پارت 21
پارت 21
ویوی سوبین:
شب بود، روی تپه ی نشسته بودم و به ماه خیره شده بودم... هر از گاهی نور بال فرشته ها اسمون شب رو از سیاهی در میاورد... دلم برا یونجون تنگ شده بود... از خودم بدم اومد که چنین ماموریتی رو قبول کردم، تا دل یه ادم رو بشکنم... انقدر عاقل نبودم که به بعدش فکر کنم، به اینده، اصلا فکر نکردم که ممکنه عاشق بشم، عاشق کی؟ یونجون.. همون ادمی که قرار بود فقط و فقط حالشو خوب کنمو بس.. ولی فکر نکردم اگه کنارش باشم تا حالش خوب بشه، ممکنه من بشم دلیلی برای لبخند زدنش... فکر نکردم اگه ترکش کنم دوباره افسرده تر میشه، حتا از قبل بدتر... چقدر احمق بودم... ولی ایندفعه کار احمقانه ای نمیکنم... فقط میخوام انسان بشم.. همین! فقط میخوام برم و با کسی که عاشقشم زندگی کنم... من این بال ها و چشما و موها رو نمیخوام اگه قراره اینا منو از یونجونم دور کنه... حاضرم همین الان با دستای خودم تمام چیزایی که منو به دنیای پری ها/فرشته ها ربط میده رو تیکه تیکه کنم... من تازه ادمی رو پیدا کرده بودم که بشه همه کسم.. خانواده که ندارم.. ولی حق عاشق شدن که دارم، من میخوامش پس براش همه کار میکنم...
ویوی سوبین:
شب بود، روی تپه ی نشسته بودم و به ماه خیره شده بودم... هر از گاهی نور بال فرشته ها اسمون شب رو از سیاهی در میاورد... دلم برا یونجون تنگ شده بود... از خودم بدم اومد که چنین ماموریتی رو قبول کردم، تا دل یه ادم رو بشکنم... انقدر عاقل نبودم که به بعدش فکر کنم، به اینده، اصلا فکر نکردم که ممکنه عاشق بشم، عاشق کی؟ یونجون.. همون ادمی که قرار بود فقط و فقط حالشو خوب کنمو بس.. ولی فکر نکردم اگه کنارش باشم تا حالش خوب بشه، ممکنه من بشم دلیلی برای لبخند زدنش... فکر نکردم اگه ترکش کنم دوباره افسرده تر میشه، حتا از قبل بدتر... چقدر احمق بودم... ولی ایندفعه کار احمقانه ای نمیکنم... فقط میخوام انسان بشم.. همین! فقط میخوام برم و با کسی که عاشقشم زندگی کنم... من این بال ها و چشما و موها رو نمیخوام اگه قراره اینا منو از یونجونم دور کنه... حاضرم همین الان با دستای خودم تمام چیزایی که منو به دنیای پری ها/فرشته ها ربط میده رو تیکه تیکه کنم... من تازه ادمی رو پیدا کرده بودم که بشه همه کسم.. خانواده که ندارم.. ولی حق عاشق شدن که دارم، من میخوامش پس براش همه کار میکنم...
۸.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.