دشمنی در نقاب دوست 10
آیسودا
بعد وارد شدنم به حمام نگاهم به بدن تهیونگ افتاد پر از زخم و کبودی خیلی باهاش بعد رفتار شده بود و درست میشد فهمید که درست بهش غذا ندادن میشد استخوناشو دید دلم کباب شد
آیسودا:صبر کن من بدم آب و سرد و گرم کنم دیگه بیا داخل وان باش؟
تهیونگ :باش (خوشحالی )
آیسودا :چرا اینقدر خوشحالی؟
تهیونگ :خوشحالم ؟
آیسودا:اره از صدات پیدا است
تهیونگ :خب این اولین باره که یکی میخواهد حمام بده
آیسودا :او ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
تهیونگ :نه اشکال نداره
آیسودا :خب بیا داخل وان
تهیونگ رفت و داخل وان نشست و ولی با برخوردآب به بدنش جیغ بدی زد
آیسودا :خوبی ؟
تهیونگ :آ...آر...آره
آیسودا :میتونی بشینی ؟
تهیونگ :معلومه که میتونم فقط زخمهام نمیزارن
آیسودا آروم رفتم کنار تهیونگ داخل وان وایسادم {خدا خودت شانس بدهههههه} دستهاشو گرفتم
آیسودا :نگاه من کن تهیونگ
تهیونگ نگاهش و اول به دستش داد و بعد به چشمایی که همیشه آرزوشو میکرد دوباره ببینه
آیسودا:من اینجا باشه میدونم خیلی حرف نزدی و الان نمیتونی درست حرف بزنی پس حرف نزن و به من گوش کن نمیدونم چرا ولی وقتی که صورتت و دیدم دلم برات لرزید ولی فکر اشتباهی نکن درباره جونگاین میخوام بهش بگم که میخوام ازش جدا بشم نه میدونم فامیلیت چیه نه میدونم از کدوم خانواده ای و نه میدونم چند وقت داخل اون اتاق بودی ولی بااینکه ازت فقط اسمتو میدونم ولی داخل چشمات مهربانی و محبت و دیدم و قلبم بهم میگه که میشه بهت اعتماد کرد بعد پیشونیش و روی پیشونی تهیونگ گذاشتو چشماش و بست تهیونگ هم چشماش و بست در همون موقعه آیسودا با تهیونگ حرف میزد آروم تهیونگ و خودش داخل وان نششتن
تهیونگ : آیسودا من اون مجسمهاییم که داخل اتاق دیدی
آیسودا: اره خیلی شبیه یک مجسمه ای که به بهترین حالت ممکن میشه داشت
آیسودا که فکر کرد تهیونگ منظورش چیز دیگش و خیلی بهش فکر میکرد
بعد آیسودا پیشونیش و از دوری پیشونی تهیونگ برداشت داخل چشماش نگاه کرد بعد شامپو و برداشت گفت : وقت شست و شویه
تهیونگ خنده ریزی کرد آیسودا شامپو رو روی دستش ریخت و دستش را بین موهای تهیونگ برد آروم بدودن اینکه تهیونگ کوچیکترین دردش بیاد موهاشو شست و موقعه بدن تهیونگ رسید از گردنش شروع کرد شستن ولی تهیونگ هی قلقلکش می آمد و هی ریز ریز میخندید ولی وقتی آیسودا دستش به زخم تهیونگ خورد خندش از بین رفت آیسودا به این نتیجه رسید که بهتره که تهیونگ و بشوره و زخم هاشو ببنده بعد یکم آب بازی و مسخره بازی از وان بیرون آمدن حوله و داد تهیونگ و خودش هم رفت لباسش و عوض کنه همین که وارد اتاقش شد
بعد وارد شدنم به حمام نگاهم به بدن تهیونگ افتاد پر از زخم و کبودی خیلی باهاش بعد رفتار شده بود و درست میشد فهمید که درست بهش غذا ندادن میشد استخوناشو دید دلم کباب شد
آیسودا:صبر کن من بدم آب و سرد و گرم کنم دیگه بیا داخل وان باش؟
تهیونگ :باش (خوشحالی )
آیسودا :چرا اینقدر خوشحالی؟
تهیونگ :خوشحالم ؟
آیسودا:اره از صدات پیدا است
تهیونگ :خب این اولین باره که یکی میخواهد حمام بده
آیسودا :او ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم
تهیونگ :نه اشکال نداره
آیسودا :خب بیا داخل وان
تهیونگ رفت و داخل وان نشست و ولی با برخوردآب به بدنش جیغ بدی زد
آیسودا :خوبی ؟
تهیونگ :آ...آر...آره
آیسودا :میتونی بشینی ؟
تهیونگ :معلومه که میتونم فقط زخمهام نمیزارن
آیسودا آروم رفتم کنار تهیونگ داخل وان وایسادم {خدا خودت شانس بدهههههه} دستهاشو گرفتم
آیسودا :نگاه من کن تهیونگ
تهیونگ نگاهش و اول به دستش داد و بعد به چشمایی که همیشه آرزوشو میکرد دوباره ببینه
آیسودا:من اینجا باشه میدونم خیلی حرف نزدی و الان نمیتونی درست حرف بزنی پس حرف نزن و به من گوش کن نمیدونم چرا ولی وقتی که صورتت و دیدم دلم برات لرزید ولی فکر اشتباهی نکن درباره جونگاین میخوام بهش بگم که میخوام ازش جدا بشم نه میدونم فامیلیت چیه نه میدونم از کدوم خانواده ای و نه میدونم چند وقت داخل اون اتاق بودی ولی بااینکه ازت فقط اسمتو میدونم ولی داخل چشمات مهربانی و محبت و دیدم و قلبم بهم میگه که میشه بهت اعتماد کرد بعد پیشونیش و روی پیشونی تهیونگ گذاشتو چشماش و بست تهیونگ هم چشماش و بست در همون موقعه آیسودا با تهیونگ حرف میزد آروم تهیونگ و خودش داخل وان نششتن
تهیونگ : آیسودا من اون مجسمهاییم که داخل اتاق دیدی
آیسودا: اره خیلی شبیه یک مجسمه ای که به بهترین حالت ممکن میشه داشت
آیسودا که فکر کرد تهیونگ منظورش چیز دیگش و خیلی بهش فکر میکرد
بعد آیسودا پیشونیش و از دوری پیشونی تهیونگ برداشت داخل چشماش نگاه کرد بعد شامپو و برداشت گفت : وقت شست و شویه
تهیونگ خنده ریزی کرد آیسودا شامپو رو روی دستش ریخت و دستش را بین موهای تهیونگ برد آروم بدودن اینکه تهیونگ کوچیکترین دردش بیاد موهاشو شست و موقعه بدن تهیونگ رسید از گردنش شروع کرد شستن ولی تهیونگ هی قلقلکش می آمد و هی ریز ریز میخندید ولی وقتی آیسودا دستش به زخم تهیونگ خورد خندش از بین رفت آیسودا به این نتیجه رسید که بهتره که تهیونگ و بشوره و زخم هاشو ببنده بعد یکم آب بازی و مسخره بازی از وان بیرون آمدن حوله و داد تهیونگ و خودش هم رفت لباسش و عوض کنه همین که وارد اتاقش شد
۵.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.