چند پارتی (درخواستی)
چند پارتی (درخواستی)
(وقتی دوست بابات بودو و 12 سال تفاوت سنی داشتی و...)
بنگ چان دست راست پدرت و همچنین منشی شخصی پدرت بود خیلی پسر جذابی بود و هر موقع که میدیدیش نمیتونستی ازش چشم برداری و اون باهات خیلی مهربون بود پدرت هم خیلی باهاش مهربون و خوش اخلاق بود شش ماه از اینکه دستیار پدرت بود گذشت و هردوتون زمان زیادی با هم گذروندین بیشتر وقت ها تون رو توی شرکت بودین بلاخره تو قرار بود جانشین پدرت بشی....
توی خونه بودی پدرت هم توی اتاقش بود شب بود و هوا برفی بود و یاسر برف تیم سئول زیاد بود از پنجره های بخار کرده ی خونه میشد متوجه شد همینطوری جلوی تلویزیون بودی که ناگهان زنگ خونه به صدا در اومد بلند شدی و به سمت در رفتی و بازش کردی...
بنگ چان رو دیدی که اگه یکم دیگه دم میمومد منجمد میشد ...
بنگ چان :``میتونم بیام داخل پرنسس؟!``
لبخندی شیرینی روی لب نشست کنار رفتی و بهش اجازه ی ورود دادی با حدس هایی که هردوتون زدین پدرت خواب بود پس کمی از نگرانیت بخاطر اینکه پدرت از رابطه ی مخفیت با بنگ چان رو بفهمه و متوجه ی رابططون بشه کم شد و کمتر نگران بودی لب باز کردی و گفتی
آت:``چانی برو کنار شومینه بشین برات نوشیدنی گرم میارم ...``
بنگ چان لبخندی زد و با سر حرفتو تایید کرد رفتی تا نوشیدنی گرم رو براس آماده کنی و اون هم رفت و کنار شومینه ایستاد بعد از اینکه نوشیدنی مورد علاقش یعنی هات چاکلت رو آماده کردی به سمت بنگ چان رفتی و اون روی مبل نشسته بود و هات چاکلت رو روبه روش روی میز قرار دادی بنگ چان ازت تشکر کرد و کمی از هات چاکلت رو نوشید و گفت
بنگ چان :``دلتنگت بودم عروسکم``
آت :``منم همینطور چانی``
بنگ چان نگاهی به دور ور کرد خلوت بود نفس عمیقی کشید به سرعت بلند شد و....
(ادامه دارد....)
ںویسںده:𝙼𝚒𝚗 ✯𝚂𝚘𝚘
تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین ویسگون
(وقتی دوست بابات بودو و 12 سال تفاوت سنی داشتی و...)
بنگ چان دست راست پدرت و همچنین منشی شخصی پدرت بود خیلی پسر جذابی بود و هر موقع که میدیدیش نمیتونستی ازش چشم برداری و اون باهات خیلی مهربون بود پدرت هم خیلی باهاش مهربون و خوش اخلاق بود شش ماه از اینکه دستیار پدرت بود گذشت و هردوتون زمان زیادی با هم گذروندین بیشتر وقت ها تون رو توی شرکت بودین بلاخره تو قرار بود جانشین پدرت بشی....
توی خونه بودی پدرت هم توی اتاقش بود شب بود و هوا برفی بود و یاسر برف تیم سئول زیاد بود از پنجره های بخار کرده ی خونه میشد متوجه شد همینطوری جلوی تلویزیون بودی که ناگهان زنگ خونه به صدا در اومد بلند شدی و به سمت در رفتی و بازش کردی...
بنگ چان رو دیدی که اگه یکم دیگه دم میمومد منجمد میشد ...
بنگ چان :``میتونم بیام داخل پرنسس؟!``
لبخندی شیرینی روی لب نشست کنار رفتی و بهش اجازه ی ورود دادی با حدس هایی که هردوتون زدین پدرت خواب بود پس کمی از نگرانیت بخاطر اینکه پدرت از رابطه ی مخفیت با بنگ چان رو بفهمه و متوجه ی رابططون بشه کم شد و کمتر نگران بودی لب باز کردی و گفتی
آت:``چانی برو کنار شومینه بشین برات نوشیدنی گرم میارم ...``
بنگ چان لبخندی زد و با سر حرفتو تایید کرد رفتی تا نوشیدنی گرم رو براس آماده کنی و اون هم رفت و کنار شومینه ایستاد بعد از اینکه نوشیدنی مورد علاقش یعنی هات چاکلت رو آماده کردی به سمت بنگ چان رفتی و اون روی مبل نشسته بود و هات چاکلت رو روبه روش روی میز قرار دادی بنگ چان ازت تشکر کرد و کمی از هات چاکلت رو نوشید و گفت
بنگ چان :``دلتنگت بودم عروسکم``
آت :``منم همینطور چانی``
بنگ چان نگاهی به دور ور کرد خلوت بود نفس عمیقی کشید به سرعت بلند شد و....
(ادامه دارد....)
ںویسںده:𝙼𝚒𝚗 ✯𝚂𝚘𝚘
تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین جمهوری اسلامی
تابع قوانین ویسگون
۴.۶k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.