پروانه زخمی پارت هفتم،🦋✨
جنی : توی حیاط خیلی خوش گذشت کلی گپ زدیم اما بعدش ملکه از دلمون دراورد اونقدر دعوامون کرد که حتی نتونستم لباس عوض کنم و با همون لباس خوابم برد
ما توی حیاط خیلی حرف زدیم و به هم قول دادیم همیشه باهم باشیم راز هایی رو هم به هم گفتیم
رزی گفت که از جیمین خوشش میاد اما خجالت میکشه بهش بگه و مادرش همش اونو تو عمل انجام شده میذاره جیسو هم میگفت که اون بارها بهش تجاوز شده و از همه مردا میترسه اما جین که محافظ قصر هست رو دوست داره و عاشقش شده
من چیزی نداشتم بگم قرار شد هرروز باهم به حیاط بریم و خوش بگذرونیم
رزی اومد توی اتاقم و صدام زد
رزی : جنی جنی کجایی تنبل بیدارشو
جنی : بیدارمممم
رزی : بیا برای نهار کل وقت صبحانه رو که خواب بودی😑
جنی : اومدم
سر سفره نهارمون رو خوردیم و هیچ حرفی نزدیم فقط ملکه گفت که با پدرم صحبت کرده و من قراره سه ماه و پانزده روز دیگه با تهیونگ پسر شاه ازدواج کنم احساس میکردم این زور مثل باری رو دوشمه
ملکه : رزی عزیزم تو هم با پسر بزرگ پادشاه ازدواج میکنی و عروسی هفته بعد روز چهارم ماه هست
اون روز من تنهایی با جیسو به حیاط رفتم و کلی گریه کردم جیسو دلداریم میداد
ما توی حیاط خیلی حرف زدیم و به هم قول دادیم همیشه باهم باشیم راز هایی رو هم به هم گفتیم
رزی گفت که از جیمین خوشش میاد اما خجالت میکشه بهش بگه و مادرش همش اونو تو عمل انجام شده میذاره جیسو هم میگفت که اون بارها بهش تجاوز شده و از همه مردا میترسه اما جین که محافظ قصر هست رو دوست داره و عاشقش شده
من چیزی نداشتم بگم قرار شد هرروز باهم به حیاط بریم و خوش بگذرونیم
رزی اومد توی اتاقم و صدام زد
رزی : جنی جنی کجایی تنبل بیدارشو
جنی : بیدارمممم
رزی : بیا برای نهار کل وقت صبحانه رو که خواب بودی😑
جنی : اومدم
سر سفره نهارمون رو خوردیم و هیچ حرفی نزدیم فقط ملکه گفت که با پدرم صحبت کرده و من قراره سه ماه و پانزده روز دیگه با تهیونگ پسر شاه ازدواج کنم احساس میکردم این زور مثل باری رو دوشمه
ملکه : رزی عزیزم تو هم با پسر بزرگ پادشاه ازدواج میکنی و عروسی هفته بعد روز چهارم ماه هست
اون روز من تنهایی با جیسو به حیاط رفتم و کلی گریه کردم جیسو دلداریم میداد
۱۵.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.