ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
۱۲
ویو فلیکس
از اتاق ا_ت امدم بیرون رفت از خونه بیرونه که به جعبه پستی دیدم برش داشتم تکونش دادم که دیدم چیز سنگینی توش نیست رفتم تو ماشین و توی ماشین بازش کردم روش نوشته بود(از طرف همون کسی که بهت پیام داد) یعنی اون برای ا_ت بود بارش کردم یه پیرهن سفید با یه دستبند که لسم ا_ت روردی لباسه چاپ کرده بودن بود لباسو با خرص توی مشتم فشار دادم که گوشیم زنگ خورد
فلیکس: بفرمائید
بادیگارد: اقا چند نفر امدن شمارد ببینن
فلیکس: کی هستن
بادیگارد: میگن از امریکا امدن
فلیکس: عا باشه وایسا الان میام
ماشین روشن کردم و رفتم
.....
ویو ا_ت
وقتی فلیکس از توی اتاق رفت هوفی کشیدم پ رفتم wc امدم دیدم روی تخت منو فلیکسیه جعبه اس که خیلی بزرگه رفتم برش داشتم ودرشو باز کردم که یه المه بمب بود که اکه یکیس میترکید خونه باهاش منفجر میشد مونده بودم چی کار کنم
ا_ت: وای خدا چی کار کنم(ترس . گریه)
بعد از چند دقیقع
....بوق....بوق...بوق
ویو نویسندع؛
بعد از اینکه ا_ت این حرفو زد اون بمب منفجر شد و کن خونه روی رو هوا
ویوفلیکس
رفتم همون جایی که اونامیخواستن منو ببینن
رفتم دیدم اون عوصی بنگ چانه
(توضیح کامل
این ا_ت ما میشد دوست دختدر قبلی چان که چان خیلیدوستش داشتپدر چان یکی از پولدار ترین مافیای جهان بود اما وضع مالی پدر ا_ت خب نبود یه ردز پدر چان بابای ا_ت دعوت کرد برای قمار و شرت بست که هر کس ببره باید نفر مقابلو بکشه و پدر ا_ت میبره و تبق شرت پدر چانو کشت
۱۲
ویو فلیکس
از اتاق ا_ت امدم بیرون رفت از خونه بیرونه که به جعبه پستی دیدم برش داشتم تکونش دادم که دیدم چیز سنگینی توش نیست رفتم تو ماشین و توی ماشین بازش کردم روش نوشته بود(از طرف همون کسی که بهت پیام داد) یعنی اون برای ا_ت بود بارش کردم یه پیرهن سفید با یه دستبند که لسم ا_ت روردی لباسه چاپ کرده بودن بود لباسو با خرص توی مشتم فشار دادم که گوشیم زنگ خورد
فلیکس: بفرمائید
بادیگارد: اقا چند نفر امدن شمارد ببینن
فلیکس: کی هستن
بادیگارد: میگن از امریکا امدن
فلیکس: عا باشه وایسا الان میام
ماشین روشن کردم و رفتم
.....
ویو ا_ت
وقتی فلیکس از توی اتاق رفت هوفی کشیدم پ رفتم wc امدم دیدم روی تخت منو فلیکسیه جعبه اس که خیلی بزرگه رفتم برش داشتم ودرشو باز کردم که یه المه بمب بود که اکه یکیس میترکید خونه باهاش منفجر میشد مونده بودم چی کار کنم
ا_ت: وای خدا چی کار کنم(ترس . گریه)
بعد از چند دقیقع
....بوق....بوق...بوق
ویو نویسندع؛
بعد از اینکه ا_ت این حرفو زد اون بمب منفجر شد و کن خونه روی رو هوا
ویوفلیکس
رفتم همون جایی که اونامیخواستن منو ببینن
رفتم دیدم اون عوصی بنگ چانه
(توضیح کامل
این ا_ت ما میشد دوست دختدر قبلی چان که چان خیلیدوستش داشتپدر چان یکی از پولدار ترین مافیای جهان بود اما وضع مالی پدر ا_ت خب نبود یه ردز پدر چان بابای ا_ت دعوت کرد برای قمار و شرت بست که هر کس ببره باید نفر مقابلو بکشه و پدر ا_ت میبره و تبق شرت پدر چانو کشت
۹.۳k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.