(پارت15)
نویسنده ویو
ته:امکان نداره بمیری.(با گریه)
جین:(هنگامی که اشک میریخت از چشمش)قاطلت رو کاری میکنم که ارزو مرگ کنه.
نامجون:جیمین لطفا برگرد داداش (با گریه شدید)
هوپ:من الان بدون تو چطور بتونم زندگی کنم(با گریه)
کوک:لطفا برگرد هیونگ(با گریه)
شوگا:(با گریه شدید)هرکس اینکارو کرده از کارش پشیمونش میکنم
کوک*ویو.
داشتم با گریه میرفتم بیرون.
از بیمارستان یهو.
یاد رازی که جیمین میخواست بگه افتادم.
چی میخواست بگه.
بیرون بودم.
نویسنده ویو.
دکتر:لطفا بسه باید ببریمش
جین:وایسید
نامجون:وایسید خواهش میکنم.
نامجون رفت بالا ر جیمین و.
دوتادستاش رو گذاشت.
روی سر جیمین و سرش رو بوسید.
ته*ویو
میکشمت جئون جانگ کوک.
رفتم دنبال جانگ کوک بیرون.
دیدم روی نیمکت نشسته.
رفتم سمتش.
دستش رو کشیدم.
کوک:چیکار میکنی
ته:تو کشتیش
کوک:م...مم.منن.ن.ننن
ته:تو چی
کوک:ممم.منن کشتمش
ته:میدونستم (با اعصبانیت)
کوک:بخدا تخصیر من نبود
ته:خفه شو
کوک:من نمیخواستم هیونگم یه تار مو ازش کم شه
ته:تاوان اینکه جیمین رو کشتی پس میدی مطمئن باش زندگیت و سیاه میکنم.
داشتم میرفتم.
که یهو دیدم.
نامجون*ویو
وقتی تهیونگ رفت با اعصبانیت.
دنبال جانگ کوک منم رفتم.
ک حرف هایی که زدن و شنیدم.
تهیونگ داشت میومد که.
یهو من و دیدن.
خشکشون زد.
مخصوصا جانکوک.
کوک:همه چ رو شنیدی.
نامجون:عوضی تو کشتیش
کوک:ببخ.داازز.ققصصد.د. نببود..د
نامجون(حمله ور سمت)میکشمت عوضی.
نویسنده ویو.
سمت جانکوک رفت و یه مشت بهش زد.
ته:بس کنید خودم حسابش و میرسم.
پایان این پارت
ته:امکان نداره بمیری.(با گریه)
جین:(هنگامی که اشک میریخت از چشمش)قاطلت رو کاری میکنم که ارزو مرگ کنه.
نامجون:جیمین لطفا برگرد داداش (با گریه شدید)
هوپ:من الان بدون تو چطور بتونم زندگی کنم(با گریه)
کوک:لطفا برگرد هیونگ(با گریه)
شوگا:(با گریه شدید)هرکس اینکارو کرده از کارش پشیمونش میکنم
کوک*ویو.
داشتم با گریه میرفتم بیرون.
از بیمارستان یهو.
یاد رازی که جیمین میخواست بگه افتادم.
چی میخواست بگه.
بیرون بودم.
نویسنده ویو.
دکتر:لطفا بسه باید ببریمش
جین:وایسید
نامجون:وایسید خواهش میکنم.
نامجون رفت بالا ر جیمین و.
دوتادستاش رو گذاشت.
روی سر جیمین و سرش رو بوسید.
ته*ویو
میکشمت جئون جانگ کوک.
رفتم دنبال جانگ کوک بیرون.
دیدم روی نیمکت نشسته.
رفتم سمتش.
دستش رو کشیدم.
کوک:چیکار میکنی
ته:تو کشتیش
کوک:م...مم.منن.ن.ننن
ته:تو چی
کوک:ممم.منن کشتمش
ته:میدونستم (با اعصبانیت)
کوک:بخدا تخصیر من نبود
ته:خفه شو
کوک:من نمیخواستم هیونگم یه تار مو ازش کم شه
ته:تاوان اینکه جیمین رو کشتی پس میدی مطمئن باش زندگیت و سیاه میکنم.
داشتم میرفتم.
که یهو دیدم.
نامجون*ویو
وقتی تهیونگ رفت با اعصبانیت.
دنبال جانگ کوک منم رفتم.
ک حرف هایی که زدن و شنیدم.
تهیونگ داشت میومد که.
یهو من و دیدن.
خشکشون زد.
مخصوصا جانکوک.
کوک:همه چ رو شنیدی.
نامجون:عوضی تو کشتیش
کوک:ببخ.داازز.ققصصد.د. نببود..د
نامجون(حمله ور سمت)میکشمت عوضی.
نویسنده ویو.
سمت جانکوک رفت و یه مشت بهش زد.
ته:بس کنید خودم حسابش و میرسم.
پایان این پارت
۹.۱k
۲۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.