میدانی جآنِ دِلَم...

میدانی جآنِ دِلَم...
پایان هَمیشه تَلخ بوده.. حَتی شیرین ترین قصه‌های مادربزرگ در شب های طولانی زمستان پایان داشتند...
اما جنسِ این پایان فرق می‌کند ؛ طَعمِ این پایان شیرین تَر از لبانَت یا حتی شیرین تر از چشیدنِ طعمِ اولین بارِ آغوشِ مردانه‌‌ات اَست.. فکرِ دوریِ تو مرا به جنون می‌کشید. سرنوشت است دیگر چه میشوَد کرد..! بینِ ما دوری انداخت..! سخت بود اما هرچه بود..! تمام شد..
اینکه دوباره میتوانیم کِنارِ هم باشیم بعدِ دوسال دوری ُ دِل‌تنگی.. جانانَم من احساسی ناب دارم ، ناب تر از شراب های کهنه شیراز..!
بعد از دوسال دوری ؛ دوسالی که تَک‌تَکِ لحظات و ثانیه‌هایش بی تو گذشت...
دل‌تنگت می‌شدم اما کاری جز صبر ُ لحظه‌‌شماری نداشتم . عشق است دیگر دوری وَ دِلتنگی دارد:)
همه‌ی این روزها و دَردها فَدایِ یِک تارِمویَت جانَم..⁦♡⁩
جآنِ‌دِلَم؛بَعد اَز دوسالی که چَشمانَت را ندیدم و به آغوش نکشیدَمَت بَرایِ رَفعِ دِل‌تَنگی من ، به آغوش بگیرم، کِ تا ابد حبس شوم در آغوشِ مردانهِ یِ اَز جِنسِ غُرور و اَمنیَتَ‌ت ، که اَحَدی تَوانِ جُدا کَردَنِمان را نَداشته باشد..
دوستت داشتَنم را نِمیتَوانَم به هیچ‌چیز تَشبیه کُنم ، چون حَد ُ اَندازه نَدارد :) اَما می خواهم بِگویَم : دوستَت دارَم به اَندازه تَمامِ گلوله‌هایی که در جنگ هایِ جَهانی شلیک شد..!
_
خدارو شڪر ک تموم شد فقط حیف ک دیگ ..😄💛
_
ایزی‌ایزی‌تامام‌تامام😎
00
00:00