♡عشق در یک نگاه♡
ا/ت ویو :
بعد از یه روز خسته کننده باللخره اومدم خونه و رفتم زیر دوش اب گرم وقتی بیرون اومدم یکی در زد در و باز کردم سوهو و میا بودن
سوهو: دختر کجایی کلا نیستی این چند دقته !
میا : هستی بریم بار
ا/ت : حوصله موصله ندارم برید
سوهو : یه بار می تونی نزنی تو ذوقمون پاشو بریم دیگه
ا/ت: من نمی
میا: برو تو اتاق اماده شو ما پایین منتظریم
ا/ت: ولی....
سوهو: پایینیم
ات: خیلی خوب باشه بابا
جیمین ویو:
با ته تو بار بودیم که یهو یک دختر خیلی خوشگل و دیدم و رفتم سمت شو خواستم به نزدیک شم که یهو یکی زد تو دهنم
جیمین: هی چته
پسره: گمشو به دوست دختر من نزدیک نشو
جیمین: ببین با من
ته ته: جیمین بیا این ور
جیمین: تهیونگ برو اون ور
ته ته: جیمیننننننن بسه
به حرف تهیونگ گوش دادم و عقب کشیدم اعصابم خیلی خورد بود که یهو گرمایی رو روی بدنم حس کردم و دیدم یه دختره روم بالا اورده
جیمین : هیییییی چتهههه !!!! گند زدی به لباسم !
دختره همین جوری داشت میخندید که بد تر عصبی شدم
می خواستم هولش بدم که تا اومدم نزدیک بشم یکی دستمو گرفت
سوهو : دستت و بکش. ا/ت پاشو
خیلی کلافه بودم از بار زدم بیرون سوار ماشین شدم و عصبانیتم و با فشار پام روی پدال گاز خالی میکردم
ساعت ۱۲ شب :
رسیدم خونه
بابا ی جیمین : کدوم گوری بودی
جیمین: ولم کن
بابای جیمین: میدونی من و مامانت چه قدر نگران شدیم
جیمین:
بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاق و درو بستم ...
پایان ♡
بعد از یه روز خسته کننده باللخره اومدم خونه و رفتم زیر دوش اب گرم وقتی بیرون اومدم یکی در زد در و باز کردم سوهو و میا بودن
سوهو: دختر کجایی کلا نیستی این چند دقته !
میا : هستی بریم بار
ا/ت : حوصله موصله ندارم برید
سوهو : یه بار می تونی نزنی تو ذوقمون پاشو بریم دیگه
ا/ت: من نمی
میا: برو تو اتاق اماده شو ما پایین منتظریم
ا/ت: ولی....
سوهو: پایینیم
ات: خیلی خوب باشه بابا
جیمین ویو:
با ته تو بار بودیم که یهو یک دختر خیلی خوشگل و دیدم و رفتم سمت شو خواستم به نزدیک شم که یهو یکی زد تو دهنم
جیمین: هی چته
پسره: گمشو به دوست دختر من نزدیک نشو
جیمین: ببین با من
ته ته: جیمین بیا این ور
جیمین: تهیونگ برو اون ور
ته ته: جیمیننننننن بسه
به حرف تهیونگ گوش دادم و عقب کشیدم اعصابم خیلی خورد بود که یهو گرمایی رو روی بدنم حس کردم و دیدم یه دختره روم بالا اورده
جیمین : هیییییی چتهههه !!!! گند زدی به لباسم !
دختره همین جوری داشت میخندید که بد تر عصبی شدم
می خواستم هولش بدم که تا اومدم نزدیک بشم یکی دستمو گرفت
سوهو : دستت و بکش. ا/ت پاشو
خیلی کلافه بودم از بار زدم بیرون سوار ماشین شدم و عصبانیتم و با فشار پام روی پدال گاز خالی میکردم
ساعت ۱۲ شب :
رسیدم خونه
بابا ی جیمین : کدوم گوری بودی
جیمین: ولم کن
بابای جیمین: میدونی من و مامانت چه قدر نگران شدیم
جیمین:
بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاق و درو بستم ...
پایان ♡
۴۸.۲k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.