𝗗𝗮𝗿𝗸 𝘀𝗶𝗱𝗲(𝟭)𝗽𝟴
داهیون ویو:
بعد از تقریبا نیم ساعت صبحانه خوردن رفتیم شرکت پرونده ها و فایل ها رو مرتب کردم رفتم به یونجون خبر بدم وارد اتاق شدم
داهیون: بفرمایید همه فایل های...
حرفمو تموم نکرده بودم که یکی بدون در زدن وارد شد و پرید بغل یونجون
یونجون: این مسخره بازی ها چیه هنوز بزرگ نشدی؟
خود عوضیش بود همون دختره که باهام درگیر شد
دختره: ما با هم نامزدیم یادت رفته؟ چرا نتونم نامزدم رو بغل کنم؟(ایی چندشم شد الانه که نویسنده بالا بیاره)
شوکه شده بودم چشمام رو گشاد کرده بودم و به یونجون زل زده بودم که دیدم نگام نمیکنه پرونده ها رو رومیز گذاشتم خواستم برم که دختره گفت
دختره: میشه دوتا قهوه بیاری یکیشون تلخ اون یکی شیرین باشه راستی من امریکنو میخورم(نویسنده رید تو لحجت افاده ای خانوم)
برگشتم سمتش
داهیون: نوکر بابات سیاه بود من سفیدم دست داری پاهام داری خودت میتونی بری درست کنی من دستیار شخصیم نه پادو منو با خودت اشتباه نگیر(پشمای نویسنده ریخت*)
دختره: عوضیی میدونی بابام کیه؟(با جیغ)
لبخندی زدم و کاملا خونسرد جواب دادم: شوهر مامانت؟(با لحن مسخره)
یونجون: بسه(جدی)
تو ذهنم گفتم ها چیشد بسه؟ راست میگه اصلا چرا امدم تو این شرکت مسخره به هر حال که باید از اینجا برم پس باید همه چی با نقشه پیش بره اصلا از اولش چرا انقدر عصبانی شدم؟
بدون توجه از اتاق بیرون رفتم خیلی عصبانی بودم تمام کار هامو انجام دادم دختره نکبت هنوز از اتاق بیرون نیومده بود تقریبا ساعت ۱۱ شب بود عصبانی شدم وارد اتاق شدم و سویچ رو رومیز گذاشتم
داهیون: قربان اگر کاری ندارید من میرم اینم از سویچ نامزدتون نمیتونن دیروقت تنها برن برسونیدشون من هم با دوستم باید برم بار اگر کاری ندارید برم
یونجون: بار؟ اون وقت دوستت پسره؟
داهیون: قربان فکر نکنم زندگی شخصی من بیرون از شرکت به شما ربطی داشته باشه با اجازه
رفتم سمت ماشین با جونگ کوک قرار داشتیم تا رابطش با سوآه رو خوب کنم رفتم سمت خونه لباسم رو پوشیدم و آرایش کردم
یونجون ویو:
داشتم از فضولی میمردم می جا رو رسوندم خونه که پست داهیون رو تو بار دیدم با یک پسر بود جدی؟ چرا لباسش اینجوری بود؟از روی لوگو روی جام مشروب میشد فهمید تو کدوم بارن سریع تغییر مسیر دادم و رفتم اونجا نمیدونم چرا ولی خیلی عصبانی بودم
داهیون ویو:
مناظر سوآه بودیم که دستی دستمو کشید یونجون بود
جونگ کوک: چه غلطی میکنی مرتیکه؟
یونجون: به خودم مربوطه باید با داهیون حرف بزنم
جونگ کوک: با اجازه ی کی؟
داهیون: آروم باش بزار ببینم چی میگه
کوک: بیخود میکنه چیزی بخواد بگه
دستمو محکم تر فشار داد و با خودش برد
کوک ویو:
اون پسره ی عوضی...
خیلی عصبانی بودم که صدایی شنیدم ناخودآگاه لبخند به لبم امد و برگشتم سمت صدا
سوآه: سلام آقای جئون!
کوک: سلام خانم مدیر
_____________
اسلاید اول استایل داهیون
اسلاید دوم استایل سوآه
بعد از تقریبا نیم ساعت صبحانه خوردن رفتیم شرکت پرونده ها و فایل ها رو مرتب کردم رفتم به یونجون خبر بدم وارد اتاق شدم
داهیون: بفرمایید همه فایل های...
حرفمو تموم نکرده بودم که یکی بدون در زدن وارد شد و پرید بغل یونجون
یونجون: این مسخره بازی ها چیه هنوز بزرگ نشدی؟
خود عوضیش بود همون دختره که باهام درگیر شد
دختره: ما با هم نامزدیم یادت رفته؟ چرا نتونم نامزدم رو بغل کنم؟(ایی چندشم شد الانه که نویسنده بالا بیاره)
شوکه شده بودم چشمام رو گشاد کرده بودم و به یونجون زل زده بودم که دیدم نگام نمیکنه پرونده ها رو رومیز گذاشتم خواستم برم که دختره گفت
دختره: میشه دوتا قهوه بیاری یکیشون تلخ اون یکی شیرین باشه راستی من امریکنو میخورم(نویسنده رید تو لحجت افاده ای خانوم)
برگشتم سمتش
داهیون: نوکر بابات سیاه بود من سفیدم دست داری پاهام داری خودت میتونی بری درست کنی من دستیار شخصیم نه پادو منو با خودت اشتباه نگیر(پشمای نویسنده ریخت*)
دختره: عوضیی میدونی بابام کیه؟(با جیغ)
لبخندی زدم و کاملا خونسرد جواب دادم: شوهر مامانت؟(با لحن مسخره)
یونجون: بسه(جدی)
تو ذهنم گفتم ها چیشد بسه؟ راست میگه اصلا چرا امدم تو این شرکت مسخره به هر حال که باید از اینجا برم پس باید همه چی با نقشه پیش بره اصلا از اولش چرا انقدر عصبانی شدم؟
بدون توجه از اتاق بیرون رفتم خیلی عصبانی بودم تمام کار هامو انجام دادم دختره نکبت هنوز از اتاق بیرون نیومده بود تقریبا ساعت ۱۱ شب بود عصبانی شدم وارد اتاق شدم و سویچ رو رومیز گذاشتم
داهیون: قربان اگر کاری ندارید من میرم اینم از سویچ نامزدتون نمیتونن دیروقت تنها برن برسونیدشون من هم با دوستم باید برم بار اگر کاری ندارید برم
یونجون: بار؟ اون وقت دوستت پسره؟
داهیون: قربان فکر نکنم زندگی شخصی من بیرون از شرکت به شما ربطی داشته باشه با اجازه
رفتم سمت ماشین با جونگ کوک قرار داشتیم تا رابطش با سوآه رو خوب کنم رفتم سمت خونه لباسم رو پوشیدم و آرایش کردم
یونجون ویو:
داشتم از فضولی میمردم می جا رو رسوندم خونه که پست داهیون رو تو بار دیدم با یک پسر بود جدی؟ چرا لباسش اینجوری بود؟از روی لوگو روی جام مشروب میشد فهمید تو کدوم بارن سریع تغییر مسیر دادم و رفتم اونجا نمیدونم چرا ولی خیلی عصبانی بودم
داهیون ویو:
مناظر سوآه بودیم که دستی دستمو کشید یونجون بود
جونگ کوک: چه غلطی میکنی مرتیکه؟
یونجون: به خودم مربوطه باید با داهیون حرف بزنم
جونگ کوک: با اجازه ی کی؟
داهیون: آروم باش بزار ببینم چی میگه
کوک: بیخود میکنه چیزی بخواد بگه
دستمو محکم تر فشار داد و با خودش برد
کوک ویو:
اون پسره ی عوضی...
خیلی عصبانی بودم که صدایی شنیدم ناخودآگاه لبخند به لبم امد و برگشتم سمت صدا
سوآه: سلام آقای جئون!
کوک: سلام خانم مدیر
_____________
اسلاید اول استایل داهیون
اسلاید دوم استایل سوآه
۴.۳k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.