پارت۵
ویو جیا
وارد مدرسه شدم که یهو سرم درد گرفت البته عادی بود دو روزه هیچی نخوردم به دیوار تکیه دادم تا حالم بهتر بشه که سانگ به طرفم اومد و با حالت نگران ازم پرسید
سانگ:حالت خوبه
+ار..ه
سانگ:پس چرا صدات گرفته باز توی پارک خوابیدی
+ار..ه..
سانگ:غذا خوردی
+......
سانگ:چند روزه غذا نخوردی
+....
سانگ:بگو قول میدم عصبانی نشم باشه
+دو روز
سانگ:چرا زودتر نگفتی آخه بیا بریم یه چیزی بخور
+اخ.ه
سانگ:آخه نداره زود با من بیا
+سر..م..د.رد..می.کن.ه..نمی..تو..نم..را..ه....بر..م..
سانگ:عادیه دو روزه هیچی نخوردی شبم توی پارک خوابیدی
+......
سانگ بهم نزدیک شد و براید بغلم کرد به سمت غذاخوری رفت و منو روی میز گذاشت بعدشم رفت و با یه سینی غذا برگشت سینی رو جلوم گذاشت و کنارم نشست
سانگ:همه ی این و میخوری شبم پیش خودم میمونی اعتراضم قبول نیست
+آخه نمیخوام مزاحم بشم
سانگ:مزاحم نیستی غذات و بخور
شروع به خوردن غذا کردم تا اینکه یهو جونگکوک اومد و
ویو جونگکوک
وارد مدرسه شدم که دیدم جیا به دیوار تکیه داده و انگار حالش خوب نیست خواستم به سمتش برم که اون سانگ عوضی زودتر از من رفت پشت دیوار قایم شدم تا حرفاشون و بشنوم وقتی حرفاشون و شنیدم دلم برای جیا سوخت من نباید اون کارا رو انجام میدادم .....وایسا ببینم اصلا دلم براش نسوخت حقش بود داشتم با خودم حرف میزدم که سانگ جیا رو بغل کرد و به سمت غذا خوری برد دلم میخواست سانگ و تیکه تیکه کنم ولی خودمم نمیدونم دلیلش چیه به دنبال سانگ رفتم که دیدم داره با جیا حرف میزنه حرصم گرفت به سمتشون رفتم و یقه ی سانگ و گرفتم خودمم نمیدونستم چم شده بود یه مشت به صورت سانگ زدم که پخش زمین شد به سمت جیا برگشتم داشت نگاهمون میکرد که دستش و گرفت و به سمت کلاس هنر که خالی بود بردم وارد کلاس شدم دست جیا رو ول کردم و در کلاس و بستم
+چرا اون کار و کردی
-کدوم کار
+مشکلت با منه کاری با اون نداشته باش
_ببین دختر جون ببینم نزدیک پسری شدی یا با پسری حرف زدی خودم با دستای خودم پسره رو میکشم فهمیدی
+.....
حرفی نمیزند و فقط متعجب به من نگاه میکرد خودمم نمیدونستم چرا این حرف و زدم ولی فقط دوست نداشتم پسری کنارش باشه دوباره گفتم
_حالا میتونی بری ولی به پسری نزدیک نمیشی خودم حواسم بهت هست
بعد از این حرفم از کلاس بیرون رفت من واقعا چم شده حتما دیوونه شدم از کلاس بیرون اومدم و پشت سرش رفتم وارد کلاس شد میخواست روی میزش بشینه که با حرفم سر جاش ایستاد
_........
ادامه دارد
شرطا:
لایک۵
کامنت۷
وارد مدرسه شدم که یهو سرم درد گرفت البته عادی بود دو روزه هیچی نخوردم به دیوار تکیه دادم تا حالم بهتر بشه که سانگ به طرفم اومد و با حالت نگران ازم پرسید
سانگ:حالت خوبه
+ار..ه
سانگ:پس چرا صدات گرفته باز توی پارک خوابیدی
+ار..ه..
سانگ:غذا خوردی
+......
سانگ:چند روزه غذا نخوردی
+....
سانگ:بگو قول میدم عصبانی نشم باشه
+دو روز
سانگ:چرا زودتر نگفتی آخه بیا بریم یه چیزی بخور
+اخ.ه
سانگ:آخه نداره زود با من بیا
+سر..م..د.رد..می.کن.ه..نمی..تو..نم..را..ه....بر..م..
سانگ:عادیه دو روزه هیچی نخوردی شبم توی پارک خوابیدی
+......
سانگ بهم نزدیک شد و براید بغلم کرد به سمت غذاخوری رفت و منو روی میز گذاشت بعدشم رفت و با یه سینی غذا برگشت سینی رو جلوم گذاشت و کنارم نشست
سانگ:همه ی این و میخوری شبم پیش خودم میمونی اعتراضم قبول نیست
+آخه نمیخوام مزاحم بشم
سانگ:مزاحم نیستی غذات و بخور
شروع به خوردن غذا کردم تا اینکه یهو جونگکوک اومد و
ویو جونگکوک
وارد مدرسه شدم که دیدم جیا به دیوار تکیه داده و انگار حالش خوب نیست خواستم به سمتش برم که اون سانگ عوضی زودتر از من رفت پشت دیوار قایم شدم تا حرفاشون و بشنوم وقتی حرفاشون و شنیدم دلم برای جیا سوخت من نباید اون کارا رو انجام میدادم .....وایسا ببینم اصلا دلم براش نسوخت حقش بود داشتم با خودم حرف میزدم که سانگ جیا رو بغل کرد و به سمت غذا خوری برد دلم میخواست سانگ و تیکه تیکه کنم ولی خودمم نمیدونم دلیلش چیه به دنبال سانگ رفتم که دیدم داره با جیا حرف میزنه حرصم گرفت به سمتشون رفتم و یقه ی سانگ و گرفتم خودمم نمیدونستم چم شده بود یه مشت به صورت سانگ زدم که پخش زمین شد به سمت جیا برگشتم داشت نگاهمون میکرد که دستش و گرفت و به سمت کلاس هنر که خالی بود بردم وارد کلاس شدم دست جیا رو ول کردم و در کلاس و بستم
+چرا اون کار و کردی
-کدوم کار
+مشکلت با منه کاری با اون نداشته باش
_ببین دختر جون ببینم نزدیک پسری شدی یا با پسری حرف زدی خودم با دستای خودم پسره رو میکشم فهمیدی
+.....
حرفی نمیزند و فقط متعجب به من نگاه میکرد خودمم نمیدونستم چرا این حرف و زدم ولی فقط دوست نداشتم پسری کنارش باشه دوباره گفتم
_حالا میتونی بری ولی به پسری نزدیک نمیشی خودم حواسم بهت هست
بعد از این حرفم از کلاس بیرون رفت من واقعا چم شده حتما دیوونه شدم از کلاس بیرون اومدم و پشت سرش رفتم وارد کلاس شد میخواست روی میزش بشینه که با حرفم سر جاش ایستاد
_........
ادامه دارد
شرطا:
لایک۵
کامنت۷
۲.۹k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.