دلهره
# دلهره
part 51
وارد اونجا شدیم و هرکس روی صندلی های مخصوص نشت منم طبق معمول کنار نامجون نشستم
بعد از چند ثانیه قطار شروع به حرکت کرد و ارواح از جلوی ما عبور میکردن
نامجون وقتی رید من هیچ واکنش خاصی نسبت به اونا ندارم شروع به خرف زدن کرد و گفت
_ معمولا دخترا سر ایتجور چیزا فقط جیع میزنن تو نمیخوای جیغ جیغ کنی
_ همه که مثل هم نیستن بعدشم من با اینا بزرگ شدم
_ خوبه
بعد از تموم شدن حرفم قطار ایستاد
و باهم از قطار پیاده شدیم
بعد از اون وارد ترن هوایی برخلاف تونل وحشت از ترن هوایی خیلی میترسیدم
صندلیا کلا دونفره بود و باز منو نامجون کنار هم نشسته بودیم
اینبار محکم دستای نامجون رو گرفته بودم و فشار میدادم
_ اینبار خانم نترسمون بدجور ترسیده ها
_ به جای تیکه انداختن به من سعی کن ارومم کنی اخه تو مسیر رو ببین
_ نگران نباش اتفاقی نمیوفته
_ امید وارم
با حرفم ترن هوایی شروع به حرکت کرد
اولش با حرکت ترن هوایی نفس راحتی کشیدم و اونقدر که فکر میکردم ترسناک نبود اما با شروع سراشیبی تا جایی که میتونستم فقط جیغ میزدم
با فرو رفتن توی اغوش گرفش اروم گرفتم
_ هی چیزی نیست که اروم باش
نفس عمیقی کشیدم و از بغلش بیرون اومدم
حرکت تران هوایی اروم شد
بعد از اموم شدن ترن هوایی باهم از اونجا خازج شدیم و ساعت نزدیک چهار و زمان به رفتن من هی نزدیک تر میشد
_ چند دقیقه ی دیگه میبرمت پیش خانوادت بابت امروز ازت ممنونم چیزهای جدیدی رو ازت یاد گرفتم
امروز بهترین روز رو برام ساختی
اولین روزی بود که انقدر احساس شادی کردم
با تموم شدن حرفم نوئل اومد سمتم و بغلم کرد
_ اره امروز برای منم روز خوبی بود به کمک تو خودم رو پیدا کردم
ازت خیلی ممنونم خیلی چیز ها رو بهم یاد دادی
تو این مدت تو این شیش سال درس زندگی رو گرفتم
خیلی چیز ها رو یاد گرفتم که شاید تو کل مدت زندگیم نمیتونستم اینا رو یاد بگیرم اما به لطف تو خیلی از این درس ها رو یاد گرفتم
تو هم مشکلات زندگین دست کمی از من نداشته شاید بهتره بگیم بدتر از منم بوده
میخوام یه نصیحتی بهت کنم
همیشه سعی کن بین خوبی و بدی خودت رو انتخاب کنی شاید بعضی وقتا چیز های بد بیشتر به صلاحت باشن تا خوب
خودت رو برای عشق نابود نکن شاید اون برات مناسب نبوده
سعی کن در هر شرایطی به بهترین شکل ممکن زندگی کنی
اینو بهم قول بده باشه
با حرفاش به زور بغضم رو نگه داشته بودم
_ قول میدم اما توهم مراقب خودت باش تو هم اینو قول میدی دیگه
_ قول میدم بهت
part 51
وارد اونجا شدیم و هرکس روی صندلی های مخصوص نشت منم طبق معمول کنار نامجون نشستم
بعد از چند ثانیه قطار شروع به حرکت کرد و ارواح از جلوی ما عبور میکردن
نامجون وقتی رید من هیچ واکنش خاصی نسبت به اونا ندارم شروع به خرف زدن کرد و گفت
_ معمولا دخترا سر ایتجور چیزا فقط جیع میزنن تو نمیخوای جیغ جیغ کنی
_ همه که مثل هم نیستن بعدشم من با اینا بزرگ شدم
_ خوبه
بعد از تموم شدن حرفم قطار ایستاد
و باهم از قطار پیاده شدیم
بعد از اون وارد ترن هوایی برخلاف تونل وحشت از ترن هوایی خیلی میترسیدم
صندلیا کلا دونفره بود و باز منو نامجون کنار هم نشسته بودیم
اینبار محکم دستای نامجون رو گرفته بودم و فشار میدادم
_ اینبار خانم نترسمون بدجور ترسیده ها
_ به جای تیکه انداختن به من سعی کن ارومم کنی اخه تو مسیر رو ببین
_ نگران نباش اتفاقی نمیوفته
_ امید وارم
با حرفم ترن هوایی شروع به حرکت کرد
اولش با حرکت ترن هوایی نفس راحتی کشیدم و اونقدر که فکر میکردم ترسناک نبود اما با شروع سراشیبی تا جایی که میتونستم فقط جیغ میزدم
با فرو رفتن توی اغوش گرفش اروم گرفتم
_ هی چیزی نیست که اروم باش
نفس عمیقی کشیدم و از بغلش بیرون اومدم
حرکت تران هوایی اروم شد
بعد از اموم شدن ترن هوایی باهم از اونجا خازج شدیم و ساعت نزدیک چهار و زمان به رفتن من هی نزدیک تر میشد
_ چند دقیقه ی دیگه میبرمت پیش خانوادت بابت امروز ازت ممنونم چیزهای جدیدی رو ازت یاد گرفتم
امروز بهترین روز رو برام ساختی
اولین روزی بود که انقدر احساس شادی کردم
با تموم شدن حرفم نوئل اومد سمتم و بغلم کرد
_ اره امروز برای منم روز خوبی بود به کمک تو خودم رو پیدا کردم
ازت خیلی ممنونم خیلی چیز ها رو بهم یاد دادی
تو این مدت تو این شیش سال درس زندگی رو گرفتم
خیلی چیز ها رو یاد گرفتم که شاید تو کل مدت زندگیم نمیتونستم اینا رو یاد بگیرم اما به لطف تو خیلی از این درس ها رو یاد گرفتم
تو هم مشکلات زندگین دست کمی از من نداشته شاید بهتره بگیم بدتر از منم بوده
میخوام یه نصیحتی بهت کنم
همیشه سعی کن بین خوبی و بدی خودت رو انتخاب کنی شاید بعضی وقتا چیز های بد بیشتر به صلاحت باشن تا خوب
خودت رو برای عشق نابود نکن شاید اون برات مناسب نبوده
سعی کن در هر شرایطی به بهترین شکل ممکن زندگی کنی
اینو بهم قول بده باشه
با حرفاش به زور بغضم رو نگه داشته بودم
_ قول میدم اما توهم مراقب خودت باش تو هم اینو قول میدی دیگه
_ قول میدم بهت
۱۱.۰k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.