Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part20
میکائل: برو
رفتم دوش گرفتم و امدم بیرون لباس هامو تنم کردم ک صدای جیغ پریا و میکائل داشت میومد رفتم بیرون ک دیدم پریا لباس تنش نیست میکائل هم همنطور و میکائل مثل چیز داره عربده میکشید
پریا: بیا میکائل جان بریم تو اتاق
میکائل: بریم اتاق ک کل اموالمو بکشی بالا هااا(باداد)
پریا: میکائل جان من دوست دارم
میکائل:دروغ میگی
رفتم طرف پریا
شیرین:شما کی امدین؟
پریا: به توچه
شیرین: برین الان اقا میکائل حالش خوب نیست بلایی سرتون میاره
پریا:گفتم به توچه گمشو ه*ر*زه*
این کلمه رو گفت ک دیدم میکائل ک روی زمین نشسته امد بلند شد رگ هایی گردنش از عصبانیت نمایان شده بود ترسیده بودم
پریا:اروم باش عشقم میکائل
میکائل: گفتم از بی احترامی رو زنا متنفرم رو خط قرمزم پا گذاشتی
گلدون ورداشت و بدو بدو به سمت پریا رفت ک پریا من کنارش بودم منو پرت کرد جلوی میکائل و میکائل گلدون زد به سر من و دیگ چشم هام سیاهی رفت و چیزی نفهمیدم
(میکائل)
پریا شیرین رو جلوی من پرت کرد و گلدون تو سرش زدم ک افتاد رو زمین ک سعید با افرادش امد
میکائل: من نمخواستم بزنم من نمخواستم بزنم
سعید:ببرینش بیهوشش کنید
میکائل: نهه من نزدم من نمخواستم بزنم
منو بردن اتاق شیشه و با یک امپول بیهوشم کردن
(زمان حال ۲۰۲۴/۷/۱۳ بیمارستان)
(سمیه)
منتظره دکتر بودیم ک بیاد و بعد یک ساعت از اتاق بچه ها امدن رفتیم پیشش
سمیه: خانوم دکتر حال بچه هام چطوره؟
دکتر: شیرین قدیری درسته؟و اقا میکائل حاجی پور؟(اگه قبلا برای میکائل فامیلی گفتم یادم نیست دیگه)
سمیه:بله شیرین قدیری دخترمه میکائل هم دامادمه
همینو که به دکتر گفتم پرستار امد
پرستار: خانوم دکتر بیاین بیمار هایی اتاق ۱۲۳ دوتایشون کف بالا میارن و میلرزن
سمیه: بچه هایی منو میگه؟
دکتر رفت تو اتاق مارو نذاشتن و بیرون از شیشه نگاه میکردیم شیرین و میکائل به لرزش امده بودن و کف بالا میاوردن
سمیه: یا صاحب اهو بچه هامونگهدار(باگریه)
یکدفعه اقا سعید امد
سعید:چیشده؟
سمیه: هم میکائل هم شیرین دوتایشون بهشون شک وارد شده
اینو که سعید شنید رفت تو اتاق
سعید: اون اقا میکائل یک بیمار روانی بوده باید دارو هاشو بخوره
دکتر: الان دارو هاشو دارید
سعید:اره
از تو جیبم یک امپول در اوردم
(اگهمتوجه نشدین بگید توضیح بدم)
اگر هم فکر میکنید از جالبی افتاده عوضش کنم و به همون داستان خودمون ادامه بدیم؟
Part20
میکائل: برو
رفتم دوش گرفتم و امدم بیرون لباس هامو تنم کردم ک صدای جیغ پریا و میکائل داشت میومد رفتم بیرون ک دیدم پریا لباس تنش نیست میکائل هم همنطور و میکائل مثل چیز داره عربده میکشید
پریا: بیا میکائل جان بریم تو اتاق
میکائل: بریم اتاق ک کل اموالمو بکشی بالا هااا(باداد)
پریا: میکائل جان من دوست دارم
میکائل:دروغ میگی
رفتم طرف پریا
شیرین:شما کی امدین؟
پریا: به توچه
شیرین: برین الان اقا میکائل حالش خوب نیست بلایی سرتون میاره
پریا:گفتم به توچه گمشو ه*ر*زه*
این کلمه رو گفت ک دیدم میکائل ک روی زمین نشسته امد بلند شد رگ هایی گردنش از عصبانیت نمایان شده بود ترسیده بودم
پریا:اروم باش عشقم میکائل
میکائل: گفتم از بی احترامی رو زنا متنفرم رو خط قرمزم پا گذاشتی
گلدون ورداشت و بدو بدو به سمت پریا رفت ک پریا من کنارش بودم منو پرت کرد جلوی میکائل و میکائل گلدون زد به سر من و دیگ چشم هام سیاهی رفت و چیزی نفهمیدم
(میکائل)
پریا شیرین رو جلوی من پرت کرد و گلدون تو سرش زدم ک افتاد رو زمین ک سعید با افرادش امد
میکائل: من نمخواستم بزنم من نمخواستم بزنم
سعید:ببرینش بیهوشش کنید
میکائل: نهه من نزدم من نمخواستم بزنم
منو بردن اتاق شیشه و با یک امپول بیهوشم کردن
(زمان حال ۲۰۲۴/۷/۱۳ بیمارستان)
(سمیه)
منتظره دکتر بودیم ک بیاد و بعد یک ساعت از اتاق بچه ها امدن رفتیم پیشش
سمیه: خانوم دکتر حال بچه هام چطوره؟
دکتر: شیرین قدیری درسته؟و اقا میکائل حاجی پور؟(اگه قبلا برای میکائل فامیلی گفتم یادم نیست دیگه)
سمیه:بله شیرین قدیری دخترمه میکائل هم دامادمه
همینو که به دکتر گفتم پرستار امد
پرستار: خانوم دکتر بیاین بیمار هایی اتاق ۱۲۳ دوتایشون کف بالا میارن و میلرزن
سمیه: بچه هایی منو میگه؟
دکتر رفت تو اتاق مارو نذاشتن و بیرون از شیشه نگاه میکردیم شیرین و میکائل به لرزش امده بودن و کف بالا میاوردن
سمیه: یا صاحب اهو بچه هامونگهدار(باگریه)
یکدفعه اقا سعید امد
سعید:چیشده؟
سمیه: هم میکائل هم شیرین دوتایشون بهشون شک وارد شده
اینو که سعید شنید رفت تو اتاق
سعید: اون اقا میکائل یک بیمار روانی بوده باید دارو هاشو بخوره
دکتر: الان دارو هاشو دارید
سعید:اره
از تو جیبم یک امپول در اوردم
(اگهمتوجه نشدین بگید توضیح بدم)
اگر هم فکر میکنید از جالبی افتاده عوضش کنم و به همون داستان خودمون ادامه بدیم؟
۹.۴k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.