درگیرِ مافیاها
پارت ۲۷
از زبان جونگکوک: بعد بدرقه کردن جانگ شین برگشتم پیش تهیونگ که ا/ت هم پیشش بود دیدم تهیونگ عصبانیه و ا/ت هم اخماش تو هم رفته رو کردم به ا/ت
و گفتم : چیزی شده ؟ اونم ابروهاشو بالا انداخت و گفت: نخیر بعدشم از اتاق رفت بیرون
از تهیونگ پرسیدم : چی شد یدفعه؟ چرا ناراحت بود؟
تهیونگ: تقصیر خودشه حرف گوش نمیکنه لجبازه؛ حالا اونو ولش کن بگو ببینم عمو فردا سر تحویل بار میاد یا نه ؟
جونگکوک: آره میاد گفت که این کار براش خیلی مهمه.
از زبان تهیونگ: روز بعد ۱۵ کانتینر ماده مخدر به صف شده بود استرس خیلی زیادی داشت این کار بخاطر پنهون بودن از چشم همه یه جایی قرار تحویلو گذاشته بودیم که عقل جنم بهش نمیرسید همه اونجا بودن از منو جونگکوک گرفته تا جانگ شین و ووشیک و ایل سوک و ... آدمای جانگ شین داشتن کانیتینر ها رو چک میکردن و مطمئن میشدن مواد خالص باشه بعدشم فاکتور فروش امضا شد و ما هم مبلغ سنگینی به صورت نقدی در ازاش تحویل گرفتیم در آخر هممون با هم دست دادیم که عمو ایل سوک رو به اونا گفت: باید جشن بگیریم بخاطر این شراکت پس فردا شب عمارت ما دعوتید
جانگ شین و ووشیک: البته باعث افتخاره جناب ایل سوک حتما میایم
بعد رفتن اونا ایل سوک گفت: من باید برم سئول شماهم برید عمارت بگید به ا/ت برنامه مهمونی پس فردا شب رو بچینه.
از زبان جونگکوک:
منو تهیونگ برگشتیم عمارت که دیدیم چندتا ماشین و چند نفر آدم تو حیاطن تهیونگ پرسید: چه خبر شده؟
جونگکوک: نمیدونم بریم تو ببینیم
وارد خونه که شدیم اولین چیزی که حس میشد بوی رنگ بود تهیونگ سریع رفت سراغ ا/ت و گفت : داری چیکار میکنی؟
ا/ت: تغییر دکوراسیون؛ معلوم نیس؟
تهیونگ: ولی من اینجا صاحبخونم
میخواستم نزارم ات و تهیونگ دعوا کنن که الکی خندیدم و گفتم حالا بد نشده که ؛ که تهیونگ برگشت گفت جونگکوک فک نمیکنی این روزا زیاد میخندی؟ دخالت نکن لطفا
ا/ت برگشت به تهیونگ گفت : آره تو صاحبخونه ای من فقط یه گروگانم
تهیونگ: دستی تو موهام کشیدمو گفتم منظورم این نبود فقط میخوام بگم من همون دکورو دوس داشتم
ا/ت : همون دکور سیاهو؟
تهیونگ: آره دقیقا همون دکور سیاهو
ا/ت : یه لحضه بدجور عصبی شدم و اصلا به معنی چیزی که میخواستم بگم دقت نکردم برگشتم به تهیونگ گفتم: تو حق نداری سیاهی درونتو به بقیه تحمیل کنی
تهیونگ یه دفعه ساکت شد و یه نگاه بهم انداخت بعدشم رفت بالا تو اتاق خودش منم یه دست تو موهام کشیدم و یه لعنت به خودم فرستادم که جونگکوک گفت: ا/ت ناراحت نشو حالا خونه برای پس فردا شیک میشه ولی
ا/ت: پس فردا؟ مگه پس فردا چه خبره؟
جونگکوک: عمو ایل سوک واسه شراکتمون قراره مهمونی بده
ا/ت: شراکت با جانگ شین منظورته؟
جونگکوک: اوهوم
ا/ت: ....
بچه ها جون از پارت ۲۵ شرطا نرسیده🥲🥲
از زبان جونگکوک: بعد بدرقه کردن جانگ شین برگشتم پیش تهیونگ که ا/ت هم پیشش بود دیدم تهیونگ عصبانیه و ا/ت هم اخماش تو هم رفته رو کردم به ا/ت
و گفتم : چیزی شده ؟ اونم ابروهاشو بالا انداخت و گفت: نخیر بعدشم از اتاق رفت بیرون
از تهیونگ پرسیدم : چی شد یدفعه؟ چرا ناراحت بود؟
تهیونگ: تقصیر خودشه حرف گوش نمیکنه لجبازه؛ حالا اونو ولش کن بگو ببینم عمو فردا سر تحویل بار میاد یا نه ؟
جونگکوک: آره میاد گفت که این کار براش خیلی مهمه.
از زبان تهیونگ: روز بعد ۱۵ کانتینر ماده مخدر به صف شده بود استرس خیلی زیادی داشت این کار بخاطر پنهون بودن از چشم همه یه جایی قرار تحویلو گذاشته بودیم که عقل جنم بهش نمیرسید همه اونجا بودن از منو جونگکوک گرفته تا جانگ شین و ووشیک و ایل سوک و ... آدمای جانگ شین داشتن کانیتینر ها رو چک میکردن و مطمئن میشدن مواد خالص باشه بعدشم فاکتور فروش امضا شد و ما هم مبلغ سنگینی به صورت نقدی در ازاش تحویل گرفتیم در آخر هممون با هم دست دادیم که عمو ایل سوک رو به اونا گفت: باید جشن بگیریم بخاطر این شراکت پس فردا شب عمارت ما دعوتید
جانگ شین و ووشیک: البته باعث افتخاره جناب ایل سوک حتما میایم
بعد رفتن اونا ایل سوک گفت: من باید برم سئول شماهم برید عمارت بگید به ا/ت برنامه مهمونی پس فردا شب رو بچینه.
از زبان جونگکوک:
منو تهیونگ برگشتیم عمارت که دیدیم چندتا ماشین و چند نفر آدم تو حیاطن تهیونگ پرسید: چه خبر شده؟
جونگکوک: نمیدونم بریم تو ببینیم
وارد خونه که شدیم اولین چیزی که حس میشد بوی رنگ بود تهیونگ سریع رفت سراغ ا/ت و گفت : داری چیکار میکنی؟
ا/ت: تغییر دکوراسیون؛ معلوم نیس؟
تهیونگ: ولی من اینجا صاحبخونم
میخواستم نزارم ات و تهیونگ دعوا کنن که الکی خندیدم و گفتم حالا بد نشده که ؛ که تهیونگ برگشت گفت جونگکوک فک نمیکنی این روزا زیاد میخندی؟ دخالت نکن لطفا
ا/ت برگشت به تهیونگ گفت : آره تو صاحبخونه ای من فقط یه گروگانم
تهیونگ: دستی تو موهام کشیدمو گفتم منظورم این نبود فقط میخوام بگم من همون دکورو دوس داشتم
ا/ت : همون دکور سیاهو؟
تهیونگ: آره دقیقا همون دکور سیاهو
ا/ت : یه لحضه بدجور عصبی شدم و اصلا به معنی چیزی که میخواستم بگم دقت نکردم برگشتم به تهیونگ گفتم: تو حق نداری سیاهی درونتو به بقیه تحمیل کنی
تهیونگ یه دفعه ساکت شد و یه نگاه بهم انداخت بعدشم رفت بالا تو اتاق خودش منم یه دست تو موهام کشیدم و یه لعنت به خودم فرستادم که جونگکوک گفت: ا/ت ناراحت نشو حالا خونه برای پس فردا شیک میشه ولی
ا/ت: پس فردا؟ مگه پس فردا چه خبره؟
جونگکوک: عمو ایل سوک واسه شراکتمون قراره مهمونی بده
ا/ت: شراکت با جانگ شین منظورته؟
جونگکوک: اوهوم
ا/ت: ....
بچه ها جون از پارت ۲۵ شرطا نرسیده🥲🥲
۲۲.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.