ترجمه حرفایه کازو=سوالاته بی پایان
ترجمه حرفایه کازو=سوالاته بی پایان
عژب بشه خوبیم پارت میدهممم
موضوع: اهم.... یه بدبختی به شما چپ نگا کلده🙂(دوزتان به یوزوها سپردم کارایه ختمو حلوارو ردیف کوله👍🏻🗿)
نسبت: خواهر کوشولوشون
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
مایکی: ا.تتت چی شدهههه؟
ا.ت: هیق... مایکیی اون پسره نمیزارم تاب بازی کنمو میگه فقط خودشو دوستاش میتونننن*رو زمین نشستنو گریه کردن*
مایکی:کع اینطور چه جالب
~چندی بعد~
مایکی: ا.ت تو حرفشونو بد فهمیدی *لگد به یکی ازونا*منظورتون چی بود؟
اون: ش.. شما.. هرکاری.... خواستی انجام بده
مایکی: خب ا.ت برگرد تاب بازی کن🙂
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
ایزانا: چطور اذیتت کردع؟
*ا.ت که پشماش از سریع فهمیدن ایزانا ریخ*
ا.ت: ت.. تو کلاس سرم اب ریختو باعث شد بچه ها مسخرم کننـــــــــ
*ایزانا سر تکون داد*
~فردا تو مدرسه~
*ایزانا اون پسره رو درحالی که بچه ها بهش میخندیدن کتک میزد*
ایزانا: هویی رعیت... زود از خواهرم عذر خواهی کنننن
*اون یارو که سریع جلوت خم شد*: لط.. ل.. لطفأ منو ببخشید
«چقد مح خوبم🗿👍🏻🗡»
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚باجی: ا.ت سوسول بازی درنیارررر... اون یه مشته ساده بود...
ا.ت: اما ا.. اون یه خراش هم نداره*بغض*
*باجی یه نیشخند زد و پرتش کرد جلوت*: انقدر کافیشه ا.ت؟ دلت خنک شده؟
ا.ت: اینکه اشو لاشه باجی...
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
هاکای:
داشتین تو شهر میگشتین که هاکای رف تو یه مغازه و تو بیرون منتظرش موندی... یهو چندتا پسر رد شدنو... ارع دیه حرفایه بد بد زدن•_•
توهم یکم اذیت شدی
و فردا هاکای با میتی تک تکشونو راهیه بیمارستان کردن😐👍🏻
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
کازو با یکی مشکل داشتو با اینکه یارو رو میزد ولی یارو از رو نمیرفت... یارو یبار برا اذیت کردنه کازو تورو احمق خطاب کرد جلو همه... تو ازونجایی که دختره باهوشی بودی دلخور شدیـ.... کازو یکم حرصشو سره طرف خالی کردو میله خشگلشو داد دستت
کازو: ا.ت... انقدر بزنش تا مغزه کوچیکش له شه
و توهم هرچی حرص داشتی زدیش
🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊
«🍡مگهــــ گذاشتنهــــ یهـــــ لایکو کامنتـــــ چقدر سختهـــــــ؟🌌»
عژب بشه خوبیم پارت میدهممم
موضوع: اهم.... یه بدبختی به شما چپ نگا کلده🙂(دوزتان به یوزوها سپردم کارایه ختمو حلوارو ردیف کوله👍🏻🗿)
نسبت: خواهر کوشولوشون
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
مایکی: ا.تتت چی شدهههه؟
ا.ت: هیق... مایکیی اون پسره نمیزارم تاب بازی کنمو میگه فقط خودشو دوستاش میتونننن*رو زمین نشستنو گریه کردن*
مایکی:کع اینطور چه جالب
~چندی بعد~
مایکی: ا.ت تو حرفشونو بد فهمیدی *لگد به یکی ازونا*منظورتون چی بود؟
اون: ش.. شما.. هرکاری.... خواستی انجام بده
مایکی: خب ا.ت برگرد تاب بازی کن🙂
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
ایزانا: چطور اذیتت کردع؟
*ا.ت که پشماش از سریع فهمیدن ایزانا ریخ*
ا.ت: ت.. تو کلاس سرم اب ریختو باعث شد بچه ها مسخرم کننـــــــــ
*ایزانا سر تکون داد*
~فردا تو مدرسه~
*ایزانا اون پسره رو درحالی که بچه ها بهش میخندیدن کتک میزد*
ایزانا: هویی رعیت... زود از خواهرم عذر خواهی کنننن
*اون یارو که سریع جلوت خم شد*: لط.. ل.. لطفأ منو ببخشید
«چقد مح خوبم🗿👍🏻🗡»
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚باجی: ا.ت سوسول بازی درنیارررر... اون یه مشته ساده بود...
ا.ت: اما ا.. اون یه خراش هم نداره*بغض*
*باجی یه نیشخند زد و پرتش کرد جلوت*: انقدر کافیشه ا.ت؟ دلت خنک شده؟
ا.ت: اینکه اشو لاشه باجی...
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
هاکای:
داشتین تو شهر میگشتین که هاکای رف تو یه مغازه و تو بیرون منتظرش موندی... یهو چندتا پسر رد شدنو... ارع دیه حرفایه بد بد زدن•_•
توهم یکم اذیت شدی
و فردا هاکای با میتی تک تکشونو راهیه بیمارستان کردن😐👍🏻
😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚
کازو با یکی مشکل داشتو با اینکه یارو رو میزد ولی یارو از رو نمیرفت... یارو یبار برا اذیت کردنه کازو تورو احمق خطاب کرد جلو همه... تو ازونجایی که دختره باهوشی بودی دلخور شدیـ.... کازو یکم حرصشو سره طرف خالی کردو میله خشگلشو داد دستت
کازو: ا.ت... انقدر بزنش تا مغزه کوچیکش له شه
و توهم هرچی حرص داشتی زدیش
🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊🪚😊
«🍡مگهــــ گذاشتنهــــ یهـــــ لایکو کامنتـــــ چقدر سختهـــــــ؟🌌»
۷.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.