رمان *شیطان و فرشته* پارت ۱
رمان *شیطان و فرشته* پارت ۱
یه صبح عالی بود،مردم شهر داشتن کارشونو میکردن و هیچ فرشته ای رو نمیدیدن چون اون فرشته ها مثل روح دیده نمیشدن.این زمان مال زمانیه که تازه با یورو آشنا شده بودم و اون فرشته بود،من کارین هستم،فرشته ی آدم که قراره به زمین بره. یورو هم شیطانه. البته اون الان هنوزفرشته اس. داستان از جایی شروع میشه که..............،من وارد دنیای فرشتهذها میشم، خدا خیلی بهم افتخار میکنه و سطح منو جلوی همه ی فرشته ها بالا میبره چون منفرشته ی خوب اونم(البته خودنمایی نشه هه هه هه!همه دارن تشویقم میکنن، البته به غیر از یورو که دست به سینه وایساده و داره با یه قیافه ی پرغروری به من نگاه میکنه! استرس گرفت.... باهاش دوست خوبی ام اما انگار اون با من یه مشکلی داره....... یه روز یواشکی رفتم تو اتاق و دیدم داره با خدا بحث میکنه و کلا یه دعوای وحشتناکی بود اصن داد و بیداد!!!
یورو: این آدم فقط قراره به زمین بره کار خاصی نمیکنه! چرا انقدر بهش رو میدی ها؟!عزیزته؟عشقته؟من بهترینم نه اون!من بهترین فرشته ی تو هستم! تو حق نداری به کس دیگه ای به جز من رو بدی اه!
خدا: به چه جرعت با من اینجوری حرف میزنی ها؟!!!!! مگه من نوکرتم؟ من خدا هستم من همتونو آفریدم!یذره تشویقت کردم اینجوری پررو شدی!؟ اینم از وضع بهترین فرشته ای که من دارم! از کی تاحالا انقدر مغرور شدی؟برو بیرون همین الان دیگه هم با من بحث نکن من میخواد آدم اینجا خاطره ی خوبی داشته باشه و بره زمین!برو بیرون و دیگه بحث نکن!
یهو همه ی فرشته ها اومدن و بدون مشورت خدا بردنش!خیلی خشن!
یورو: ولم کنیننننننن!!!!!!!!! به من دست نزنیننننننن!!!! میگیرم پارتون میکنم اهههههه!
یهو یه جیغی کشید همه سرمون درد گرفت البته من اصن باهاش کاری نداشتم برعکش داشتم ازش دفاع میکردم!
من:نه ولش کنین!لطفا بهش دست نزنین!!!
داشتم اشک میریختم اما اونا به حرف من گوش نمیدادن!خدا هم که اصن نفهمید دارن چه بلایی سرش میارن چون یجوری اومدن داخل و گرفتنش انگار میخوان باهاش جشن بگیرن یا باهم دوستانه حرف بزنن یا......... حالا ولش کن برگردیم سر بحثمون،بردنش بالای پشت بوم و داشتن دسته جمعی هلش میدادن!یورو پاهاش رو سفتتتتتتت چسبونده بود به زمین تا نتونن بندازنش پایین،لبه ی پشت بوم بود.یورو داشت با گریه و التماس میگفت......
یورو:ولم کنینننننن لطفاااااااا دیگه پررویی نمیکنم خوااااهش میکنم التماستون میکنم!!!!
منم از اونور با گریه داشتم میکشیدمشون عقب ولی اونا باز میرفتن جلو!یکیشون منو پس زد و پرت شدم و افتادم اونور زمین!یهو یورو از شدت گریه زورش کم شد و شل شد و بالاخره اون فرشته های بدجنس به پایین پرت کردنش موفق شدن!یورو جیغ زد!
یورو: آااااااااااااااااااااا...........
یه صبح عالی بود،مردم شهر داشتن کارشونو میکردن و هیچ فرشته ای رو نمیدیدن چون اون فرشته ها مثل روح دیده نمیشدن.این زمان مال زمانیه که تازه با یورو آشنا شده بودم و اون فرشته بود،من کارین هستم،فرشته ی آدم که قراره به زمین بره. یورو هم شیطانه. البته اون الان هنوزفرشته اس. داستان از جایی شروع میشه که..............،من وارد دنیای فرشتهذها میشم، خدا خیلی بهم افتخار میکنه و سطح منو جلوی همه ی فرشته ها بالا میبره چون منفرشته ی خوب اونم(البته خودنمایی نشه هه هه هه!همه دارن تشویقم میکنن، البته به غیر از یورو که دست به سینه وایساده و داره با یه قیافه ی پرغروری به من نگاه میکنه! استرس گرفت.... باهاش دوست خوبی ام اما انگار اون با من یه مشکلی داره....... یه روز یواشکی رفتم تو اتاق و دیدم داره با خدا بحث میکنه و کلا یه دعوای وحشتناکی بود اصن داد و بیداد!!!
یورو: این آدم فقط قراره به زمین بره کار خاصی نمیکنه! چرا انقدر بهش رو میدی ها؟!عزیزته؟عشقته؟من بهترینم نه اون!من بهترین فرشته ی تو هستم! تو حق نداری به کس دیگه ای به جز من رو بدی اه!
خدا: به چه جرعت با من اینجوری حرف میزنی ها؟!!!!! مگه من نوکرتم؟ من خدا هستم من همتونو آفریدم!یذره تشویقت کردم اینجوری پررو شدی!؟ اینم از وضع بهترین فرشته ای که من دارم! از کی تاحالا انقدر مغرور شدی؟برو بیرون همین الان دیگه هم با من بحث نکن من میخواد آدم اینجا خاطره ی خوبی داشته باشه و بره زمین!برو بیرون و دیگه بحث نکن!
یهو همه ی فرشته ها اومدن و بدون مشورت خدا بردنش!خیلی خشن!
یورو: ولم کنیننننننن!!!!!!!!! به من دست نزنیننننننن!!!! میگیرم پارتون میکنم اهههههه!
یهو یه جیغی کشید همه سرمون درد گرفت البته من اصن باهاش کاری نداشتم برعکش داشتم ازش دفاع میکردم!
من:نه ولش کنین!لطفا بهش دست نزنین!!!
داشتم اشک میریختم اما اونا به حرف من گوش نمیدادن!خدا هم که اصن نفهمید دارن چه بلایی سرش میارن چون یجوری اومدن داخل و گرفتنش انگار میخوان باهاش جشن بگیرن یا باهم دوستانه حرف بزنن یا......... حالا ولش کن برگردیم سر بحثمون،بردنش بالای پشت بوم و داشتن دسته جمعی هلش میدادن!یورو پاهاش رو سفتتتتتتت چسبونده بود به زمین تا نتونن بندازنش پایین،لبه ی پشت بوم بود.یورو داشت با گریه و التماس میگفت......
یورو:ولم کنینننننن لطفاااااااا دیگه پررویی نمیکنم خوااااهش میکنم التماستون میکنم!!!!
منم از اونور با گریه داشتم میکشیدمشون عقب ولی اونا باز میرفتن جلو!یکیشون منو پس زد و پرت شدم و افتادم اونور زمین!یهو یورو از شدت گریه زورش کم شد و شل شد و بالاخره اون فرشته های بدجنس به پایین پرت کردنش موفق شدن!یورو جیغ زد!
یورو: آااااااااااااااااااااا...........
۳.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.