خاطرات سم من ۴
الان از هواپیما اومدیم پایین
آنیا منو کول کرده
کوکی داره تو گوشیش میچرخه
هینا داره دنبال پسر خوشگل میگرده
کیمی داره کیم میخوره
انیا:ثورا کیس کش پاشو آدرس خونه رو بده
ثورا:خیابون......پلاک....
آنیا:مرسی......دیوب
*تو خونه*
آنیا:پسش بچه زبون نفهم
کوکی:چه پسر جذابی....هم شوگا
هینا:چرا همه میگن من قیا.....
که یه پالشت خورد تو صورتش
هیینا:عررررررررررررر*سگ*
همع:ثووووووورراااِاااااا درررررر ریییییییییووووووو
ثورا:الفرااااار
هینا:مادر ماکیا پدر کیمی چان خود خوار واساااااا
ثورا:اییییی مردیکه بپا*پریدن از رو سر باجی*
باجی:*خیس کردن شلوار*این چه دادی بو
هینا:اعععععع*رفتن رو لب باجی*
باجی:*سرخ*
هینا:*سرخ*
کوکی:*در آوردن گوشی عکس گرفتن*
آنیا:*گرفتن چشای ثورا*
ثورا:*گرفتن چشای آنیا*
کیمی:خخخخخخخخخ هینا به مرز آینده اش رسییییید واییییییییییی
باجی:*خجالت*بچه تو درس و مدرسه نداری
کیمی:نه اغلب جیم میزنیم
مایکی:واتاشیوا سانو مانجیرو دس
ثورا:واتاشیوا ....ثورا دس
مایکی:لقب به مایکی هستم
ثورا:لقب به ثو
کوکی:*هل دادن ثورا*
ثورا جاخالی داد مایکی رو کشید اونور و کوکی با دیوار یه کیس مشتی رفتن
ثورا:مایکی برا منه
هینا:اونم برا منه*اشاره به باجی*
کوکی:اون بادمجون هم برا من
کیمی:خب منم اون کیوته
*حالا چار ساعت بیام واتاشیوا دمپایی مامان دس بگم*
ثورا:داداشیییییییی*پریدن رو سر تاکه اومی*
تاکه:اویی تمه.....ثو....ثووورااااااا*بغل سفت*
همه غیر آنیا:اون کوتوله بس نبود
آنیا:بابا اون داداششه... باباش ثورا رو آورد اینجا حالا هم دلال مواد شده باباتون
سنجو:آجییییییییییی
الان خوابم میاد و حقیقتن نمیدونم چی نوشتم
پارت بعد نتمون وصل شه
ساعت:۳:۲۳
آنیا منو کول کرده
کوکی داره تو گوشیش میچرخه
هینا داره دنبال پسر خوشگل میگرده
کیمی داره کیم میخوره
انیا:ثورا کیس کش پاشو آدرس خونه رو بده
ثورا:خیابون......پلاک....
آنیا:مرسی......دیوب
*تو خونه*
آنیا:پسش بچه زبون نفهم
کوکی:چه پسر جذابی....هم شوگا
هینا:چرا همه میگن من قیا.....
که یه پالشت خورد تو صورتش
هیینا:عررررررررررررر*سگ*
همع:ثووووووورراااِاااااا درررررر ریییییییییووووووو
ثورا:الفرااااار
هینا:مادر ماکیا پدر کیمی چان خود خوار واساااااا
ثورا:اییییی مردیکه بپا*پریدن از رو سر باجی*
باجی:*خیس کردن شلوار*این چه دادی بو
هینا:اعععععع*رفتن رو لب باجی*
باجی:*سرخ*
هینا:*سرخ*
کوکی:*در آوردن گوشی عکس گرفتن*
آنیا:*گرفتن چشای ثورا*
ثورا:*گرفتن چشای آنیا*
کیمی:خخخخخخخخخ هینا به مرز آینده اش رسییییید واییییییییییی
باجی:*خجالت*بچه تو درس و مدرسه نداری
کیمی:نه اغلب جیم میزنیم
مایکی:واتاشیوا سانو مانجیرو دس
ثورا:واتاشیوا ....ثورا دس
مایکی:لقب به مایکی هستم
ثورا:لقب به ثو
کوکی:*هل دادن ثورا*
ثورا جاخالی داد مایکی رو کشید اونور و کوکی با دیوار یه کیس مشتی رفتن
ثورا:مایکی برا منه
هینا:اونم برا منه*اشاره به باجی*
کوکی:اون بادمجون هم برا من
کیمی:خب منم اون کیوته
*حالا چار ساعت بیام واتاشیوا دمپایی مامان دس بگم*
ثورا:داداشیییییییی*پریدن رو سر تاکه اومی*
تاکه:اویی تمه.....ثو....ثووورااااااا*بغل سفت*
همه غیر آنیا:اون کوتوله بس نبود
آنیا:بابا اون داداششه... باباش ثورا رو آورد اینجا حالا هم دلال مواد شده باباتون
سنجو:آجییییییییییی
الان خوابم میاد و حقیقتن نمیدونم چی نوشتم
پارت بعد نتمون وصل شه
ساعت:۳:۲۳
۳.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.