my life is a disaster

my life is a disaster
زندگی فاجعه ی من
پارت ۲۵:

کیم: بسیار خب اینم از این....خب تمومه رد کن بیاد
+: اهههه....بگیر
کیم: به دلیل ازت نمیگیرم
+: هااا....چه دلیلی
کیم: عروسیه دخترته....اخره همین هفته
+: د...دخترم....ا.ت؟
کیم: اره...ا.ت
+: و...ولی....من که....
کیم: میدونم فروختیش....عروسیش با همونیه که بهش فروختیش....پسره من
+: م...میتونی منو...با خودت ببری پیشش
کیم: بعید میدونم از دیدنت خوشحال بشه....ناسلامتی با قمار کردن زندگیش و فاجعه کردی
+: اون...اون با پسرت...خوشبخته؟
کیم: خوشبخت تر از موقه ای که پیش تو بوده
کیم از جاش بلند شد
کیم: خیل خب...خودم میام دنبالت.
بعدشم رفت
(زمان حال)
ا.ت ویو:
بعد از چند مین که همه ی مهمونا رسیدن یه نفر اومد که عقدمون کنه
من و تهیونگ رو به روی هم ایستادیم و دسامونو گذاشتیم توی دست هم
(علامت اون یاروعه‌‌=)
=: بسیار خب شرو میکنیم
=: کیم ا.ت...از صمیم قلبت قسم میخوری
ا.ت: از صمیم قلبم قسم میخوره
=: که در همه ی سختی ها
ا.ت: که در همه ی سختی ها
=: و مشکلات زندگی
ا.ت: و مشکلات زندگی
=: در کنارت باشم
ا.ت: در کنارت باشم
=: کیم تهیونگ....از صمیم قلب قسم بخور
تهیونگ: از صمیم قلب قسم میخورم
=: که نسبت به تو هیچ وقت
تهیونگ: که نسبت به تو هیچ وقت
=بی اهمیت نباشم
تهیونگ: بی اهمیت نباشم
=: و در تمام مراحل زندگی
تهیونگ: و در تمام مراحل زندگی
=: در کنارت هستم و میمانم
تهیونگ: در کنارت هستم و میمانم
=: خیلی ممنون....مبارک!
من و تهیونگ همو بوسیدیم و مهمان ها هم شرو کردن به دست و سوت زدن

ادامه دارد.....