزرگ خوشگلم
زئوس:سلام ملکه کوچولوی بابابزرگ
ات :سلام مامان بزرگ آتنا
آتنا:سلام ابر بهار مامان بزرگ
ات ......

۱ ساعت بعد .

زئوس و آتنا. :چچییییی (داد
ات:آره دیگه منم دوسش دارم .
آتنا:ات عزیزکم اون انسانه و تو فرشته خودت قانون و میدونی
ات :برای همینه هم میخوام ازش محافظت کنم هم فرشته اش کنم
زئوس؛......

شرط ۱۴ لایک ۱۴ کامنت فالو