بهای قمار پارت 27
بهای قمار
پارت 27
یونگی خیلی اروم قدم برداشت و با همه دست داد و سلام کرد و بعد کنار پدرش رفت
¥ میا سلام کن
میا تعظیم کوتاهی کرد
/ سلام اقای مین
اقای مین لبخندی زد و متقابلا جوابش رو داد
+ خیلی وقت بود ندید بودمت ...
/ اوه بله درسته شما خیلی وقته نیومدین کره !
+ اخه اینجا انقدر سرم شلوغه که نمیرسم برگردم در ضمن ...
مکثی کرد و بعد ادامه داد
+ خاطرات خوبی هم از کره به یاد ندارم ...
میا چرب زبونی کرد
/ ولی اگه روزی برگشتین ما رو خالی از لطف نزارین و حتما تشریف بیارین ...
+ ممنون
اقای مین یونگی رو به سمت خودش کشید و با نگاهش به لیرا اشاره کرد
+ نگا کن چه غوغایی به پا کرده این خوشکله ...
اخمای یونگی توی هم رفت ...
¥ چرا همچین لباسی ؟!
+ چیه خوشکل نشده ؟
یونگی میخاست بگه چرا اتفاقا خیلیم خوشکله ولحیلی کوتاهه اما بجاش از حرصش فقط گفت
¥ نه اتفاقا افتضاحه ...
اقای مین هینی کشید و به سمت بقیه رفت
میا با بی میلی خاصی لب زد
/ این لیرا خانوم کی هست حالا ؟
یونگی که نگاهشو از روی لیرا برنمیداشت گفت
¥ قمار بازه ...
بعد ناخداگاه لبخندی رو لباش نقش گرفت
¥ یه قمار باز که پول تمام دخترایی که من استفاده میکنمو در میاره
میا دماغشو چروک کرد و ایشی گفت ...
چند دقیقه بعد یونگی رفت دستشویی ولی وقتی برگشت صدای خنده کسی گوش جمعیت رو کر کرده بود... کمی جلوتر رفت دست پسری دور کمر لیرا حلقه شده بود و هر دوشون جام مشروبی رو توی دست گرفته بودن ...
یونگی نمیدونست چرا ولی قبلا اصلا براش مهم نبود زنای دور و برش با چن تا مرد دیگه هم هستن اما در مورد لیرا فرق داشت ... انگار حرصش گرفته بود ، شایدم حسودیش شده بود !
میا به سمتش اومد
/ مشکلی پیش اومده ؟
¥ نه ...
*******
لیرا نمیدونست چرا حتی از معاشرت با اون پسری که چسبیده بود بهش هم خوشش نمیومد دلش میخاست هلش بده و بگه گمشو کنار ... ولی در عوض با حس اینکه یونگی داره نگاهش میکنه میخاست انتقام بگیره....
پس غریزه بازیگریشو به کار انداخت ...
پارت 27
یونگی خیلی اروم قدم برداشت و با همه دست داد و سلام کرد و بعد کنار پدرش رفت
¥ میا سلام کن
میا تعظیم کوتاهی کرد
/ سلام اقای مین
اقای مین لبخندی زد و متقابلا جوابش رو داد
+ خیلی وقت بود ندید بودمت ...
/ اوه بله درسته شما خیلی وقته نیومدین کره !
+ اخه اینجا انقدر سرم شلوغه که نمیرسم برگردم در ضمن ...
مکثی کرد و بعد ادامه داد
+ خاطرات خوبی هم از کره به یاد ندارم ...
میا چرب زبونی کرد
/ ولی اگه روزی برگشتین ما رو خالی از لطف نزارین و حتما تشریف بیارین ...
+ ممنون
اقای مین یونگی رو به سمت خودش کشید و با نگاهش به لیرا اشاره کرد
+ نگا کن چه غوغایی به پا کرده این خوشکله ...
اخمای یونگی توی هم رفت ...
¥ چرا همچین لباسی ؟!
+ چیه خوشکل نشده ؟
یونگی میخاست بگه چرا اتفاقا خیلیم خوشکله ولحیلی کوتاهه اما بجاش از حرصش فقط گفت
¥ نه اتفاقا افتضاحه ...
اقای مین هینی کشید و به سمت بقیه رفت
میا با بی میلی خاصی لب زد
/ این لیرا خانوم کی هست حالا ؟
یونگی که نگاهشو از روی لیرا برنمیداشت گفت
¥ قمار بازه ...
بعد ناخداگاه لبخندی رو لباش نقش گرفت
¥ یه قمار باز که پول تمام دخترایی که من استفاده میکنمو در میاره
میا دماغشو چروک کرد و ایشی گفت ...
چند دقیقه بعد یونگی رفت دستشویی ولی وقتی برگشت صدای خنده کسی گوش جمعیت رو کر کرده بود... کمی جلوتر رفت دست پسری دور کمر لیرا حلقه شده بود و هر دوشون جام مشروبی رو توی دست گرفته بودن ...
یونگی نمیدونست چرا ولی قبلا اصلا براش مهم نبود زنای دور و برش با چن تا مرد دیگه هم هستن اما در مورد لیرا فرق داشت ... انگار حرصش گرفته بود ، شایدم حسودیش شده بود !
میا به سمتش اومد
/ مشکلی پیش اومده ؟
¥ نه ...
*******
لیرا نمیدونست چرا حتی از معاشرت با اون پسری که چسبیده بود بهش هم خوشش نمیومد دلش میخاست هلش بده و بگه گمشو کنار ... ولی در عوض با حس اینکه یونگی داره نگاهش میکنه میخاست انتقام بگیره....
پس غریزه بازیگریشو به کار انداخت ...
۷۱.۰k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.