تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
وقتی شب فیلم ترسناک میبینین و...
ات
امروز روز خیلی خوبی برام بود بلاخره آقای کیمِ عسلی رضایت داد شرکت نمونهو روزشو به من اختصاص بده،خوراکی هارو آماده کردمو رفتم روی مبل کنار ته نشستم
ته.خبب چه فیلمی بزارم عزیزم؟رمانتیک خوبه؟
ات.نه نه دفعه ی قبل که رمانتیک دیدیم نزدیک بود حامله شم
ته.خب الان که نشدی
ات.ته بیخیال شو دیگه،ترسناک بزار
ته.اوکی
ته یه فیلم ترسناکو انتخاب کردو گذاشت لامپا رو خاموش کرد منم سرمو گذاشتم رو شونه هاشو مشغول دیدن شدم
تقریبا وسطای فیلم بود هر لحظه هم داشت ترسناک تر میشد یهو یه چیز ترسناک اومد وسط صفحه
ات.جیغغغغغغغ
ته سریع لامپا رو روشن کردو دستاشو گذاشت دو طرف صورتم
ته.هیس ات تموم شد،اون فقط یه فیلم بود خب
تهیونگ تلویزیون رو خاموش کردو دست منو گرفت
ته.پاشو بریم بخوابیم دیر وقته
ات.باشه
با تهیونگ رفتیم توی اتاقمون لباسامون رو عوض کردیمو دراز کشیدیم روی تخت،من خودمو توی بغل ته جا دادم
ات.ته من میترسم
ته.تا وقتی من اینجام هیچی نمیتونه بهت آسیب بزنه خرگوش کوچولو،پس نترس
چشمامو بستمو سرمو فرو کردم تو سینه های تهیونگ
از خواب پریدم،یه خواب مزخرف دیدم یه نگاه به تهیونگ انداختم که غرق خواب بود منم خیلی تشنم بود اما میترسیدم برم پایین از طرفی هم دلم نیومد تهیونگ رو از خواب بیدار کنم،تصمیم گرفتم خودم برم پایین اون فقط یه فیلم مسخره بود واقعیت نداره،رفتم پایین خونه تاریک بود همین منو خیلی میترسوند رفتم توی آشپزخونه یه لیوان آب برداشتم خوردم که یهو یه صدایی از پشت در شیشه ایه حیاط پشتی شنیدم خیلی ترسیده بودم دوایدم رفتم بالا پریدم روی تختو تهیونگو صدا زدم
ات.ته..ته تروخودا پاشو من یه صدایی شنیدم
تهیونگ سریع از جاش بلند شد
تهیونگ.چیشده؟؟؟
ات.من یه صدایی شنیدم
تهیونگ.از کجا؟
دست تهیونگو گرفتمو بردم پایین به سمت در شیشه ای اشاره کردم
ات.از اونجا
تهیونگ درو باز کردو رفت بیرون بعد از چند مین با یه گربه کوچولو چه توی دستش بود اومد داخل
تهیونگ.مثل اینکه صدا از این کوچولو بوده
رفتم سمتشو نگاش کردم دستش زخمی شده بود
تهیونگ.برو جعبه کمک های اولیه رو بیار تا دستشو پانسمان کنیم
ات.باشه
جعبرو از توی آشپزخونه اووردم تهیونگ دست گربه رو پانسمان کردو گذاشتش توی اتاق خودمون تا بخوابه منم رفتم روی تخت پیش ته دراز کشیدم
ته.دیگه هیچوقت نمیزارم فیلم ترسناک ببینی
ات.یااا چراا؟
ته.چون کل شبم به خاطر ترسیدن جنابالی هدر رفت
ات.ولی خوب شد چون یه گربه کوچولو پیدا کردیم
ته خندیدو منو کشوند توی بغلش بعدشم هر دو خیلی زود خوابمون برد
پایان
وقتی شب فیلم ترسناک میبینین و...
ات
امروز روز خیلی خوبی برام بود بلاخره آقای کیمِ عسلی رضایت داد شرکت نمونهو روزشو به من اختصاص بده،خوراکی هارو آماده کردمو رفتم روی مبل کنار ته نشستم
ته.خبب چه فیلمی بزارم عزیزم؟رمانتیک خوبه؟
ات.نه نه دفعه ی قبل که رمانتیک دیدیم نزدیک بود حامله شم
ته.خب الان که نشدی
ات.ته بیخیال شو دیگه،ترسناک بزار
ته.اوکی
ته یه فیلم ترسناکو انتخاب کردو گذاشت لامپا رو خاموش کرد منم سرمو گذاشتم رو شونه هاشو مشغول دیدن شدم
تقریبا وسطای فیلم بود هر لحظه هم داشت ترسناک تر میشد یهو یه چیز ترسناک اومد وسط صفحه
ات.جیغغغغغغغ
ته سریع لامپا رو روشن کردو دستاشو گذاشت دو طرف صورتم
ته.هیس ات تموم شد،اون فقط یه فیلم بود خب
تهیونگ تلویزیون رو خاموش کردو دست منو گرفت
ته.پاشو بریم بخوابیم دیر وقته
ات.باشه
با تهیونگ رفتیم توی اتاقمون لباسامون رو عوض کردیمو دراز کشیدیم روی تخت،من خودمو توی بغل ته جا دادم
ات.ته من میترسم
ته.تا وقتی من اینجام هیچی نمیتونه بهت آسیب بزنه خرگوش کوچولو،پس نترس
چشمامو بستمو سرمو فرو کردم تو سینه های تهیونگ
از خواب پریدم،یه خواب مزخرف دیدم یه نگاه به تهیونگ انداختم که غرق خواب بود منم خیلی تشنم بود اما میترسیدم برم پایین از طرفی هم دلم نیومد تهیونگ رو از خواب بیدار کنم،تصمیم گرفتم خودم برم پایین اون فقط یه فیلم مسخره بود واقعیت نداره،رفتم پایین خونه تاریک بود همین منو خیلی میترسوند رفتم توی آشپزخونه یه لیوان آب برداشتم خوردم که یهو یه صدایی از پشت در شیشه ایه حیاط پشتی شنیدم خیلی ترسیده بودم دوایدم رفتم بالا پریدم روی تختو تهیونگو صدا زدم
ات.ته..ته تروخودا پاشو من یه صدایی شنیدم
تهیونگ سریع از جاش بلند شد
تهیونگ.چیشده؟؟؟
ات.من یه صدایی شنیدم
تهیونگ.از کجا؟
دست تهیونگو گرفتمو بردم پایین به سمت در شیشه ای اشاره کردم
ات.از اونجا
تهیونگ درو باز کردو رفت بیرون بعد از چند مین با یه گربه کوچولو چه توی دستش بود اومد داخل
تهیونگ.مثل اینکه صدا از این کوچولو بوده
رفتم سمتشو نگاش کردم دستش زخمی شده بود
تهیونگ.برو جعبه کمک های اولیه رو بیار تا دستشو پانسمان کنیم
ات.باشه
جعبرو از توی آشپزخونه اووردم تهیونگ دست گربه رو پانسمان کردو گذاشتش توی اتاق خودمون تا بخوابه منم رفتم روی تخت پیش ته دراز کشیدم
ته.دیگه هیچوقت نمیزارم فیلم ترسناک ببینی
ات.یااا چراا؟
ته.چون کل شبم به خاطر ترسیدن جنابالی هدر رفت
ات.ولی خوب شد چون یه گربه کوچولو پیدا کردیم
ته خندیدو منو کشوند توی بغلش بعدشم هر دو خیلی زود خوابمون برد
پایان
۱۶.۶k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.