فیک ۴٢
فیک ۴٢
هانول لباسای دیشبو پوشید که کوک گفت
کوک :زنگ زدم لباس بیارن نپوش
هانول:باشه
کوک:حواست باشه چیزی از دیشب به هانا نمیگی
هانول : باششششش
کمی بعد زنگ اتاق خورد کوک بلند شد دره رو باز کرد بادیگارد که دوتا پاکت دستش بود
اونارو ازش گرفت و در رو بست
پاکتا رو گذاشت روی تخت
کوک :بپوش
هانول بلند شد پاکتا برداشت به سمت حموم و اونجا لباسشو پوشید
کوک فکر کرد میخواد جلو خودش لباس بپوشه اما دید که هانور رفت سمت حموم
بلند شد رفت از داخل پاکت لباسو برداشت و پوشید
برش زمان به خونه
کوک و هانول رفتن داخل با دیدنه هانا که روی کاناپه نشسته بود و تند تند پاهاشو تکون داد معلوم بود نگرانه
هانا یه لحظه سرشو بالا آورد
با دیدنه کوک وو هانول تعجب کرد و بلند شد سریع به سمت هانول رفت و بغلش کرد و گفت
هانا :خوبی
هانور :من خوبم چرا رنگت پریده
(گردنشو پوشنده )
هانا :چرا شال گردن پوشیدی ؟؟؟
هانول:خب دیشب سرما خوردم به خاطر همین صبح زود با کوک رفتیم بیمارستان دکتر گفته باید خودتو گرم نگهداری
هانا:اها
کوک از کنارشون رد شد و رفت اتاقش تا یه دوش بگیره
هانا : صبحونه خوردی؟؟؟
هانول:ن خیلی گرسنم
هانا:اجوما برات صبحونه گذاشته بیا بشین بخور
هانول:آها مرسی
هنوز خوب نشدم ولی گذاشتم
هانول لباسای دیشبو پوشید که کوک گفت
کوک :زنگ زدم لباس بیارن نپوش
هانول:باشه
کوک:حواست باشه چیزی از دیشب به هانا نمیگی
هانول : باششششش
کمی بعد زنگ اتاق خورد کوک بلند شد دره رو باز کرد بادیگارد که دوتا پاکت دستش بود
اونارو ازش گرفت و در رو بست
پاکتا رو گذاشت روی تخت
کوک :بپوش
هانول بلند شد پاکتا برداشت به سمت حموم و اونجا لباسشو پوشید
کوک فکر کرد میخواد جلو خودش لباس بپوشه اما دید که هانور رفت سمت حموم
بلند شد رفت از داخل پاکت لباسو برداشت و پوشید
برش زمان به خونه
کوک و هانول رفتن داخل با دیدنه هانا که روی کاناپه نشسته بود و تند تند پاهاشو تکون داد معلوم بود نگرانه
هانا یه لحظه سرشو بالا آورد
با دیدنه کوک وو هانول تعجب کرد و بلند شد سریع به سمت هانول رفت و بغلش کرد و گفت
هانا :خوبی
هانور :من خوبم چرا رنگت پریده
(گردنشو پوشنده )
هانا :چرا شال گردن پوشیدی ؟؟؟
هانول:خب دیشب سرما خوردم به خاطر همین صبح زود با کوک رفتیم بیمارستان دکتر گفته باید خودتو گرم نگهداری
هانا:اها
کوک از کنارشون رد شد و رفت اتاقش تا یه دوش بگیره
هانا : صبحونه خوردی؟؟؟
هانول:ن خیلی گرسنم
هانا:اجوما برات صبحونه گذاشته بیا بشین بخور
هانول:آها مرسی
هنوز خوب نشدم ولی گذاشتم
۲۸.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.