گناهکار 🤍⛓️ pat 38:
دیاناا،چی! میخوای بگی؟
ارسلان،رفتم نزدیک دیانا و صورتمو بردم جلو و گفتم،
بازم تولدت مبارک خرههههه،به سمت اتاق بالا رفتم،
محراب،اههههههه،امنم گفتم چی میگه
دیانا،خشن ،با اون غرور مسخرت،اصلا این غرور نیست،هر بار یه جوریه،
نیکا،خخ
دیانا،راست میگم،خب امشب اینجاین دیگه،
محراب،یه اتاق بدین چشم،
دیانا،واع این همه اتاق،مهشاد بزا بیاد پیش ما
مهشاد،پیش محراب،ممیونم،
یاشع،نیکا،من میام پیش تو،
ارسلان،شما خیلی آب انار خوردی،
دیانا،تو باز اومدی بکپ تو اتاقت بچه پروععع،
ارسلان،نیکا این چی گفت،
نیکا،هیچی🗣️😐
ارسلان،این خانوم میاد اتاق خودش نیکا اتاق خودش،محرازشاد،هم یه اتاق،
محراب،این درستههه،
دیانا،بدو بدو رفتم پایین اتاق نیکا،
ارسلان،اع،نزار فرار کنه،
نیکا،به من چه
محراب،به منم چهههه،خب قیافتو اینجوری نکن بروووو
نیکا،ابشسسسس،
دیانا،برشگتم،بالا و به هیچکس نگاه نکردم،و به سمت بالا رفتم
ارسلان،خودش برگشت نمیخواد،
دیانا،کتاب ها رو از تو قفسه برداشتم،و اومد از رو پله ها،کفتم،اینا منو اذیت میکنن بندازین اشغالی،پرت کردم،رو سر ارسلان،
ارسلان،بببین نیکا،حالا بریییییین.😳😳😳😳😳😳😳😬😬😬😬😬این چی بود،
نیکا،😂😂😂😂😂😂😂😂 محراب،واییییییی😂😂😂😂😂😂
مهشاد،سعی میکردم خندم ولی نمشد،
ارسلان،مگه اسکولیییی،
دیانا،اره یکی اسکول تر از خودمو پیدا کردم انداختم روت،هههه،
ارسلان،اها،بعد چرا من،
دیانا،
چون تو قیافت به اسکوله ها بیشتر میخوره،.
نیکا،😅😅😅😅
ارسلان،بیام بالا فقط
دیانا،اروم بیا از پله ها لیز نخوری،
محراب،حاجی دمت گرم،😆😆😆😆😆
دیانا،رفت رو تخت نشستم اه،عصابمو خورد کرده
ارسلان،بخدا میکشمت
دیانا،با منی
اره
وای ترسیددددمممم
ارسلان،در بستم،اومدم رو تخت نشستم،
دیانا،هب
چی خب
چی شده باز
ارسلان،رفتم،نزذیکش،جوابمو ندادی.
دیانا،چه جوابی
ارسلان،از چونش گرفتم و بوسیدمش
دیانا،میخواستم هلش بدم که پهنم کرد رو تخت،
ارسلان،لبمو برداشتم،وای سرم گیج میره،انذاختم بغل دیانا خودمو،
دیانا،اع،ارسللن،نیکااااا،نیکالاالللللللااا،
نیکا،بله
دیانا،بیا کمکم کن ارسلان بلند کنم،
ارسلان،با دست چپم به نیکا اشاره کردم،بره
نیکا،اممم، ویژه محراب صدام میزنه نمیتونم،
دیانا،واع،تیکااااا،ای خدا ارسلان،
ارسلان،سرم نزدیک گردن دیانا بود که شروع کردم به خوردن گردنش۰
دیانا،اهل،پس نقشت این بود،هیچ کاری نکرذن،وقت مکث کردم،
ارسلان،اروم سرمو بلند کردم،به چشمای دیانا خیره شدم
دیانا 😑😶
ارسلان،دکمه اول لباسشو باز کردم،بلز همین جور ساکت داشت نگام میکرد،دکمه دوم باز کردم همینجور بود،دکمه سوم باز کردم،
دیانا،ارسلان،
جانم،ذستمو گذاشتم رو ران پاهاش،
دیانا،من پریُودم،امشب وقتش نیست😏😉 بزار واسه شب بعد،
ارسلان،از رو دیانا پریدم بالا دستمو برداشتم،
دیانا،خندم به ارسلان،گرفته،بود داشتم جر میخوردم،ولی بهش نگاه کردم،
ارسلان،چیزه گوشیم دست محرابه،محراببببب،به سمت پایین قرار کزدم،
دیانا،وایییییی،خدایا،این پسر چشههه،😅😅😅😂😂😂😂😂😂😅😆😆😆😆😆😆😆😆😆عجب کردم تنها راه مقابله با پسرا،همینه،اصلا من پریود نبودم،خخخ،سرمو گذاشتم، رو بالشت،تا خوابم ببره،
ارسلان،فرار کردم تو اتاق،اععع،همه چیز بهم خورد،خاک تو سرم،ولش بعداً تلافی میکنم،رو تخت دراز کشیدم،واخوابم،برد،
مهشاد،محراب،بخولبیم دیگه،
محراب الان ما تو یه اتاقیم،
خببب
محراب،ام....😏💜😈
........
خب اینم پارت میشه فقط صد تا کامنت بزارین خواهش میکنم،
ارسلان،رفتم نزدیک دیانا و صورتمو بردم جلو و گفتم،
بازم تولدت مبارک خرههههه،به سمت اتاق بالا رفتم،
محراب،اههههههه،امنم گفتم چی میگه
دیانا،خشن ،با اون غرور مسخرت،اصلا این غرور نیست،هر بار یه جوریه،
نیکا،خخ
دیانا،راست میگم،خب امشب اینجاین دیگه،
محراب،یه اتاق بدین چشم،
دیانا،واع این همه اتاق،مهشاد بزا بیاد پیش ما
مهشاد،پیش محراب،ممیونم،
یاشع،نیکا،من میام پیش تو،
ارسلان،شما خیلی آب انار خوردی،
دیانا،تو باز اومدی بکپ تو اتاقت بچه پروععع،
ارسلان،نیکا این چی گفت،
نیکا،هیچی🗣️😐
ارسلان،این خانوم میاد اتاق خودش نیکا اتاق خودش،محرازشاد،هم یه اتاق،
محراب،این درستههه،
دیانا،بدو بدو رفتم پایین اتاق نیکا،
ارسلان،اع،نزار فرار کنه،
نیکا،به من چه
محراب،به منم چهههه،خب قیافتو اینجوری نکن بروووو
نیکا،ابشسسسس،
دیانا،برشگتم،بالا و به هیچکس نگاه نکردم،و به سمت بالا رفتم
ارسلان،خودش برگشت نمیخواد،
دیانا،کتاب ها رو از تو قفسه برداشتم،و اومد از رو پله ها،کفتم،اینا منو اذیت میکنن بندازین اشغالی،پرت کردم،رو سر ارسلان،
ارسلان،بببین نیکا،حالا بریییییین.😳😳😳😳😳😳😳😬😬😬😬😬این چی بود،
نیکا،😂😂😂😂😂😂😂😂 محراب،واییییییی😂😂😂😂😂😂
مهشاد،سعی میکردم خندم ولی نمشد،
ارسلان،مگه اسکولیییی،
دیانا،اره یکی اسکول تر از خودمو پیدا کردم انداختم روت،هههه،
ارسلان،اها،بعد چرا من،
دیانا،
چون تو قیافت به اسکوله ها بیشتر میخوره،.
نیکا،😅😅😅😅
ارسلان،بیام بالا فقط
دیانا،اروم بیا از پله ها لیز نخوری،
محراب،حاجی دمت گرم،😆😆😆😆😆
دیانا،رفت رو تخت نشستم اه،عصابمو خورد کرده
ارسلان،بخدا میکشمت
دیانا،با منی
اره
وای ترسیددددمممم
ارسلان،در بستم،اومدم رو تخت نشستم،
دیانا،هب
چی خب
چی شده باز
ارسلان،رفتم،نزذیکش،جوابمو ندادی.
دیانا،چه جوابی
ارسلان،از چونش گرفتم و بوسیدمش
دیانا،میخواستم هلش بدم که پهنم کرد رو تخت،
ارسلان،لبمو برداشتم،وای سرم گیج میره،انذاختم بغل دیانا خودمو،
دیانا،اع،ارسللن،نیکااااا،نیکالاالللللللااا،
نیکا،بله
دیانا،بیا کمکم کن ارسلان بلند کنم،
ارسلان،با دست چپم به نیکا اشاره کردم،بره
نیکا،اممم، ویژه محراب صدام میزنه نمیتونم،
دیانا،واع،تیکااااا،ای خدا ارسلان،
ارسلان،سرم نزدیک گردن دیانا بود که شروع کردم به خوردن گردنش۰
دیانا،اهل،پس نقشت این بود،هیچ کاری نکرذن،وقت مکث کردم،
ارسلان،اروم سرمو بلند کردم،به چشمای دیانا خیره شدم
دیانا 😑😶
ارسلان،دکمه اول لباسشو باز کردم،بلز همین جور ساکت داشت نگام میکرد،دکمه دوم باز کردم همینجور بود،دکمه سوم باز کردم،
دیانا،ارسلان،
جانم،ذستمو گذاشتم رو ران پاهاش،
دیانا،من پریُودم،امشب وقتش نیست😏😉 بزار واسه شب بعد،
ارسلان،از رو دیانا پریدم بالا دستمو برداشتم،
دیانا،خندم به ارسلان،گرفته،بود داشتم جر میخوردم،ولی بهش نگاه کردم،
ارسلان،چیزه گوشیم دست محرابه،محراببببب،به سمت پایین قرار کزدم،
دیانا،وایییییی،خدایا،این پسر چشههه،😅😅😅😂😂😂😂😂😂😅😆😆😆😆😆😆😆😆😆عجب کردم تنها راه مقابله با پسرا،همینه،اصلا من پریود نبودم،خخخ،سرمو گذاشتم، رو بالشت،تا خوابم ببره،
ارسلان،فرار کردم تو اتاق،اععع،همه چیز بهم خورد،خاک تو سرم،ولش بعداً تلافی میکنم،رو تخت دراز کشیدم،واخوابم،برد،
مهشاد،محراب،بخولبیم دیگه،
محراب الان ما تو یه اتاقیم،
خببب
محراب،ام....😏💜😈
........
خب اینم پارت میشه فقط صد تا کامنت بزارین خواهش میکنم،
۱۰۸.۰k
۰۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.