P8
ا،ت:حرفی ندارم...
بعد از گفتن این به سمت جیمین برگشت و لب زد
ا،ت:ولی عکسایی که داشتی رو دوست داشتم
و لبخند کیوتی تحویل جیمین داد و سریع از اونجا دورشد...
جیمینم لبخندی زد
کوک:ایششششش اینا دوباره شروع کردن ته چرا منو تو خواهر نداریم؟
ته:به من چه برو از ننه بابامون بپرس
کوک:عه چه فکری چرا به ذهن خودم نرسید..
ته:کمتر زر بزن بیاین بریم
و به سمت عمارت برگشتن
ا،ت ویو
وارد در اصلی عمارت شدم که با بقیه اعضا مواجه شدم
جین:عه بچم اومدددددددد دختر خوشگلممممممم زیباییت به خودم رفته اینقدر هندسامی
ا،ت لبخندی زد
جین سمت ا،ت اومد و بغلش کرد
نامی:هنوزم مثل قبل خیلی باهوشی
*بغل
جی هوپ:هعی دلتنگت بودممممممممم تو نبودی هیچ کس نبود باهاش برم بستنی بخورم
*بغل
جین:من اینجا هویج بودممممممممم
شوگا:عه سلام ا،تی خوبی بیا بغلم
*بغل
جین:منم تو باند مافیات را بده با هم بزنیم کوکو ته رو بکشیم
ا،ت:اوپا تو هروقت بخوای بیای همینجوری رات میدم
جین:بیا دیدین گفتم دخترم چقدر عاقله
کوک:تو دوباره شروع کردی هیونگ؟چیکار منو ته داری اخههههههه بقیه اینجا هویجن؟تازه تو دیگه سی سالته پیر شدی ا،ت باید یه جذابی مثل منو را بده
جین:عههه اینقدر نگو سی سالتهههه خودم پنج سال دیگه سی سالت میشهههه
کوک:ولی اون موقع تو سی پنج سالتههههههه
جین:کفگیر من کووووووووو
تو این فاصله جیمین سمت ا،ت اومد و دستشو گرفت و بردش بالا توی اتاقش (اتاقی که جیمین توشه)
ا،ت:کاری داشتی؟
جیمین:منو میبخشی؟
با این حرف جیمین ا،ت انگار چیزی رو توی وجودش حس کرد که شکست..اون برادرش رو دوست داشت ولی داشت وانمود میکرد که هیچ حسی نداره و ازش متنفره...
جیمین که توی این هین متوجه حس ا،ت شده بودم ا،ت روی توی اغوشش گرفت که کم کم دستای ا،ت دورش حلقه شد و اشکاش جاری شدن....جیمین:تو هر کسی که باشی بازم برای من اون آبجی کیوت میمونی...
بعد از گفتن این به سمت جیمین برگشت و لب زد
ا،ت:ولی عکسایی که داشتی رو دوست داشتم
و لبخند کیوتی تحویل جیمین داد و سریع از اونجا دورشد...
جیمینم لبخندی زد
کوک:ایششششش اینا دوباره شروع کردن ته چرا منو تو خواهر نداریم؟
ته:به من چه برو از ننه بابامون بپرس
کوک:عه چه فکری چرا به ذهن خودم نرسید..
ته:کمتر زر بزن بیاین بریم
و به سمت عمارت برگشتن
ا،ت ویو
وارد در اصلی عمارت شدم که با بقیه اعضا مواجه شدم
جین:عه بچم اومدددددددد دختر خوشگلممممممم زیباییت به خودم رفته اینقدر هندسامی
ا،ت لبخندی زد
جین سمت ا،ت اومد و بغلش کرد
نامی:هنوزم مثل قبل خیلی باهوشی
*بغل
جی هوپ:هعی دلتنگت بودممممممممم تو نبودی هیچ کس نبود باهاش برم بستنی بخورم
*بغل
جین:من اینجا هویج بودممممممممم
شوگا:عه سلام ا،تی خوبی بیا بغلم
*بغل
جین:منم تو باند مافیات را بده با هم بزنیم کوکو ته رو بکشیم
ا،ت:اوپا تو هروقت بخوای بیای همینجوری رات میدم
جین:بیا دیدین گفتم دخترم چقدر عاقله
کوک:تو دوباره شروع کردی هیونگ؟چیکار منو ته داری اخههههههه بقیه اینجا هویجن؟تازه تو دیگه سی سالته پیر شدی ا،ت باید یه جذابی مثل منو را بده
جین:عههه اینقدر نگو سی سالتهههه خودم پنج سال دیگه سی سالت میشهههه
کوک:ولی اون موقع تو سی پنج سالتههههههه
جین:کفگیر من کووووووووو
تو این فاصله جیمین سمت ا،ت اومد و دستشو گرفت و بردش بالا توی اتاقش (اتاقی که جیمین توشه)
ا،ت:کاری داشتی؟
جیمین:منو میبخشی؟
با این حرف جیمین ا،ت انگار چیزی رو توی وجودش حس کرد که شکست..اون برادرش رو دوست داشت ولی داشت وانمود میکرد که هیچ حسی نداره و ازش متنفره...
جیمین که توی این هین متوجه حس ا،ت شده بودم ا،ت روی توی اغوشش گرفت که کم کم دستای ا،ت دورش حلقه شد و اشکاش جاری شدن....جیمین:تو هر کسی که باشی بازم برای من اون آبجی کیوت میمونی...
۱۷.۷k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.