درگیر مافیاها/ پارت ۶۴
از زبان سویون:
حالا دیگه یه تعدادی از مدارکو داشتم که بابتشون پول زیادی پرداخت کرده بودم یه فلش بود و ۴ تا دونه برگه که جانگ شین گفت اینا نصفشه؛ برگه ها که فاکتور فروش مواد مخدر توی حجم زیادی بود که مجازات سنگینی داشت قطعا اما فلشو هرکار کردم جرئت نکردم نگاه کنم فکرای بدی میومد تو سرم برای همین بردم گذاشتمشون تو گاو صندوق اتاق خودم میخواستم با اینا جونگکوک رو بازی بدم تا تلافی کاری که سرم آورد و در بیارم جدا از همه اینا این قضیه در مورد پدرم بود باید نجاتش میدادم...
از زبان تهیونگ:
منو جونگکوک کارمون توی سئول تموم شده بود فقط هردوتامون با هم بودیم بادیگاردی همرامون نبود میخواستیم برگردیم خارج شهر که موبایل جونگکوک زنگ خورد پرسیدم: کیه؟
جونگکوک: جانگ شینه
تهیونگ:خب جواب بده دیگه
جونگکوک گوشیو جواب داد: الو
جانگشین: الو جئون جونگکوک کجایی میتونی حرف بزنی
جونگکوک: البته. چیکار داری جانگ شین
جانگ شین: باید تو و تهیونگ رو ببینم البته بدون هیچ بادیگاردی و دور از چشم همه
جونگکوک: ما الان توی سئولیم کجا بیایم؟
جانگ شین: خوبه پس لوکیشن میفرستم زود بیاین
جونگکوک: باشه حتما و بعدشم تماس تموم شد...
تهیونگ: جانگ شین چی میگفت؟
جونگکوک: دور بزن برگردیم قرار گذاشت همو ببینیم...
از زبان جونگکوک: منو تهیونگ رفتیم محل قرار با جانگ شین، خودش تنها اومده بود یه خونه ی آپارتمانی بود محل قرارمون...
تهیونگ:خب جانگ شین بگو ببینم چرا میخواستی ما رو ببینی
جانگ شین: در مورد یه مسئله خیلی مهم و حیاتی میخوام صحبت کنم
جونگکوک:خب یالا جانگ شین بگو ببینم
جانگ شین: بشنوید بدجور شوکه میشید پیشنهاد میکنم قبلش یه قهوه بخوریم با هم چطوره؟
جونگکوک: نمیدونم چرا جانگ شین ولی حس میکنم این همه مقدمه چینی بخاطر اینه که خودت یه کاری کردی میخوای ما دوتا قاطی نکنیم
تهیونگ: بگو لطفا مقدمه نچین
جانگ شین: باشه... دیروز صبح بعد اینکه بار رو تحویل گرفتم دختر ایل سوک اومد پیشم گفت میخواد باهام حرف بزنه
منو تهیونگ جا خوردیم انتظارشو نداشتیم
تهیونگ: برای چی اومد؟ چی میخواست؟
جانگ شین: مدارکی که علیه ایل سوک داشتم رو میخواست
جونگکوک: چی؟ از کجا فهمیده چجوری آخه
جانگ شین: من نمیدونم اینو باید از خودتون بپرسید
تهیونگ: یعنی ایل سوکم خبر داره؟
جونگکوک: فک نکنم وگرنه ساکت نمی نشست
جانگ شین: بزرگترین شانستون اینه که ایل سوک نمیدونه وگرنه برای هممون دردسر میشد ولی من مدارکو بهش دادم
من بلند شدم و یقه جانگ شینوگرفتم و گفتم: تو چیکار کردی عوضی که تهیونگ دستمو گرفت و گفت: جونگکوک یه لحظه آروم باش ببینم؛ جانگ شین توضیح بده دیگه چرا اینکارو کردی؟
جانگ شین: ....
شرط: ۵۵ لایک
حالا دیگه یه تعدادی از مدارکو داشتم که بابتشون پول زیادی پرداخت کرده بودم یه فلش بود و ۴ تا دونه برگه که جانگ شین گفت اینا نصفشه؛ برگه ها که فاکتور فروش مواد مخدر توی حجم زیادی بود که مجازات سنگینی داشت قطعا اما فلشو هرکار کردم جرئت نکردم نگاه کنم فکرای بدی میومد تو سرم برای همین بردم گذاشتمشون تو گاو صندوق اتاق خودم میخواستم با اینا جونگکوک رو بازی بدم تا تلافی کاری که سرم آورد و در بیارم جدا از همه اینا این قضیه در مورد پدرم بود باید نجاتش میدادم...
از زبان تهیونگ:
منو جونگکوک کارمون توی سئول تموم شده بود فقط هردوتامون با هم بودیم بادیگاردی همرامون نبود میخواستیم برگردیم خارج شهر که موبایل جونگکوک زنگ خورد پرسیدم: کیه؟
جونگکوک: جانگ شینه
تهیونگ:خب جواب بده دیگه
جونگکوک گوشیو جواب داد: الو
جانگشین: الو جئون جونگکوک کجایی میتونی حرف بزنی
جونگکوک: البته. چیکار داری جانگ شین
جانگ شین: باید تو و تهیونگ رو ببینم البته بدون هیچ بادیگاردی و دور از چشم همه
جونگکوک: ما الان توی سئولیم کجا بیایم؟
جانگ شین: خوبه پس لوکیشن میفرستم زود بیاین
جونگکوک: باشه حتما و بعدشم تماس تموم شد...
تهیونگ: جانگ شین چی میگفت؟
جونگکوک: دور بزن برگردیم قرار گذاشت همو ببینیم...
از زبان جونگکوک: منو تهیونگ رفتیم محل قرار با جانگ شین، خودش تنها اومده بود یه خونه ی آپارتمانی بود محل قرارمون...
تهیونگ:خب جانگ شین بگو ببینم چرا میخواستی ما رو ببینی
جانگ شین: در مورد یه مسئله خیلی مهم و حیاتی میخوام صحبت کنم
جونگکوک:خب یالا جانگ شین بگو ببینم
جانگ شین: بشنوید بدجور شوکه میشید پیشنهاد میکنم قبلش یه قهوه بخوریم با هم چطوره؟
جونگکوک: نمیدونم چرا جانگ شین ولی حس میکنم این همه مقدمه چینی بخاطر اینه که خودت یه کاری کردی میخوای ما دوتا قاطی نکنیم
تهیونگ: بگو لطفا مقدمه نچین
جانگ شین: باشه... دیروز صبح بعد اینکه بار رو تحویل گرفتم دختر ایل سوک اومد پیشم گفت میخواد باهام حرف بزنه
منو تهیونگ جا خوردیم انتظارشو نداشتیم
تهیونگ: برای چی اومد؟ چی میخواست؟
جانگ شین: مدارکی که علیه ایل سوک داشتم رو میخواست
جونگکوک: چی؟ از کجا فهمیده چجوری آخه
جانگ شین: من نمیدونم اینو باید از خودتون بپرسید
تهیونگ: یعنی ایل سوکم خبر داره؟
جونگکوک: فک نکنم وگرنه ساکت نمی نشست
جانگ شین: بزرگترین شانستون اینه که ایل سوک نمیدونه وگرنه برای هممون دردسر میشد ولی من مدارکو بهش دادم
من بلند شدم و یقه جانگ شینوگرفتم و گفتم: تو چیکار کردی عوضی که تهیونگ دستمو گرفت و گفت: جونگکوک یه لحظه آروم باش ببینم؛ جانگ شین توضیح بده دیگه چرا اینکارو کردی؟
جانگ شین: ....
شرط: ۵۵ لایک
۲۲.۱k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.