اثر هنری من / my artwork
اثرهنریمن / my artwork
P⁷
تهیونگ:"برای اینکه یکم استراحت کنم"
رونا:"حالا چرا منو اوردی مگه خودت دوست دختر نداری؟"
ته:"دلیلی براش ندارم،نه باهم کات کردیم اون فقط یه هرزه بود"
رونا:"اوم،وایسا پس دانشگاهمون چی میشه؟"
ته:"به مدت ۲۰ روز برات مرخصی گرفتم چون ۲۰ روز اینجاییم"
رونا:"پس خودت چی؟"
ته:"منکه مامانم مدیر مدرسس پس مهم نیس برام،خب یکم از خودت تعریف کن"
رونا:"راستش من خانواده ای ندارم*سرشو انداخت پایین*"
ته:"اوه متاسفم"
رونا:"*سرشو اورد بالا*مهم نیس دیگه عادت کردم بهش"لبخند فیک و بغضی""
تهیونگ ویو
فهمیدم که بغض کرده منم بهش گفتم:"یاااا حالا نمیخواد بغض کنی"
دیدم اشکای صورتش به لپای نرم مانندِ سفیدش روون شد
همونجور که اشک میریخت خندید
*اینم بگم که روی مبل نشستن و کنار همدیگه ان*
رونا:"من وقتی که۱۲سالم بود خانوادمو از دست دادم و خاطره ی زیادی باهاشون به یاد ندارم
م...من برم سرویس*اشکاشو با دستش پاک کرد*"
رونا ویو
رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم و روبه روی اینه ی دسشویی وایسادم و نگاه خودم میکردم،مثل دیوونه ها داشتم خودمو نگاه میکردمو همونجور که اشک میریختم میخندیدم و میگفتم:"تو ت...و یه روانی سادیسمیی*سوپرایز شدین؟*"
همینجور داشت بلند میخندید که توی اینه نگاه کردو گفت:"تو خ...خیلی زشتی ت...تو باید بمیری*همونجور که میخنده*"
راوی
رونا محکم دستشو زد به اینه و اینه خورد شد،یه تیکه اینه برداشت و در دسشویی رو باز کرد و رفت حموم،وان رو پر از اب کرد و خودش با لباس خوابید داخلش
روبه خودش میگفت:"تو خیلی مزخرفی،تو فقط یه سادیسمی ای که کسی بهت نیاز نداره،تو باید بمیری بی مصرف!"*خب بزارید یه توضیح کوتاهی بهتون بدم رونا وقتی که اسم پدرو مادرشو میشنوه هوشیارشو از دست میده و کاراش دست خودش نیست،درسته که اون بیماری سادیسم داره ولی زیاد نیست ولی اینبار کاملا هوشیاریشو از دست داده و نمیدونه چیکار میکنه و در فصل دوم میفهمید که چرا سادیسمیه*
رونا میاد اینه رو برمیداره و کل بدنشو باهاش خط خطی میکنه و در اخر اینه رو چندبار خیلی عمیق و محکم روی رگ دستش میکشه و در اخر بیهوش میشه
تهیونگ ویو
صدای اب میومد،صدای خنده میومد ولی بهش توجه نکردم،ولی چرا اب؟مگه رونا قرار نبود بره دسشویی؟چرا انقد طولش داده؟یعنی رفته حموم؟
شرایط پارت بعد
۷ لایک
۶ کامنت
P⁷
تهیونگ:"برای اینکه یکم استراحت کنم"
رونا:"حالا چرا منو اوردی مگه خودت دوست دختر نداری؟"
ته:"دلیلی براش ندارم،نه باهم کات کردیم اون فقط یه هرزه بود"
رونا:"اوم،وایسا پس دانشگاهمون چی میشه؟"
ته:"به مدت ۲۰ روز برات مرخصی گرفتم چون ۲۰ روز اینجاییم"
رونا:"پس خودت چی؟"
ته:"منکه مامانم مدیر مدرسس پس مهم نیس برام،خب یکم از خودت تعریف کن"
رونا:"راستش من خانواده ای ندارم*سرشو انداخت پایین*"
ته:"اوه متاسفم"
رونا:"*سرشو اورد بالا*مهم نیس دیگه عادت کردم بهش"لبخند فیک و بغضی""
تهیونگ ویو
فهمیدم که بغض کرده منم بهش گفتم:"یاااا حالا نمیخواد بغض کنی"
دیدم اشکای صورتش به لپای نرم مانندِ سفیدش روون شد
همونجور که اشک میریخت خندید
*اینم بگم که روی مبل نشستن و کنار همدیگه ان*
رونا:"من وقتی که۱۲سالم بود خانوادمو از دست دادم و خاطره ی زیادی باهاشون به یاد ندارم
م...من برم سرویس*اشکاشو با دستش پاک کرد*"
رونا ویو
رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم و روبه روی اینه ی دسشویی وایسادم و نگاه خودم میکردم،مثل دیوونه ها داشتم خودمو نگاه میکردمو همونجور که اشک میریختم میخندیدم و میگفتم:"تو ت...و یه روانی سادیسمیی*سوپرایز شدین؟*"
همینجور داشت بلند میخندید که توی اینه نگاه کردو گفت:"تو خ...خیلی زشتی ت...تو باید بمیری*همونجور که میخنده*"
راوی
رونا محکم دستشو زد به اینه و اینه خورد شد،یه تیکه اینه برداشت و در دسشویی رو باز کرد و رفت حموم،وان رو پر از اب کرد و خودش با لباس خوابید داخلش
روبه خودش میگفت:"تو خیلی مزخرفی،تو فقط یه سادیسمی ای که کسی بهت نیاز نداره،تو باید بمیری بی مصرف!"*خب بزارید یه توضیح کوتاهی بهتون بدم رونا وقتی که اسم پدرو مادرشو میشنوه هوشیارشو از دست میده و کاراش دست خودش نیست،درسته که اون بیماری سادیسم داره ولی زیاد نیست ولی اینبار کاملا هوشیاریشو از دست داده و نمیدونه چیکار میکنه و در فصل دوم میفهمید که چرا سادیسمیه*
رونا میاد اینه رو برمیداره و کل بدنشو باهاش خط خطی میکنه و در اخر اینه رو چندبار خیلی عمیق و محکم روی رگ دستش میکشه و در اخر بیهوش میشه
تهیونگ ویو
صدای اب میومد،صدای خنده میومد ولی بهش توجه نکردم،ولی چرا اب؟مگه رونا قرار نبود بره دسشویی؟چرا انقد طولش داده؟یعنی رفته حموم؟
شرایط پارت بعد
۷ لایک
۶ کامنت
۱۱.۷k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.