پارت 21
کوک سریع خودشو چسبوند بهم<br>
بعد با خنده هایه کیوتش<br>
لبمو مک میزد<br>
منم کم و بیش همراهیش میکردم<br>
لبشو جدا کرد<br>
با خجالت نگاهش کردم<br>
بازوهامو فشار داد<br>
_این صداو قدرتت رو کجا جا داده بودی؟ <br>
چرا وقتی اذیتت میکردم ازشون استفاده نمیکردی<br>
+من وقتی سره کسی غیرتی شم اینجوری میشه<br>
بعد یهو جلو دهنمو گرفتم<br>
کوک با تعجبو خنده نگاهم کرد<br>
_ینی الان رو یه من غیرتی شدی؟ <br>
+شب خوش<br>
بدو بدو از اونجا خارج شدم<br>
فردا**<br>
داشتم تویه کافه میز هارو تمیز میکردم<br>
یه خانومی اومد داخل<br>
منو دیدو لبخندی زد! <br>
خیلی قیافش اشنا بود<br>
+بفرمایین<br>
زن؛ تهیونگ چقدر بزرگ شدی! <br>
+ببخشید من شمارو میشناسم! <br>
زن: یاااااااااااااااااا خیلی فراموش کاری اتم! دوست بچگیات<br>
+ا........ اتتت؟؟؟ <br>
زن: درستهه<br>
+وایییییییییییی سلاااممممم حالتتتت چطورههههه چقددرررر جذااااببب شدیییی خودااااا<br>
خندید<br>
بغلش کردم<br>
ات خیلی خوشحال شدم بشین الان میام<br>
*پرش زمانی*<br>
+خیلی متاسفم غم اخرت باشه! <br>
ات؛ اوه مرسی عزیزم خوب بیا یکم فضارو عوض کنیم<br>
تهیونگی من با رفیقم میخوایم بریم به یه تور مسافرتی! <br>
+او خب؟ <br>
ات: من با دوست پسرم میام رفیق هامم با کاپاشون<br>
+اوه این عالیه<br>
ات؛ خوشحال میشم توهم ا کاپت بیای<br>
لبخند از رویه لبم محو شد پشت سرمو خاروندم<br>
+منم با.. ک.. کاپم میام! <br>
ات: خیلی خوشحال شدم دیمت خب دیگه من برم اینم شمارم واسه محض احتیات! <br>
+تنکیووو<br>
رفت بیرون<br>
داشتم فک میکردم چجوری به کوک بگم ک کوک بدو بدو اومد سمتم<br>
اون چرا همه جا هست اصن اینجا چیکا میکرد<br>
+ب... بله<br>
دیدم پکره<br>
_دوست دخترت بود؟؟؟ <br>
+ن... نه<br>
_پس چرا باهاش انقدر میخندیدی؟ <br>
+حسودیت شده؟؟؟؟؟؟ <br>
_کی مننننن؟؟؟؟ نههههههههههه <br>
+مطمئنی؟ <br>
_اصن مگه کی هستی ک بخوام حسودی کنم بهش<br>
+عاهان خب کاری داشتین؟ <br>
_نگفتی کی بود؟ <br>
+رفیق بچه گیام بود <br>
_اع مطمئنی<br>
+دوست پسر داره! <br>
کوک لبخندی از رویه رضایت روی لبش نشست<br>
_عاهاو<br>
+چیشد خر کیف شدی <br>
_ای بابا چیمیگی<br>
+فردا شب ساعت12 بیا دم خونم کاره مهمی دارم باهات<br>
_چشم حالا شما دستور میدی؟ <br>
+دستور ندادم اصن نیا<br>
بعد از بغلش رد شدم<br>
_اومدم شیرموزت اماده باشه ها<br>
یواشکی خنده ای زدم! <br>
رفت بیرون<br>
*فردا شب*<br>
ادامه دارد....
بعد با خنده هایه کیوتش<br>
لبمو مک میزد<br>
منم کم و بیش همراهیش میکردم<br>
لبشو جدا کرد<br>
با خجالت نگاهش کردم<br>
بازوهامو فشار داد<br>
_این صداو قدرتت رو کجا جا داده بودی؟ <br>
چرا وقتی اذیتت میکردم ازشون استفاده نمیکردی<br>
+من وقتی سره کسی غیرتی شم اینجوری میشه<br>
بعد یهو جلو دهنمو گرفتم<br>
کوک با تعجبو خنده نگاهم کرد<br>
_ینی الان رو یه من غیرتی شدی؟ <br>
+شب خوش<br>
بدو بدو از اونجا خارج شدم<br>
فردا**<br>
داشتم تویه کافه میز هارو تمیز میکردم<br>
یه خانومی اومد داخل<br>
منو دیدو لبخندی زد! <br>
خیلی قیافش اشنا بود<br>
+بفرمایین<br>
زن؛ تهیونگ چقدر بزرگ شدی! <br>
+ببخشید من شمارو میشناسم! <br>
زن: یاااااااااااااااااا خیلی فراموش کاری اتم! دوست بچگیات<br>
+ا........ اتتت؟؟؟ <br>
زن: درستهه<br>
+وایییییییییییی سلاااممممم حالتتتت چطورههههه چقددرررر جذااااببب شدیییی خودااااا<br>
خندید<br>
بغلش کردم<br>
ات خیلی خوشحال شدم بشین الان میام<br>
*پرش زمانی*<br>
+خیلی متاسفم غم اخرت باشه! <br>
ات؛ اوه مرسی عزیزم خوب بیا یکم فضارو عوض کنیم<br>
تهیونگی من با رفیقم میخوایم بریم به یه تور مسافرتی! <br>
+او خب؟ <br>
ات: من با دوست پسرم میام رفیق هامم با کاپاشون<br>
+اوه این عالیه<br>
ات؛ خوشحال میشم توهم ا کاپت بیای<br>
لبخند از رویه لبم محو شد پشت سرمو خاروندم<br>
+منم با.. ک.. کاپم میام! <br>
ات: خیلی خوشحال شدم دیمت خب دیگه من برم اینم شمارم واسه محض احتیات! <br>
+تنکیووو<br>
رفت بیرون<br>
داشتم فک میکردم چجوری به کوک بگم ک کوک بدو بدو اومد سمتم<br>
اون چرا همه جا هست اصن اینجا چیکا میکرد<br>
+ب... بله<br>
دیدم پکره<br>
_دوست دخترت بود؟؟؟ <br>
+ن... نه<br>
_پس چرا باهاش انقدر میخندیدی؟ <br>
+حسودیت شده؟؟؟؟؟؟ <br>
_کی مننننن؟؟؟؟ نههههههههههه <br>
+مطمئنی؟ <br>
_اصن مگه کی هستی ک بخوام حسودی کنم بهش<br>
+عاهان خب کاری داشتین؟ <br>
_نگفتی کی بود؟ <br>
+رفیق بچه گیام بود <br>
_اع مطمئنی<br>
+دوست پسر داره! <br>
کوک لبخندی از رویه رضایت روی لبش نشست<br>
_عاهاو<br>
+چیشد خر کیف شدی <br>
_ای بابا چیمیگی<br>
+فردا شب ساعت12 بیا دم خونم کاره مهمی دارم باهات<br>
_چشم حالا شما دستور میدی؟ <br>
+دستور ندادم اصن نیا<br>
بعد از بغلش رد شدم<br>
_اومدم شیرموزت اماده باشه ها<br>
یواشکی خنده ای زدم! <br>
رفت بیرون<br>
*فردا شب*<br>
ادامه دارد....
۵.۶k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.