(6) You love a vampire : part 1
صبح روز بعد لی و سهون داشتن شمشیر بازی میکردن لوهانم نظاره گر بود تائو هم داشت شمشیرشو تمیز میکرد
سهون: یادت باشه 3 تا خطا باختیا
لی: اینو خودم بهت یاد دادم داداشم
لوهان:😂😂تیکه انداخت
با لی زدن قدش
سهون: خیله خب بجای ضایع کردن من بیاین شروع کنیم😑
لی: باشه
لی و سهون به هم تعظیم کردن بعدم گارد گرفتن
سهون: میخوام شکشتت بدم
لی: نمیتونی😏😛
شروع کردن با هم جنگیدن که پرنسس لیلی وارد اتاق شد
_سلام بچه ها
سهون روشو برگردوند به پرنسس
سهون: سلام پرنسس
یهو لی پرید روش
سهون: آخ ....این حساب نبود
لی: چرا حساب بود اگه حواست پرت شه قبوله
لوهان و تائو: 😂😂
_😂
تائو: خواب دیدی خیر باشه سهون تو که میخواستی لی و شکست بدی😂😂
سهون: خب حالا😐😑
_ای خدا از دست شماها 😂
رفت و کنار تائو نشست تائو هم بغلش کرد سهون محو تائو و لیلی شده بود که لی یه پس گردنی بهش زد
لی: کارو زندگی نداری فضول محله؟؟
سهون: یاااا...خل شدیا لی
لی: چیگفتی؟
سهون: هیچی!... اصلا بریم تمرین کنیم
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
چان در زد
سوهو: بیا تو
چانیول: قربان یه نامه اومده
س: بده ببینم
نامه رو از چانیول گرفت و شروع به خودندش کرد داخلش نوشته بود:
"پادشاه سوهو میدونیم که مدتی جنگ داشتیم و شما در این جنگ پیروز شدین پس ما تسلیمیم و میخوایم با شما صلح کنیم و پیش شما ها زندگی کنیم
پادشاه کریس"
سوهو: چان باورت نمیشه اونا بالاخره میخوان باهامون صلح کنن
چان: این عالیه سرورم
سوهو: من پس بهشون میگم که میتونید باهامون صلح کنین
چانیول : عالیه
س: خب...اگه میخوای میتونی بری
چانیول : چشم
از در رفت بیرون سوهو قلمش رو در اورد و شروع به نامه نوشتن کرد
سهون: یادت باشه 3 تا خطا باختیا
لی: اینو خودم بهت یاد دادم داداشم
لوهان:😂😂تیکه انداخت
با لی زدن قدش
سهون: خیله خب بجای ضایع کردن من بیاین شروع کنیم😑
لی: باشه
لی و سهون به هم تعظیم کردن بعدم گارد گرفتن
سهون: میخوام شکشتت بدم
لی: نمیتونی😏😛
شروع کردن با هم جنگیدن که پرنسس لیلی وارد اتاق شد
_سلام بچه ها
سهون روشو برگردوند به پرنسس
سهون: سلام پرنسس
یهو لی پرید روش
سهون: آخ ....این حساب نبود
لی: چرا حساب بود اگه حواست پرت شه قبوله
لوهان و تائو: 😂😂
_😂
تائو: خواب دیدی خیر باشه سهون تو که میخواستی لی و شکست بدی😂😂
سهون: خب حالا😐😑
_ای خدا از دست شماها 😂
رفت و کنار تائو نشست تائو هم بغلش کرد سهون محو تائو و لیلی شده بود که لی یه پس گردنی بهش زد
لی: کارو زندگی نداری فضول محله؟؟
سهون: یاااا...خل شدیا لی
لی: چیگفتی؟
سهون: هیچی!... اصلا بریم تمرین کنیم
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
چان در زد
سوهو: بیا تو
چانیول: قربان یه نامه اومده
س: بده ببینم
نامه رو از چانیول گرفت و شروع به خودندش کرد داخلش نوشته بود:
"پادشاه سوهو میدونیم که مدتی جنگ داشتیم و شما در این جنگ پیروز شدین پس ما تسلیمیم و میخوایم با شما صلح کنیم و پیش شما ها زندگی کنیم
پادشاه کریس"
سوهو: چان باورت نمیشه اونا بالاخره میخوان باهامون صلح کنن
چان: این عالیه سرورم
سوهو: من پس بهشون میگم که میتونید باهامون صلح کنین
چانیول : عالیه
س: خب...اگه میخوای میتونی بری
چانیول : چشم
از در رفت بیرون سوهو قلمش رو در اورد و شروع به نامه نوشتن کرد
۷.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.