زندگی کیوت من:)
پارت سوم
ویو جیمین
آخه لعنتی این دم در آبجیم چه غلطی میکنه جوابشو نمیدم
(دوباره خیلی خیلی زنگ زد)
حرسم در اومد درو باز کردم گفتم: سلام اینجا چا گوهی میخوری خونه ی ابجیم؟
جون وو: سلام آقا جیمین ببخشید دست خالی اومدیم
جیمین: گوه اضافه نخور عوضی حروم زاده بگو چی میخوای
نکته: جون وو دشمن خونی جیمین هست چون جون وو بابای جیمینو کشته و مامانش رو گروگان گرفته و میخواد اونم بکشه
جون وو: میخواستم که..
جیمین: خواهرمو گروگان بگیری؟
جون وو:(دست میزنه) به به چقد خوب فهمیدی!!
جیمین: چرا خانوادمو ازم میگیری؟
جون وو: چون بابات بدهکار بود و هنوزم هست و تا وقتی که پولمو ندی ول نمیکنم
جیمین: آخه پولت خیلی زیاده
جون وو: خودت خواستی من بازم میام پیش خواهرت ولی نمیگم کی:)
جیمین: به گوهم(درو بست)
جون وو: اشغال بدهکار
جیمین: وای خدا اگه بیاد بورا رو بگیره چی:(((
ویو بورا
بورا: اخیییش امروزم تموم شد راستی ا.ت شنیدم مستقل شدی
ا.ت: آره ولی دنبال خونه ام
بورا: نه بابا نمیخواد بیا با من زندگی کن دوتایی باهم باشیم
ا.ت: واقعاااا
بورا: ارههه
ا.ت: وای مرسی پس میام
بورا: حله
بورا: یک امروز رو بیا پیشم
ا.ت: باشه میام
بورا: واییی خودااا
ا.ت: اییی
(رسیدن)
جیمین
اوف حالا چیکار کنم
بزار از پنجره ببینم نیومدن؟ واییییی اومدن برم خونه رو اماده کنم پاک یادم رف
خونه رو تمیز کردم و بعد رفتم قایم شدم و چراغارو خاموش کردم اومدن بالا و از آسانسور رفتن اومدن سمت در و......
ویو بورا
رفتم بالا دل تو دلم نبود که با ا.ت زندگی کنم:))
باز کردم درو دیدم چراغا خاموشه من یادم نمیاد چراغا رو خاموش کرده باشم؟؟؟ چمدونم چراغارو روشن کردم رفتم تو کفشام در آوردم و دستامو شستم لباسامو عوض کردم و به ا.ت هم گفتم اینکارو کنه بعد رفتیم غذا رو آماده کردیم و رفتیم نشستیم و آماده برای خوردن
ویو ا.ت
نشستیم غذا بخوریم یدقه به بهونه ی جیمین رفتم به بورا گفتم بورا من یه لحظه برم تو اتاق با کیفم کار دارم گفت باشه رفتم نشستم رو تخت به جیمین پیام دادم جیمین کجایی گفت تو کمد اتاق بغلی قایم شدم
ا.ت: از کمد آروم بیا بیرون من تو همکن اتاق رو تخت نشستم
جیمین: اوکی
ویو جیمین
یواش اومدم بیرون
جیمین: ا.ت کی بیام؟
ا.ت: ببین موقع ی شستن بهت پیام میدم برو بغلش کن از پشت
جیمین: اوکی ولی یکم سریع تر خفه شدم اون تو
ا.ت: اوک بابا خفن حسودیم شد😂
جیمین: یک موقع برا تو😂
ویو بورا
چرا نمیاد بزار صداش ک...
ا.ت: اومدممم
(غذا خوردن)
بورا:بریم ظرف بشوریم
ا.ت: اوکی
ویو ا.ت
رفتم پیام دادم به جیمین که بیاد
ویو جیمین
دیدم پیام داد رفتم یواش پیش بورا تا ظرف آخر رو هم شست پریدم از پشت بغلش🥺(اسلاید بعد بغل جیمین و بورا)
بورا: جیمی.....
__
تمام شد🙂
شرط: ۱۰ تا لایک و ۷ تا نظر و ۳ تا فالو
ویو جیمین
آخه لعنتی این دم در آبجیم چه غلطی میکنه جوابشو نمیدم
(دوباره خیلی خیلی زنگ زد)
حرسم در اومد درو باز کردم گفتم: سلام اینجا چا گوهی میخوری خونه ی ابجیم؟
جون وو: سلام آقا جیمین ببخشید دست خالی اومدیم
جیمین: گوه اضافه نخور عوضی حروم زاده بگو چی میخوای
نکته: جون وو دشمن خونی جیمین هست چون جون وو بابای جیمینو کشته و مامانش رو گروگان گرفته و میخواد اونم بکشه
جون وو: میخواستم که..
جیمین: خواهرمو گروگان بگیری؟
جون وو:(دست میزنه) به به چقد خوب فهمیدی!!
جیمین: چرا خانوادمو ازم میگیری؟
جون وو: چون بابات بدهکار بود و هنوزم هست و تا وقتی که پولمو ندی ول نمیکنم
جیمین: آخه پولت خیلی زیاده
جون وو: خودت خواستی من بازم میام پیش خواهرت ولی نمیگم کی:)
جیمین: به گوهم(درو بست)
جون وو: اشغال بدهکار
جیمین: وای خدا اگه بیاد بورا رو بگیره چی:(((
ویو بورا
بورا: اخیییش امروزم تموم شد راستی ا.ت شنیدم مستقل شدی
ا.ت: آره ولی دنبال خونه ام
بورا: نه بابا نمیخواد بیا با من زندگی کن دوتایی باهم باشیم
ا.ت: واقعاااا
بورا: ارههه
ا.ت: وای مرسی پس میام
بورا: حله
بورا: یک امروز رو بیا پیشم
ا.ت: باشه میام
بورا: واییی خودااا
ا.ت: اییی
(رسیدن)
جیمین
اوف حالا چیکار کنم
بزار از پنجره ببینم نیومدن؟ واییییی اومدن برم خونه رو اماده کنم پاک یادم رف
خونه رو تمیز کردم و بعد رفتم قایم شدم و چراغارو خاموش کردم اومدن بالا و از آسانسور رفتن اومدن سمت در و......
ویو بورا
رفتم بالا دل تو دلم نبود که با ا.ت زندگی کنم:))
باز کردم درو دیدم چراغا خاموشه من یادم نمیاد چراغا رو خاموش کرده باشم؟؟؟ چمدونم چراغارو روشن کردم رفتم تو کفشام در آوردم و دستامو شستم لباسامو عوض کردم و به ا.ت هم گفتم اینکارو کنه بعد رفتیم غذا رو آماده کردیم و رفتیم نشستیم و آماده برای خوردن
ویو ا.ت
نشستیم غذا بخوریم یدقه به بهونه ی جیمین رفتم به بورا گفتم بورا من یه لحظه برم تو اتاق با کیفم کار دارم گفت باشه رفتم نشستم رو تخت به جیمین پیام دادم جیمین کجایی گفت تو کمد اتاق بغلی قایم شدم
ا.ت: از کمد آروم بیا بیرون من تو همکن اتاق رو تخت نشستم
جیمین: اوکی
ویو جیمین
یواش اومدم بیرون
جیمین: ا.ت کی بیام؟
ا.ت: ببین موقع ی شستن بهت پیام میدم برو بغلش کن از پشت
جیمین: اوکی ولی یکم سریع تر خفه شدم اون تو
ا.ت: اوک بابا خفن حسودیم شد😂
جیمین: یک موقع برا تو😂
ویو بورا
چرا نمیاد بزار صداش ک...
ا.ت: اومدممم
(غذا خوردن)
بورا:بریم ظرف بشوریم
ا.ت: اوکی
ویو ا.ت
رفتم پیام دادم به جیمین که بیاد
ویو جیمین
دیدم پیام داد رفتم یواش پیش بورا تا ظرف آخر رو هم شست پریدم از پشت بغلش🥺(اسلاید بعد بغل جیمین و بورا)
بورا: جیمی.....
__
تمام شد🙂
شرط: ۱۰ تا لایک و ۷ تا نظر و ۳ تا فالو
۵.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.