My lovely mafia🍷🧸🐾 p¹¹
یونجی « بریم سراغ جیمین...
پارک جیمین مهربون تر از بقیه افراد این بانده...جیمین توی خانواده عادی ای بزرگ شد تا اینکه پدرش ناخواسته وقتی که مست بود با یکی از افراد باند ناپدری من قمار میکنه...توی قمار تمام پول و داراییش رو میبازه برای همین با پسر ۱۳ سالش و همسرش به عمارت میان...پدرش نگهبان میشه ومادرش هم خدمتکار...تا اینکه یونگی و جیمین توی مدرسه اتفاقی باهم دوست میشن...یونگی از جیمین بدش میومد اما سراتفاقی باهم دوست میشن...جیمین تونست با درس خوندن به پایه پزشکی برسه...زندگیش تقریبا نرمال بود تا وقتی که توی ۲۱ سالگیش، وقتی مادرش ۷ ماهه باردار بود پدرش ناپدید میشه...فقط یه نامه گذاشته بود که توی اون نوشته بود..متاسفم! وقتی مادرش میخواسته خواهرش رو بدنیا بیاره، از دنیا رفت...البته اینم بگم...وقتی یونگی به باند قدرت داد جیمین رو هم به عمارت خودش برد.اما مادرش نمیتونست بره...خواهرش با بیماری قلبی بدنیا اومد...دکترا گفتند باید سنش بیشتر شه تا بتونن عملش کنن...بعد از مرگ مادرش، جیمین همه جوره مراقب خواهرش بود...جونش به جون خواهرش بستس...
هایون « واقعا دلم براش میسوزه...خ..خب..جانگ هوسوک چی؟
یونجی « خب...جانگ هوسوک...آممم هوسوک ۲ سالش بود که مادرش سر بدنیا آوردن خواهرش مرد...تا ۶ سالگی هوسوک و پدرش و خواهرش باهم زندگی میکردند هرچند پدرش و هوسوک خیلی خواهرش رو قبول نداشتند چون فکر میکردند باعث مرگ مادر هوسوک اون دختر بچه معصومه...وقتی هوسوک ۶ سالش بود پدرش توسط یکی از جاسوس های باندش کشته شد...قبلش تمام باندش..اخه اونم مافیا بود...تمام باند و داراییش رو به نام پسرش یعنی هوسوک زد...و سرپرستی دخترش رو به یکی از دوستای مافیاش داد...هوسوک هم پیش پدربزرگش بزرگ شد همراه با نفرتی که همیشه از خواهرش تو وجودش بود تا اینکه سال دوم راهنمایی با یونگی دوست شد و از طرفی نا پدری من با پدربزرگش دوست بود...بعد از قدرت گرفتن باند اونم جز اصلی از این باند شد...
پارک جیمین مهربون تر از بقیه افراد این بانده...جیمین توی خانواده عادی ای بزرگ شد تا اینکه پدرش ناخواسته وقتی که مست بود با یکی از افراد باند ناپدری من قمار میکنه...توی قمار تمام پول و داراییش رو میبازه برای همین با پسر ۱۳ سالش و همسرش به عمارت میان...پدرش نگهبان میشه ومادرش هم خدمتکار...تا اینکه یونگی و جیمین توی مدرسه اتفاقی باهم دوست میشن...یونگی از جیمین بدش میومد اما سراتفاقی باهم دوست میشن...جیمین تونست با درس خوندن به پایه پزشکی برسه...زندگیش تقریبا نرمال بود تا وقتی که توی ۲۱ سالگیش، وقتی مادرش ۷ ماهه باردار بود پدرش ناپدید میشه...فقط یه نامه گذاشته بود که توی اون نوشته بود..متاسفم! وقتی مادرش میخواسته خواهرش رو بدنیا بیاره، از دنیا رفت...البته اینم بگم...وقتی یونگی به باند قدرت داد جیمین رو هم به عمارت خودش برد.اما مادرش نمیتونست بره...خواهرش با بیماری قلبی بدنیا اومد...دکترا گفتند باید سنش بیشتر شه تا بتونن عملش کنن...بعد از مرگ مادرش، جیمین همه جوره مراقب خواهرش بود...جونش به جون خواهرش بستس...
هایون « واقعا دلم براش میسوزه...خ..خب..جانگ هوسوک چی؟
یونجی « خب...جانگ هوسوک...آممم هوسوک ۲ سالش بود که مادرش سر بدنیا آوردن خواهرش مرد...تا ۶ سالگی هوسوک و پدرش و خواهرش باهم زندگی میکردند هرچند پدرش و هوسوک خیلی خواهرش رو قبول نداشتند چون فکر میکردند باعث مرگ مادر هوسوک اون دختر بچه معصومه...وقتی هوسوک ۶ سالش بود پدرش توسط یکی از جاسوس های باندش کشته شد...قبلش تمام باندش..اخه اونم مافیا بود...تمام باند و داراییش رو به نام پسرش یعنی هوسوک زد...و سرپرستی دخترش رو به یکی از دوستای مافیاش داد...هوسوک هم پیش پدربزرگش بزرگ شد همراه با نفرتی که همیشه از خواهرش تو وجودش بود تا اینکه سال دوم راهنمایی با یونگی دوست شد و از طرفی نا پدری من با پدربزرگش دوست بود...بعد از قدرت گرفتن باند اونم جز اصلی از این باند شد...
۵۷.۷k
۱۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.