عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۳
عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۳
بورام و یونجی منو زیاد زدن ولی منم اونا رو زدم داشتیم دعوا میکردیم که صدای معلم اومد اونا سریع در رفتن و من همونجا وایساده بودم انگار دست و پام سست شده بود از دماغم و دستم خون میومد سرمو انداختم پایین که یکی دستمو کشید و برد پشت بام نگا کردم..ا..اون تهیونگ بود
ته:چرا همینجوری وایساده بودی هان..وایسا ببینم مگه تو اونا رو نمیزدی
ارا:....
ته:چرا زخم شدی لعنتی خوبی
ارا:....
ته:ارا
خواستمبرم که دستمو گرفت
ته:وایسا اگه اینجوری بری میفهمن
برگشتم سمتش
ته:وایسا جعبه کمک اولیه رو بیارم
رفت بعد ۱۵ مین اومد و زخمم رو ترمیم کرد خودمم مونده بودم چرا همچین کاری میکنه
ته:خب تموم شد
ارا:ممنون/خیلی خیلی خیلی سرد
ته:خواهش
زنگ خورد رفتیم تو کلاس
جک:بچه ها کجا بودین
ارا:ما باهم نبودیم/خیلی خیلی سرد
بعدم رفتم دم مدرسه که ماشین اومد و سوار شدم
+سلام
ارا:سلام/سرد
(کلا بچه با همه سرده مثلا با اجوما معمولیه )
سرمو به شیشه تکیه دادم و یاد خوابم افتادم باید به مامانم گوش بدم و مامان بزرگم رو پیدا کنم هرطور که شده چشمام رو بستم و به مادرم فک کردم که جون وو صدام کرد
+خانم کوچولو
ارا:هوم چیه
+رسیدیم
ارا:آها فهمیدم
+مواظب خودت باش بای بای
ارا:باشه بای
رفتم تو خونه
ارا:سلام اجوما
اجوما: سلاام عزیزم خوبی
ارا:خوبم ممنون
رفتم اتاقم دوش گرفتم لباسم رو عوض کردم ساعت یک ربع به شیش بود رفتم پایین تا از بابام خبر بگیرم
ارا:خسته نباشید اجوما
اجوما: ممنونم دخترم
ارا:بابام کی میاد
اجوما: بابات برای شام نمیاد
ارا:چرا
اجوما: با همکاراش قراره شام بخوره
ارا:آها اجوما من میخوام برم بیرون ولی میترسم بابام دعوام کنه و نزاره برم بیرون
اجوما: کجا میخوای بری دخترم
ارا:با دوستام
اجوما: داری سعی میکنی دوست پیدا کنی
ارا:آره لطفا کمکم کن
اجوما: دخترم پدرت هروقت بیاد خونه به تو سر میزنه ببینه خواب یا نه خودش بهم گف اون وقت تو خونه نباشی من بهش چی بگم ها
ارا:اجوما لطفا زود میام خب هر وقت بابام خواست بیاد زودتر بهم بگو قول میدم
اجوما: اما دخترم.....
ارا:لطفا اجوما لطفااا
اجوما: باشه عزیزم ولی مراقب خودت باشیا
ارا:خیلی ممنونم ازت
بغلش کردم بعد رفتم اتاقم ی لباس لش مشکی پوشیدم و ی آرایش ملایم کردم موهامم دم اسبی بستم و کیفمم برداشتم و رفتم پایین
ارا:اجوما
اجوما: جانم
ارا:لیا خونه نیست
اجوما: چرا داره لباس میشوره
ارا:میشه اونم با خودم ببرم تنها برم
اجوما: د...
ارا:اجوما لطفاااا تروخدااا
اجوما: باشه ولی باید مراقب باشینااا
ارا:قبوله
به لیرا و سوا پیام دادم که آماده باشن خودمم رفتن دنبال لیا
ارا:لیا
لیا:بله
ارا:لیا پاشو لباستو عوض کن بریم
لیا: کجا
ارا:بیا تو راه بهت میگم
.........
بورام و یونجی منو زیاد زدن ولی منم اونا رو زدم داشتیم دعوا میکردیم که صدای معلم اومد اونا سریع در رفتن و من همونجا وایساده بودم انگار دست و پام سست شده بود از دماغم و دستم خون میومد سرمو انداختم پایین که یکی دستمو کشید و برد پشت بام نگا کردم..ا..اون تهیونگ بود
ته:چرا همینجوری وایساده بودی هان..وایسا ببینم مگه تو اونا رو نمیزدی
ارا:....
ته:چرا زخم شدی لعنتی خوبی
ارا:....
ته:ارا
خواستمبرم که دستمو گرفت
ته:وایسا اگه اینجوری بری میفهمن
برگشتم سمتش
ته:وایسا جعبه کمک اولیه رو بیارم
رفت بعد ۱۵ مین اومد و زخمم رو ترمیم کرد خودمم مونده بودم چرا همچین کاری میکنه
ته:خب تموم شد
ارا:ممنون/خیلی خیلی خیلی سرد
ته:خواهش
زنگ خورد رفتیم تو کلاس
جک:بچه ها کجا بودین
ارا:ما باهم نبودیم/خیلی خیلی سرد
بعدم رفتم دم مدرسه که ماشین اومد و سوار شدم
+سلام
ارا:سلام/سرد
(کلا بچه با همه سرده مثلا با اجوما معمولیه )
سرمو به شیشه تکیه دادم و یاد خوابم افتادم باید به مامانم گوش بدم و مامان بزرگم رو پیدا کنم هرطور که شده چشمام رو بستم و به مادرم فک کردم که جون وو صدام کرد
+خانم کوچولو
ارا:هوم چیه
+رسیدیم
ارا:آها فهمیدم
+مواظب خودت باش بای بای
ارا:باشه بای
رفتم تو خونه
ارا:سلام اجوما
اجوما: سلاام عزیزم خوبی
ارا:خوبم ممنون
رفتم اتاقم دوش گرفتم لباسم رو عوض کردم ساعت یک ربع به شیش بود رفتم پایین تا از بابام خبر بگیرم
ارا:خسته نباشید اجوما
اجوما: ممنونم دخترم
ارا:بابام کی میاد
اجوما: بابات برای شام نمیاد
ارا:چرا
اجوما: با همکاراش قراره شام بخوره
ارا:آها اجوما من میخوام برم بیرون ولی میترسم بابام دعوام کنه و نزاره برم بیرون
اجوما: کجا میخوای بری دخترم
ارا:با دوستام
اجوما: داری سعی میکنی دوست پیدا کنی
ارا:آره لطفا کمکم کن
اجوما: دخترم پدرت هروقت بیاد خونه به تو سر میزنه ببینه خواب یا نه خودش بهم گف اون وقت تو خونه نباشی من بهش چی بگم ها
ارا:اجوما لطفا زود میام خب هر وقت بابام خواست بیاد زودتر بهم بگو قول میدم
اجوما: اما دخترم.....
ارا:لطفا اجوما لطفااا
اجوما: باشه عزیزم ولی مراقب خودت باشیا
ارا:خیلی ممنونم ازت
بغلش کردم بعد رفتم اتاقم ی لباس لش مشکی پوشیدم و ی آرایش ملایم کردم موهامم دم اسبی بستم و کیفمم برداشتم و رفتم پایین
ارا:اجوما
اجوما: جانم
ارا:لیا خونه نیست
اجوما: چرا داره لباس میشوره
ارا:میشه اونم با خودم ببرم تنها برم
اجوما: د...
ارا:اجوما لطفاااا تروخدااا
اجوما: باشه ولی باید مراقب باشینااا
ارا:قبوله
به لیرا و سوا پیام دادم که آماده باشن خودمم رفتن دنبال لیا
ارا:لیا
لیا:بله
ارا:لیا پاشو لباستو عوض کن بریم
لیا: کجا
ارا:بیا تو راه بهت میگم
.........
۳.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.