P22

با اینکه شرطا نرسیده بود میزارم


نامجون باتردید قبول کرد و از اونجا رفتن


ویو کوک
جلسه تموم شد و رفتیم بیرون اما یونجی خواست ک نامجون بمونه منم رفتم بیرون بعد 5مین اومدن بیرون و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
کوک:چی گفت
نامجون:خیلی عجیب بود این یونجی نبود ک توی جلسه بود یعنی یه ادم متفاوت بود
کوک:منظورت چیه
نامجون: جلوم زانو زد و التماس کرد
کوک:از اول تعریف کن
نامجون :بعد از اینکه همه رفتین اومد و گفت ک میخواد قاتل های پدرشو پیدا کنه
بعد از اینکه گفت میخواد قاتل های پدرشو پیدا کنه محکم زدم روی ترمز
نامجون:اروم چته
کوک: برگشته ک انتقام بگیره
نامجون:آره
کوک:پیشنهادشو قبول کردی
نامجون:اره اما اگه تو میخوای میتونم....
کوک:نه باید قبول کنی
نامجون:مطمئنی اما اگه....
کوک:اره
نامجون:اوکی
حرکت کردیم ب سمت خونه رسیدیم ماشین رو یه جا پارک کردم و رفتیم تو نامجون رفت پیش هایون منم رفتم اتاق خودم خيلی خسته بودم کارت یونجی رو از توی جیب کتم درآوردم روی میز کارم گذاشتم و رفتم حموم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم و امدم بیرون یه تیشرت و شلوار پوشیدم و رفت روی تخت کارت رو یه بار دیگه نگا کردم نوشته هاشو خوندم





شرط نداریم