``فرشتم رو پیدا کردم``
``فرشتم رو پیدا کردم``
p۱6
چند ساعت بعد
جونگکوک:اتتتت تموم نشددد؟؟؟
آت:ی دقیقه خفه نشدی که درست انجام بدم وایسا اخراشه...
واو ببین حتا منم روت کرش زدم
ردم نکنیااااا😁
ویو جونگکوک
بهم گفت روم کراش زده وایییییییی یعنی چییی
جونگکوک:هی الکی نگو
ته:😂😂
جونگکوک:تو دیگه چرا میخندی
ته:ها؟هیچی هیچی
ویو ته
وای بمیرم برا دل پاکش الان فک میکنه آت راست میگه😁😁😂(نخند خو🌚)
(بچها وقتی دخترا میکاپشون میکنن چشماشون بسه هست و پسرا هم رو نمیبینن)
آت:خب تموم شد
کارینا:مال من هم همینطور
برید تو آینه خودتون رو ببینید
جونگکوک:یااااا ابالفضلللللللل
ته: یااااا خداااا.....یا....خد..ا....وایی....این کیهههه.....وایییی.... نفسم....بالا نمیاد....واییییییی
نیم ساعت بعد آروم شدنشون
جونگکوک:😤ته پاشو بریم بشوریم پاشوووو
آت:باشه بابا اه عجب بیجنبه هایی هستین(آروم میگه)
جونگکوک:چی گفتی؟(بهش خیلی نزدیک میشه و ارتباط چشمی بعد چند دقیقه...)
ته:کوک بسه کوک....کوکککک
بیا بریم
جونگکوک:باشه
آت:ولی بهت میاد(براش قلب درست میکنه و میخنده)
جونگکوک:😭😭😭آت خفه شو ازت بدم میادددد
کارینا:ته ببرش
ته:چشم
کوک بیا گورمون رو گم کنیم
رفتن
کارینا:وایییی آت نمیدونی(به آت نزدیک میشه)چقدر ته باهام خوبه اصلا وقتی خستمه باهام حرف نمیزنه بغلم میکنه اصلا خیلی خوبه و....
آت:هی هی آروم باش خب چرا به من میگی میخوای حسودی کنم؟🤨
کارینا:اره اره
آت:خب باشه....
وایییی واقعا کاش من جای تو بودی واقعا خیلی خوش شانسی خیلی برات خوشحال کاش منم یکی رو داشتم....
کارینا:خب بسه بسه واقعا دلت نمیخواد یکی رو داشته باشی؟
آت:چیه کارینا مگه نگفتی حسودی کنم بهت؟(بچها در اصل اینجا آت مثلا دخترا ی زمان هایی دوست دارن بقیه بهشون حسودی کنن و آت هم داشت این کار رو میکرد که این احساس کارینا برطرف شه ولی منظور اصلی کارینا اینجوری بگم میخواست آت رو با کوک اوکی کنه🌚)
کارینا:اره ولی منظور اصلیم این بود
جدی جدی کسی نمیخوای داشته باشی؟
آت:خب چرا کیه که نخواد ولی
جونگکوک:خب ما آمدیم
کارینا:نمیشد دیرتر میومدید؟؟؟
ته:چرا؟
آت:بچهااااا ساعت ۱۱ عه
دیگه بهتره بریم خونه
کارینا:راست میگی ته تو میری خونه؟
ته:نه من وسایل هام رو جمع کردم آوردم امشبو پیش کوکم
کارینا:اوکی
آت:خب پس بهتره بریم هی کوکیا مرسی برای این شب خاطره انگیز
جونگکوک:خواهش میکنم بانو آت(تعظیم میکنه)
آت:خب پس بریم باییییی
همه با هم خدافظی کردن و رفتن خونه ، آت هم اند خونش و ی راست رفت تو تختش و خوابش برد....
فردا صبح
درررر درررر(صدای آلارم گوشی)
ویو آت
خوابم میادددد اه خفه شد....
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد...
p۱6
چند ساعت بعد
جونگکوک:اتتتت تموم نشددد؟؟؟
آت:ی دقیقه خفه نشدی که درست انجام بدم وایسا اخراشه...
واو ببین حتا منم روت کرش زدم
ردم نکنیااااا😁
ویو جونگکوک
بهم گفت روم کراش زده وایییییییی یعنی چییی
جونگکوک:هی الکی نگو
ته:😂😂
جونگکوک:تو دیگه چرا میخندی
ته:ها؟هیچی هیچی
ویو ته
وای بمیرم برا دل پاکش الان فک میکنه آت راست میگه😁😁😂(نخند خو🌚)
(بچها وقتی دخترا میکاپشون میکنن چشماشون بسه هست و پسرا هم رو نمیبینن)
آت:خب تموم شد
کارینا:مال من هم همینطور
برید تو آینه خودتون رو ببینید
جونگکوک:یااااا ابالفضلللللللل
ته: یااااا خداااا.....یا....خد..ا....وایی....این کیهههه.....وایییی.... نفسم....بالا نمیاد....واییییییی
نیم ساعت بعد آروم شدنشون
جونگکوک:😤ته پاشو بریم بشوریم پاشوووو
آت:باشه بابا اه عجب بیجنبه هایی هستین(آروم میگه)
جونگکوک:چی گفتی؟(بهش خیلی نزدیک میشه و ارتباط چشمی بعد چند دقیقه...)
ته:کوک بسه کوک....کوکککک
بیا بریم
جونگکوک:باشه
آت:ولی بهت میاد(براش قلب درست میکنه و میخنده)
جونگکوک:😭😭😭آت خفه شو ازت بدم میادددد
کارینا:ته ببرش
ته:چشم
کوک بیا گورمون رو گم کنیم
رفتن
کارینا:وایییی آت نمیدونی(به آت نزدیک میشه)چقدر ته باهام خوبه اصلا وقتی خستمه باهام حرف نمیزنه بغلم میکنه اصلا خیلی خوبه و....
آت:هی هی آروم باش خب چرا به من میگی میخوای حسودی کنم؟🤨
کارینا:اره اره
آت:خب باشه....
وایییی واقعا کاش من جای تو بودی واقعا خیلی خوش شانسی خیلی برات خوشحال کاش منم یکی رو داشتم....
کارینا:خب بسه بسه واقعا دلت نمیخواد یکی رو داشته باشی؟
آت:چیه کارینا مگه نگفتی حسودی کنم بهت؟(بچها در اصل اینجا آت مثلا دخترا ی زمان هایی دوست دارن بقیه بهشون حسودی کنن و آت هم داشت این کار رو میکرد که این احساس کارینا برطرف شه ولی منظور اصلی کارینا اینجوری بگم میخواست آت رو با کوک اوکی کنه🌚)
کارینا:اره ولی منظور اصلیم این بود
جدی جدی کسی نمیخوای داشته باشی؟
آت:خب چرا کیه که نخواد ولی
جونگکوک:خب ما آمدیم
کارینا:نمیشد دیرتر میومدید؟؟؟
ته:چرا؟
آت:بچهااااا ساعت ۱۱ عه
دیگه بهتره بریم خونه
کارینا:راست میگی ته تو میری خونه؟
ته:نه من وسایل هام رو جمع کردم آوردم امشبو پیش کوکم
کارینا:اوکی
آت:خب پس بهتره بریم هی کوکیا مرسی برای این شب خاطره انگیز
جونگکوک:خواهش میکنم بانو آت(تعظیم میکنه)
آت:خب پس بریم باییییی
همه با هم خدافظی کردن و رفتن خونه ، آت هم اند خونش و ی راست رفت تو تختش و خوابش برد....
فردا صبح
درررر درررر(صدای آلارم گوشی)
ویو آت
خوابم میادددد اه خفه شد....
.
.
.
فعلا🎀
ادامه دارد...
۲.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.