«کی عاشقت شدم»💜
پارت هفتم
اممم چیزه میگم اون حرفایی ک بالا زدی
ته: آره واقعی بود
کوک: ام چیزه من برم شرکت ی سری بزنم
کوک رفت
ا.ت: ام خوب عاااااااا به من سه روز وقت بده فکر کنم
ته: خووب زمان شما از الان شرع شد تا آخر عمر من 😂
ا.ت: مسخره عوم میای فیلم ببینیم
ته: اووو آره چه فیلمی دوست داری
ا.ت: ترسناک بزار
ته ب طرز خیلی خیلی کیوتی گف
ته: من ترسناک میترسم میشه عاشقانه ببینیم
ا.ت: وایییی خدا من تاحالا مافیایی به این کیوتی و ترسویی ندیده بودم
ته: به ی شرط فیلم ترسناک ببینیم
ا.ت: عوم بگو ببینم مافیای کیوت
ته: به من آخر جمله بزار دیگه
ا.ت: میام میخورمتا بگو شرطتو
ته: به شرطییییییییییییییی که بغلم کنی
ا.ت: تهیونگ میدونی خیلی پررویی
ته: آره میدونم
ا.ت: خیلی پررویی
ته: بغلم میکنی ¿
ا.ت: ایشششش بیا اینجا
و تهیونگ عاشق ما رفت تو بغل پرنسس زندگیش و اون پرنسس کل فیلمو تو فکر بود ک با پسر عموش چیکار کنه پسر عموش سو هو که قبلاً بهش اعتراف کرده بود و اون جوابشو رد کرده بود میترسید میترسید که اگه اونو قبول کنه و وابسته بشه و اتفاقی برایش بیوفته چیکار باید بکنه تو همین فکرا بود ک با صدای آهنگ پایان فیلم از فکر اومد بیرون میخواست حرف بزنه که متوجه یه چیزی شد
ا.ت: وایییی خدا این پسر چرا انقد کیوته
ته توی بغل ا.ت خوابش برده بود و ا.ت همون جور داشت نگاش میکردو نوازشش میکرد یه جورایی مافیای کیوت قصه ما دل این دختر رو برده بود
کوک اومد تو سالن که با این صحنه مواجه شد
کوک: می
ا.ت: شش خوابه
کوک: آروم گفت اوه ببخشید و اومد روبه روی ا.ت نشست و گفت: نمیدونم چیکار کردی اما کاملا قلبشو تسخیر کردی اون قبل از تو یه پسر مغرور گوشه گیر بود که همه از میترسیدن حتی من
ا.ت: واقعا
کوک: عوم
داشتن همین جوری حرف میزدن که تهیونگ بلند شد و گفت
ته: عه فیلم تموم شد?¿
کوک و ا.ت:🤣
ا.ت: عوم خیلی وقته تموم شده
ته: عاااااااا.....................
خوب من اومدم دوباره بخاطر اینکه کم حمایت کردید کم گذاشتم و پیش خودمون بمونه ولی من خودمم خیلی هیجان دارم دوستون دارم بای 💜💙
اممم چیزه میگم اون حرفایی ک بالا زدی
ته: آره واقعی بود
کوک: ام چیزه من برم شرکت ی سری بزنم
کوک رفت
ا.ت: ام خوب عاااااااا به من سه روز وقت بده فکر کنم
ته: خووب زمان شما از الان شرع شد تا آخر عمر من 😂
ا.ت: مسخره عوم میای فیلم ببینیم
ته: اووو آره چه فیلمی دوست داری
ا.ت: ترسناک بزار
ته ب طرز خیلی خیلی کیوتی گف
ته: من ترسناک میترسم میشه عاشقانه ببینیم
ا.ت: وایییی خدا من تاحالا مافیایی به این کیوتی و ترسویی ندیده بودم
ته: به ی شرط فیلم ترسناک ببینیم
ا.ت: عوم بگو ببینم مافیای کیوت
ته: به من آخر جمله بزار دیگه
ا.ت: میام میخورمتا بگو شرطتو
ته: به شرطییییییییییییییی که بغلم کنی
ا.ت: تهیونگ میدونی خیلی پررویی
ته: آره میدونم
ا.ت: خیلی پررویی
ته: بغلم میکنی ¿
ا.ت: ایشششش بیا اینجا
و تهیونگ عاشق ما رفت تو بغل پرنسس زندگیش و اون پرنسس کل فیلمو تو فکر بود ک با پسر عموش چیکار کنه پسر عموش سو هو که قبلاً بهش اعتراف کرده بود و اون جوابشو رد کرده بود میترسید میترسید که اگه اونو قبول کنه و وابسته بشه و اتفاقی برایش بیوفته چیکار باید بکنه تو همین فکرا بود ک با صدای آهنگ پایان فیلم از فکر اومد بیرون میخواست حرف بزنه که متوجه یه چیزی شد
ا.ت: وایییی خدا این پسر چرا انقد کیوته
ته توی بغل ا.ت خوابش برده بود و ا.ت همون جور داشت نگاش میکردو نوازشش میکرد یه جورایی مافیای کیوت قصه ما دل این دختر رو برده بود
کوک اومد تو سالن که با این صحنه مواجه شد
کوک: می
ا.ت: شش خوابه
کوک: آروم گفت اوه ببخشید و اومد روبه روی ا.ت نشست و گفت: نمیدونم چیکار کردی اما کاملا قلبشو تسخیر کردی اون قبل از تو یه پسر مغرور گوشه گیر بود که همه از میترسیدن حتی من
ا.ت: واقعا
کوک: عوم
داشتن همین جوری حرف میزدن که تهیونگ بلند شد و گفت
ته: عه فیلم تموم شد?¿
کوک و ا.ت:🤣
ا.ت: عوم خیلی وقته تموم شده
ته: عاااااااا.....................
خوب من اومدم دوباره بخاطر اینکه کم حمایت کردید کم گذاشتم و پیش خودمون بمونه ولی من خودمم خیلی هیجان دارم دوستون دارم بای 💜💙
۹.۹k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.