𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁵⁶
𝒄𝒉𝒊𝒍𝒅𝒉𝒐𝒐𝒅 𝒍𝒐𝒗𝒆⁵⁶
chapter②
لعنتی....
ات اگه دستم بهت نرسه....
ویو ات
به سمت یه فروشگاه لوازم آرایشی رفتم...چند تا وسیله گرفتم و جلوی آینه ی سرویس بهداشتی فروشگاه آرایشو کردم....
الان من بهش چی پیام بدم.... گوشیم که موند اونجا
ات: اوف
بعد از تموم شدن میکاپم که به گفته هانا ملایم کردم...به ساعت دیواری فروشگاه نگاهی انداختم... خوبه یه ساعت...
وای من که اصلا آدرس اونجا رو بلد نیستم!
تازشم چرا کوک اصلا مرخص شد؟
طبق گفته های خدمتکارا خ.ون زیادی ازش رفته...باید حداقل یه روزم که شده داخل بیمارستان میبود... تا بهش سرم خ.ون و کلی مولتی ویتامین و نمیدونم...از این چرت و پرتا بهش میزدم...
اینا به کنار! من که اصلا آدرسی از تهیونگ تحویل نگرفتم چه غلطی کنم؟
شمارشو حفظم پس با یه تلفن دیگه بهش زنگ میزنم!
از داخل سرویس بیرون اومدم و از یه آقایی که جلوی در وایستا بود کمک خواستم....
ات: سلام...*تعظیم میکنه *
---: سلام!
ات: میتونم از تلفنتون برای زنگ زدن استفاده کنم؟
---: حتما
گوشیشو از جیبش بیرون اورد و به دستم داد...
منم با عجله به تهیونگ زنگ زدم....
تهیونگ: الو؟*صدای خش دار*
ات: میشه...سلام تهیونگ میشه آدرسو بگی؟
تهیونگ: بهت میفرستم*عجله*
ات: نه من گوشیم همرام نیست
تهیونگ: بیا ب.ار بغل رستوران اوکیدو
ات: باشه
تهیونگ: خدافظ لیدی
ات: خدافظ*پوزخند*
گوشی رو قطع کردم...
ات: بفرمایید
---: خواهش میکنم*لبخند*
وایییی لیدی گفتنشو شنیدییی چقد خوبههه
هانا راست میگفت...اوپا چیه، جنتلمن خالصههه
واستا ببینم
من که اصلا آدرسی که گفت رو بلد نیستم
اشکال نداره از یکی میپرسم
الان چیکار کنم؟؟
زیاد حرف نمیزنم،گرم نمیگیرم، خودشم سفارش میده! ײ
از فروشگاه فاصله گرفتم...و به سمت همون پارک عمومی رفتم...
روی نیمکت نشستم...
تا نشستنی بازم صدای افتضاح تحت اللفظی میو رو شنیدم...
گربه ای کنارم نشسته بود...
قوصی به کمرش داد و خمیازه ای کشید...
این عمل یک نوع مکانیزم دفاعی برای گربه است...
شاید برای خودم باور نکردنی بود ولی این یکی از بامزه ترین و کیوت ترین گربه ای بود که دیدم....
کمی خودمو نزدیک ترش کردم و آروم دستمو زیر گردن گربه بردم و پشت گوش شو ناز کردم...
ات: چقد تو خوشگلی*آروم*
گربه از صندلی پایین اومد.... دستی بهش تکون دادم که با چشمای سبز یا شایدم عسلی از من دور شد...
#یونگی
chapter②
لعنتی....
ات اگه دستم بهت نرسه....
ویو ات
به سمت یه فروشگاه لوازم آرایشی رفتم...چند تا وسیله گرفتم و جلوی آینه ی سرویس بهداشتی فروشگاه آرایشو کردم....
الان من بهش چی پیام بدم.... گوشیم که موند اونجا
ات: اوف
بعد از تموم شدن میکاپم که به گفته هانا ملایم کردم...به ساعت دیواری فروشگاه نگاهی انداختم... خوبه یه ساعت...
وای من که اصلا آدرس اونجا رو بلد نیستم!
تازشم چرا کوک اصلا مرخص شد؟
طبق گفته های خدمتکارا خ.ون زیادی ازش رفته...باید حداقل یه روزم که شده داخل بیمارستان میبود... تا بهش سرم خ.ون و کلی مولتی ویتامین و نمیدونم...از این چرت و پرتا بهش میزدم...
اینا به کنار! من که اصلا آدرسی از تهیونگ تحویل نگرفتم چه غلطی کنم؟
شمارشو حفظم پس با یه تلفن دیگه بهش زنگ میزنم!
از داخل سرویس بیرون اومدم و از یه آقایی که جلوی در وایستا بود کمک خواستم....
ات: سلام...*تعظیم میکنه *
---: سلام!
ات: میتونم از تلفنتون برای زنگ زدن استفاده کنم؟
---: حتما
گوشیشو از جیبش بیرون اورد و به دستم داد...
منم با عجله به تهیونگ زنگ زدم....
تهیونگ: الو؟*صدای خش دار*
ات: میشه...سلام تهیونگ میشه آدرسو بگی؟
تهیونگ: بهت میفرستم*عجله*
ات: نه من گوشیم همرام نیست
تهیونگ: بیا ب.ار بغل رستوران اوکیدو
ات: باشه
تهیونگ: خدافظ لیدی
ات: خدافظ*پوزخند*
گوشی رو قطع کردم...
ات: بفرمایید
---: خواهش میکنم*لبخند*
وایییی لیدی گفتنشو شنیدییی چقد خوبههه
هانا راست میگفت...اوپا چیه، جنتلمن خالصههه
واستا ببینم
من که اصلا آدرسی که گفت رو بلد نیستم
اشکال نداره از یکی میپرسم
الان چیکار کنم؟؟
زیاد حرف نمیزنم،گرم نمیگیرم، خودشم سفارش میده! ײ
از فروشگاه فاصله گرفتم...و به سمت همون پارک عمومی رفتم...
روی نیمکت نشستم...
تا نشستنی بازم صدای افتضاح تحت اللفظی میو رو شنیدم...
گربه ای کنارم نشسته بود...
قوصی به کمرش داد و خمیازه ای کشید...
این عمل یک نوع مکانیزم دفاعی برای گربه است...
شاید برای خودم باور نکردنی بود ولی این یکی از بامزه ترین و کیوت ترین گربه ای بود که دیدم....
کمی خودمو نزدیک ترش کردم و آروم دستمو زیر گردن گربه بردم و پشت گوش شو ناز کردم...
ات: چقد تو خوشگلی*آروم*
گربه از صندلی پایین اومد.... دستی بهش تکون دادم که با چشمای سبز یا شایدم عسلی از من دور شد...
#یونگی
۱۵.۴k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.